گنجور

 
ناصرخسرو

فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیه آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.

مثلا برای پیدا کردن شعری که مصرع «چو رسم جهان جهان پیش بینی» مصرع اول یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیه آنها «ی» است.

حرف آخر قافیه

الف
ب
ت
خ
د
ر
ز
س
ش
ق
گ
ل
م
ن
و
ه
ی

قصیده شماره ۱: ای قبه گردنده بی‌روزن خضرا

قصیده شماره ۲: به چشم نهان بین نهان جهان را

قصیده شماره ۳: آزرده کرد گزدم غربت جگر مرا

قصیده شماره ۴: سلام کن ز من ای باد مر خراسان را

قصیده شماره ۵: نیز نگیرد جهان شکار مرا

قصیده شماره ۶: نکوهش مکن چرخ نیلوفری را

قصیده شماره ۷: ای روی داده صحبت دنیا را

قصیده شماره ۸: نیکوی تو چیست و خوش چه، ای برنا؟

قصیده شماره ۹: حکیمان را چه می‌گویند چرخ پیر و دوران‌ها

قصیده شماره ۱۰: ای گشته جهان و دیده دامش را

قصیده شماره ۱۱: پادشا بر کام‌های دل که باشد؟ پارسا

قصیده شماره ۱۲: خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را

قصیده شماره ۱۳: خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا

قصیده شماره ۱۴: ای کرده قال و قیل تو را شیدا

قصیده شماره ۱۵: ای پیر، نگه کن که چرخ برنا

قصیده شماره ۱۶: آن چیست یکی دختر دوشیزه زیبا

قصیده شماره ۱۷: به چه ماند جهان مگر به سراب

قصیده شماره ۱۸: بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب

قصیده شماره ۱۹: ای شب تازان چو ز هجران طناب

قصیده شماره ۲۰: ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب،

قصیده شماره ۲۱: ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب

قصیده شماره ۲۲: این جهان خواب است، خواب، ای پور باب

قصیده شماره ۲۳: ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب

قصیده شماره ۲۴: ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

قصیده شماره ۲۵: بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست

قصیده شماره ۲۶: هر که چون خر فتنه خواب و خور است

قصیده شماره ۲۷: باز جهان تیز پر و خلق شکار است

قصیده شماره ۲۸: شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است

قصیده شماره ۲۹: آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟

قصیده شماره ۳۰: خرد چون به جان و تنم بنگریست

قصیده شماره ۳۱: از گردش گیتی گله روا نیست

قصیده شماره ۳۲: مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست

قصیده شماره ۳۳: چون در جهان نگه نکنی چون است؟

قصیده شماره ۳۴: ای پسر ار عمر تو یک ساعت است

قصیده شماره ۳۵: هر که گوید که چرخ بی‌کار است

قصیده شماره ۳۶: آن بی تن و جان چیست کو روان است؟

قصیده شماره ۳۷: بلی، بی‌گمان این جهان چون گیاست

قصیده شماره ۳۸: جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست

قصیده شماره ۳۹: ای به خور مشغول دایم چون نبات

قصیده شماره ۴۰: این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست

قصیده شماره ۴۱: جهانا چون دگر شد حال و سانت؟

