ای بستهٔ خود کرده دل خلق به ناموس
ز اندیشه تو را رفته به هر جانب جاسوس
اثبات یقین تو به معقول چه سود است،
چون نیست یقین نفی گمان تو به محسوس؟
تا چند سخن گوئی از حق و حقیقت؟
آب حیوان جوئی در چشمهٔ مطموس!
گر رای تو کفر است مکن پیدا ایمان
ور جای تو دیر است مزن پنهان ناقوس
ای آنکه همه زرقی در فعل چو روباه،
وی آنکه همه رنگی در وصف چو طاووس
تا کی روی آخر ز پی حج به زیارت
از طوس سوی مکه، وز مکه سوی طوس؟
چون نیست ز کان علت مقصود، پس ای دوست
چه مکه و چه کعبه و چه طوس و چه طرطوس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بیرون چو رود شمع من از خانه فانوس
آیند چو پروانه حریفان پی پابوس
گیرم سر راه وی و گویم به صد افسوس
رفتن به چه ماند بر خرامیدن طاووس
گر مشت زدی بر سر و کتفی پیناموس
میشد به زمین تاه تن مرد چو فانوس
گر خصم بدش زهره گیو و فر کاوس
از هستی خود بود در آن هائله مایوس
ما را نبود شکوه ز آلمان گله از روس
گر، روس زما برد بسی کشور محروس
لیکن همه ایران بود از مردم ایران
وز، یاد برفت آن همه عرض آن همه ناموس
روزی که بود صلح، جهان دار و جهانگیر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.