ز بند آز به جز عاقلان نرستهستند
دگر به تیغ طمع حلق خویش خستهستند
طمع ببر تو ز بیشی که جمله بی طمعان
ز دست بند ستمگاره دهر جستهستند
گوزن و گور که استام زر نمیجویند
زقید و بند و غل و برنشست رستهستند
و گر بر اسپ ستام است، لاجرم گردنش
چو بندگان ذلیل و حقیر بستهستند
پراپرند زطمع بازو، جغدکان بیرنج
نشستهاند ازیشان طمع گسستهستند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این اشعار، شاعر به نقد طمع و وابستگی به دنیا میپردازد. او بیان میکند که فقط انسانهای عاقل از بند طمع رهایی یافتهاند و دیگران به خاطر greedy بودن خود گرفتار شدهاند. طمع باعث میشود که انسانها مانند حیوانات در قید و بند زندگی کنند. شاعر اشاره میکند که حیواناتی مانند گوزن و گور نمیخواهند طلا و زر را جستجو کنند و از زنجیر و غل رهایی یافتهاند. در نهایت، او به این نکته میپردازد که گرچه برخی افراد در زنجیر طمع هستند، اما عدهای از آنها آزاد و بینیاز از رنج زندگی میکنند.
هوش مصنوعی: تنها عاقلها از بند آز و آزمایشها رهایی یافتهاند، دیگران با طمع و اشتیاق خود به زنجیر درآمده و آسیب دیدهاند.
هوش مصنوعی: به بیشی و فراوانی طمع نکن، زیرا همه کسانی که بدون طمع زندگی میکنند، از زنجیرهای ستمهای زمانه رهایی یافتهاند.
هوش مصنوعی: گوزن و گورخر به دنبال طلا نیستند و از قید و بند و زنجیر رها شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر بر اسبی شرف و قدرت باشد، در نتیجه گردن او مانند گردن بندگان بیقدر و ذلیل بسته شده است.
هوش مصنوعی: پرندگان از طمع و حرص دور شدهاند و جغدها بدون زحمت نشستهاند؛ زیرا از آن طمع خود را کنار گذاشتهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.