قصیده شماره ۴۲: ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است

قصیده شماره ۴۳: اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است

قصیده شماره ۴۴: گویند عقابی به در شهری برخاست

قصیده شماره ۴۵: هر چه دور از خرد همه بند است

قصیده شماره ۴۶: سفله جهان، ای پسر، چو چشمه شور است

قصیده شماره ۴۷: نشنیده‌ای که زیر چناری کدوبنی

قصیده شماره ۴۸: چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت

قصیده شماره ۴۹: ای نشسته خوش و بر تخت کشیده نخ

قصیده شماره ۵۰: ای خوانده کتاب زند و پازند

قصیده شماره ۵۱: از اهل ملک در این خیمه کبود که بود

قصیده شماره ۵۲: یکی بی‌جان و بی‌تن ابلق اسپی کاو نفرساید

قصیده شماره ۵۳: این جهان بی‌وفا را بر گزیدو بد گزید

قصیده شماره ۵۴: مردم نبود صورت مردم حکما اند

قصیده شماره ۵۵: ز جور لشکر خرداد و مرداد

قصیده شماره ۵۶: این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند

قصیده شماره ۵۷: چونکه نکو ننگری جهان چون شد؟

قصیده شماره ۵۸: گزینم قران است و دین محمد

قصیده شماره ۵۹: آن کن ای جویای حکمت کاهل حکمت آن کنند

قصیده شماره ۶۰: در این مقام اگر می مقام باید کرد

قصیده شماره ۶۱: چند گوئی که:چو ایام بهار آید

قصیده شماره ۶۲: در درج سخن بگشای بر پند

قصیده شماره ۶۳: آزردن ما زمانه خو دارد

قصیده شماره ۶۴: خردمند را می چه گوید خرد؟

قصیده شماره ۶۵: کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد

قصیده شماره ۶۶: خوب یکی نکته یادم است زاستاد

قصیده شماره ۶۷: جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند

قصیده شماره ۶۸: بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند

قصیده شماره ۶۹: چند گردی گردم ای خیمه بلند؟

قصیده شماره ۷۰: ای هفت مدبر که بر این پرده سرائید

قصیده شماره ۷۱: ای خواجه جهان حیل بسی داند

قصیده شماره ۷۲: هوشیاران ز خواب بیدارند

قصیده شماره ۷۳: مرد چو با خویشتن شمار کند

قصیده شماره ۷۴: صبا باز با گل چه بازار دارد؟

قصیده شماره ۷۵: هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند

قصیده شماره ۷۶: کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد

قصیده شماره ۷۷: چون همی بوده‌ها بفرساید

قصیده شماره ۷۸: آمد بهار و نوبت صحرا شد

قصیده شماره ۷۹: تا مرد خر و کور کر نباشد

قصیده شماره ۸۰: ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند

قصیده شماره ۸۱: جز که هشیار حکیمان خبر از کار ندارند

قصیده شماره ۸۲: نندیشم از کسی که به نادانی

قصیده شماره ۸۳: مردم سفله به سان گرسنه گربه

قصیده شماره ۸۴: این دهر باشگونه چو بستیزد

قصیده شماره ۸۵: چو تنها بوی گربه‌ات مونس آید

قصیده شماره ۸۶: ز بند آز به جز عاقلان نرسته‌ستند

قصیده شماره ۸۷: از بهر چه این خر رمه بی‌بند و فسارند؟

قصیده شماره ۸۸: وعده این چرخ همه باد بود

قصیده شماره ۸۹: فرو مایه چون سیر خورده بباشد

قصیده شماره ۹۰: گویمت چگونه شود زنده کو هلاک شود:

قصیده شماره ۹۱: بر دشمنی دشمنت چو دیدی

قصیده شماره ۹۲: بر ره مکر و حسد مپوی ازیراک

قصیده شماره ۹۳: نبینی بر درخت این جهان بار

قصیده شماره ۹۴: برکن زخواب غفلت پورا سر

قصیده شماره ۹۵: ای کهن گشته در سرای غرور

قصیده شماره ۹۶: ای گشته جهان و خوانده دفتر

قصیده شماره ۹۷: با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر

قصیده شماره ۹۸: ای چنبر گردنده بدین گوی مدور

قصیده شماره ۹۹: این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار

قصیده شماره ۱۰۰: اصل نفع و ضر و مایه خوب و زشت و خیر و شر

قصیده شماره ۱۰۱: ای به هوا و مراد این تن غدار

قصیده شماره ۱۰۲: یکی خانه کردند بس خوب و دلبر

قصیده شماره ۱۰۳: ای زده تکیه بر بلند سریر

قصیده شماره ۱۰۴: ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر،

قصیده شماره ۱۰۵: ای ذات تو ناشده مصور

قصیده شماره ۱۰۶: بنالم به تو ای علیم قدیر

قصیده شماره ۱۰۷: ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر

قصیده شماره ۱۰۸: ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر

قصیده شماره ۱۰۹: ای یار سرود و آب انگور

قصیده شماره ۱۱۰: هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور

قصیده شماره ۱۱۱: برآمد سپاه بخار از بحار

قصیده شماره ۱۱۲: نگه کن زده صف دو انبوه لشکر

قصیده شماره ۱۱۳: پند بدادمت من، ای پور، پار

قصیده شماره ۱۱۴: نشنوده‌ای که دید یکی زیرک

قصیده شماره ۱۱۵: ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز

قصیده شماره ۱۱۶: ای تو را آروزی نعمت و ناز

قصیده شماره ۱۱۷: کسی پر خانه دشتی دید هرگز

قصیده شماره ۱۱۸: ای خداوند این کبود خراس

قصیده شماره ۱۱۹: ای بسته‌ی خود کرده دل خلق به ناموس

قصیده شماره ۱۲۰: مرد را خوار چه دارد؟ تن خوش خوارش

قصیده شماره ۱۲۱: ای متحیر شده در کار خویش

قصیده شماره ۱۲۲: پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش

قصیده شماره ۱۲۳: چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟

قصیده شماره ۱۲۴: نگذاشت خواهد ایدرش

قصیده شماره ۱۲۵: صعب‌تر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش

قصیده شماره ۱۲۶: چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش؟

قصیده شماره ۱۲۷: گردش این گنبد و مکر و دهاش

قصیده شماره ۱۲۸: بفریفت این زمان چو آهرمنش

قصیده شماره ۱۲۹: وبال است بر مرد عمر درازش

قصیده شماره ۱۳۰: هر کس به نسب نیک ندانی و به آلش

قصیده شماره ۱۳۱: ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش

قصیده شماره ۱۳۲: جهان را دگرگونه شد کارو بارش

قصیده شماره ۱۳۳: چو شمشیر بایدت بود، ای برادر،

قصیده شماره ۱۳۴: این طارم بی‌قرار ازرق

قصیده شماره ۱۳۵: ای فگنده امل دراز آهنگ

قصیده شماره ۱۳۶: گر دگرگون بود حالت پارسال

قصیده شماره ۱۳۷: ای به سر برده خیره عمر طویل

قصیده شماره ۱۳۸: گنبد پیروزه‌گون پر ز مشاعل

قصیده شماره ۱۳۹: این باز سیه پیسه نگر بی‌پر و چنگال

قصیده شماره ۱۴۰: ای نام شنوده عاجل و آجل

قصیده شماره ۱۴۱: طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل

قصیده شماره ۱۴۲: گسستم ز دنیای جافی امل

قصیده شماره ۱۴۳: مانده به یمگان به میان جبال

قصیده شماره ۱۴۴: گرامی چو مال و قوی چون جبال

قصیده شماره ۱۴۵: لشکر پیری فگند و قافله ذل

قصیده شماره ۱۴۶: امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای رسول

قصیده شماره ۱۴۷: حاجیان آمدند با تعظیم

قصیده شماره ۱۴۸: این روزگار بی‌خطر و کار بی‌نظام

قصیده شماره ۱۴۹: اگر کار بوده است و رفته قلم

قصیده شماره ۱۵۰: دام است جهان تو، ای پسر، دام

قصیده شماره ۱۵۱: به راه دین نبی رفت ازان نمی‌یاریم

قصیده شماره ۱۵۲: بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم

قصیده شماره ۱۵۳: گر مستمند و با دل غمگینم

قصیده شماره ۱۵۴: دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم

قصیده شماره ۱۵۵: از بهر چه این کبود طارم

قصیده شماره ۱۵۶: ای بار خدای و کردگارم

قصیده شماره ۱۵۷: ای شسته سر و روی به آب زمزم

قصیده شماره ۱۵۸: ای عجب ار دشمن من خود منم

قصیده شماره ۱۵۹: پانزده سال برآمد که به یمگانم

قصیده شماره ۱۶۰: این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟

قصیده شماره ۱۶۱: از من برمید غمگسارم

قصیده شماره ۱۶۲: من چو نادانان بر درد جوانی ننوم

قصیده شماره ۱۶۳: اگر بر تن خویش سالار و میرم

قصیده شماره ۱۶۴: گر تویی ای چرخ گردان مادرم

قصیده شماره ۱۶۵: اگر با خرد جفت و اندر خوریم

قصیده شماره ۱۶۶: من دگرم یا دگر شده‌است جهانم

قصیده شماره ۱۶۷: از صحبت خلق دل گسستم

قصیده شماره ۱۶۸: دوش تا هنگام صبح از وقت شام

قصیده شماره ۱۶۹: ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم

قصیده شماره ۱۷۰: از دهر جفا پیشه زی که نالم؟

قصیده شماره ۱۷۱: شاید که حال و کار دگر سان کنم

قصیده شماره ۱۷۲: عقل چه آورد ز گردون پیام

قصیده شماره ۱۷۳: ای تن تیره اگر شریفی اگر دون

قصیده شماره ۱۷۴: ای ستمگر فلک ای خواهر آهرمن

قصیده شماره ۱۷۵: مر جان مرا روان مسکین

قصیده شماره ۱۷۶: ای شده مشغول به کار جهان

قصیده شماره ۱۷۷: سوار سخن را ضمیر است میدان

قصیده شماره ۱۷۸: بر جستن مراد دل ای مسکین

قصیده شماره ۱۷۹: ز من معزول شد سلطان شیطان

قصیده شماره ۱۸۰: حکمتی بشنو به فضل ای مستعین

قصیده شماره ۱۸۱: که پرسد زین غریب خوار محزون

قصیده شماره ۱۸۲: بشنو که چه گوید همیت دوران

قصیده شماره ۱۸۳: چرخ پنداری بخواهد شیفتن

قصیده شماره ۱۸۴: دیر بماندم در این سرای کهن من

قصیده شماره ۱۸۵: امهات و نبات با حیوان

قصیده شماره ۱۸۶: ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن

قصیده شماره ۱۸۷: در دلم تا به سحرگاه شب دوشین

قصیده شماره ۱۸۸: چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان

قصیده شماره ۱۸۹: تا کی کنی گله که نه خوب است کار من

قصیده شماره ۱۹۰: درد گنه را نیافتند حکیمان

قصیده شماره ۱۹۱: چند کنی جای چنین به گزین؟

قصیده شماره ۱۹۲: این گنبد پیروزه بی‌روزن گردان

قصیده شماره ۱۹۳: ای شده مفتون به قول‌های فلاطون،

قصیده شماره ۱۹۴: بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان

قصیده شماره ۱۹۵: بر جانور و نبات و ارکان

قصیده شماره ۱۹۶: غریبی می چه خواهد یارب از من؟

قصیده شماره ۱۹۷: از کین بت‌پرستان در هند و چین و ماچین

قصیده شماره ۱۹۸: مکر و حسد را ز دل آوار کن

قصیده شماره ۱۹۹: ای افسر کوه و چرخ را جوشن

قصیده شماره ۲۰۰: چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان

قصیده شماره ۲۰۱: چیست آن لشکر فریشتگان

قصیده شماره ۲۰۲: جوانی شد، او را فراموش کن

قصیده شماره ۲۰۳: ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،

قصیده شماره ۲۰۴: از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین،

قصیده شماره ۲۰۵: فریاد به لااله الا هو

قصیده شماره ۲۰۶: چون فروماندی ز بد کردار خویش

قصیده شماره ۲۰۷: ایا گشته غره به مکر زمانه

قصیده شماره ۲۰۸: گرگ آمده است گرسنه و دشت پر بره

قصیده شماره ۲۰۹: دور باش ای خواجه زین بی‌مر گله

قصیده شماره ۲۱۰: ناید هگرز از این یله گو باره

قصیده شماره ۲۱۱: ای زود گرد گنبد بر رفته

قصیده شماره ۲۱۲: گشت جهان کودکی دوازده ساله

قصیده شماره ۲۱۳: بدخو جهان تو را ندهد دسته

قصیده شماره ۲۱۴: بسی کردم گه و بیگه نظاره

قصیده شماره ۲۱۵: ای خورده خوش و کرده فراوان فره

قصیده شماره ۲۱۶: به فرش و اسپ و استام و خزینه

قصیده شماره ۲۱۷: مکر جهان را پدید نیست کرانه

قصیده شماره ۲۱۸: داری سخنی خوب گوش یا نه؟

قصیده شماره ۲۱۹: بگسل رسن از بی‌فسار عامه

قصیده شماره ۲۲۰: جهان دامگاهی است بس پر چنه

قصیده شماره ۲۲۱: تا کی خوری دریغ ز برنائی؟

قصیده شماره ۲۲۲: چو رسم جهان جهان پیش بینی

قصیده شماره ۲۲۳: گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی

قصیده شماره ۲۲۴: ای کرده سرت خو به بی‌فساری

قصیده شماره ۲۲۵: ای آنکه ندیم باده و جامی

قصیده شماره ۲۲۶: ای آنکه به تن ز ارزوی مال چو نالی

قصیده شماره ۲۲۷: گشتن این گنبد نیلوفری

قصیده شماره ۲۲۸: ای عورت کفر و عیب نادانی

قصیده شماره ۲۲۹: کارو کردار تو ای گنبد زنگاری

قصیده شماره ۲۳۰: سفله جهانا چو گرد گرد بنائی

قصیده شماره ۲۳۱: ای گشت زمان زمن چه می‌خواهی؟

قصیده شماره ۲۳۲: ای غره شده به پادشائی

قصیده شماره ۲۳۳: جهان را نیست جز مردم شکاری

قصیده شماره ۲۳۴: ایا دیده تا روز شب‌های تاری

قصیده شماره ۲۳۵: نماند کار دنیا جز به بازی

قصیده شماره ۲۳۶: بگذر ای باد دل‌افروز خراسانی

قصیده شماره ۲۳۷: گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی

قصیده شماره ۲۳۸: ای شده مشغول به ناکردنی،

قصیده شماره ۲۳۹: ای مانده به کوری و تنگ حالی

قصیده شماره ۲۴۰: تمییز و هوش و فکرت و بیداری

قصیده شماره ۲۴۱: این چه خیمه است این که گوئی پر گهر دریاستی

قصیده شماره ۲۴۲: دگر ره باز با هر کوهساری

قصیده شماره ۲۴۳: پیشه این چرخ چیست؟ مفتعلی

قصیده شماره ۲۴۴: جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی

قصیده شماره ۲۴۵: ای به خطاها بصیر و جلد وملی

قصیده شماره ۲۴۶: شادی و جوانی و پیشگاهی

قصیده شماره ۲۴۷: ای آدمی به صورت و بی‌هیچ مردمی

قصیده شماره ۲۴۸: گرت باید که تن خویش به زندان ندهی

قصیده شماره ۲۴۹: چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی؟

قصیده شماره ۲۵۰: شبی تاری چو بی‌ساحل دمان پر قیر دریائی

قصیده شماره ۲۵۱: آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی

قصیده شماره ۲۵۲: این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان اوی

قصیده شماره ۲۵۳: ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی

قصیده شماره ۲۵۴: آمد و پیغام حجت گوش‌دار ای ناصبی

قصیده شماره ۲۵۵: آن جنگی مرد شایگانی

قصیده شماره ۲۵۶: دیوی است جهان پیر و غداری

قصیده شماره ۲۵۷: اگر ز گردش جافی فلک همی‌ترسی

قصیده شماره ۲۵۸: آن قوت جوانی وان صورت بهشتی

قصیده شماره ۲۵۹: جهانا عهد با من جز چنین بستی

قصیده شماره ۲۶۰: ای گرد گرد گنبد طارونی

قصیده شماره ۲۶۱: ای گشته سوار جلد بر تازی

قصیده شماره ۲۶۲: بر مرکبی به تندی شیطانی

قصیده شماره ۲۶۳: بهار دل دوستدار علی

قصیده شماره ۲۶۴: جهانا مرا خیره مهمان چه خوانی؟

قصیده شماره ۲۶۵: نگه کن سحرگه به زرین حسامی

قصیده شماره ۲۶۶: ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری

قصیده شماره ۲۶۷: مردم اگر این تن ساسیستی

قصیده شماره ۲۶۸: چنین زرد و نوان مانند نالی

قصیده شماره ۲۶۹: دلیت باید پر عقل و سر ز جهل تهی

قصیده شماره ۲۷۰: بینی آن باد که گوئی دم یارستی

قصیده شماره ۲۷۱: از آن پس کاین جهان را آزمودی گر خردمندی

قصیده شماره ۲۷۲: ای داده دل و هوش بدین جای سپنجی

قصیده شماره ۲۷۳: این تن من تو مگر بچه گردونی

قصیده شماره ۲۷۴: آنچه‌ت بکار نیست چرا جوئی؟

قصیده شماره ۲۷۵: جهانا چه در خورد و بایسته‌ای!

قصیده شماره ۲۷۶: اگر نه بسته این بی‌هنر جهان شده‌ای

قصیده شماره ۲۷۷: ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی

قصیده شماره ۲۷۸: چنین در کارها بسیار مندیش

قصیده شماره ۲۷۹: چند گردی گرد این بیچارگان؟

قصیده شماره ۲۸۰: ای همه گفتار خوب بی‌کردار،

قصیده شماره ۲۸۱: تا کی از آرزوی جاه و خطر

 
sunny dark_mode