بینی آن باد که گوئی دم یارستی
یاش بر تبت و خرخیز گذارستی
نیستی چون سخن یار موافق خوش
گر نه او پیش رو فوج بهارستی
گر نبودی شده ایمن دل بید از باد
برگش از شاخ برون جست نیارستی
ور نه می لشکر نوروز فراز آید
کی هوا یکسره پر گرد و غبارستی
فوج فوج ابر همی آید پنداری
بر سر دریا اشتر به قطارستی
اشترانند بر این چرخ روان ور نی
دشت همواره نه چون پیسه مهارستی
نه همانا که بر این اشتر نوروزی
جز که کافور و در و گوهر بارستی
دشت گلگون شد گوئی که پرندستی
آب میگون شد گوئی که عقارستی
گرنه می میخوردی نرگستر از جوی
چشم او هرگز پر خواب و خمارستی؟
واتش اندر دل خاک ار نزدی نوروز
کی هوا ایدون پر دود و بخارستی؟
شاخ گل گر نکشیدی ستم از بهمن
نه چینن زرد و نوان و نه نزارستی
ای به نوروز شده همچو خران فتنه
من نخواهم که مرا همچو تو یارستی
گوئی «امسال تهی دست چه دانم کرد؟»
کاشک امسال تو را کار چو پارستی
دلم از تو به همه حال بشستی دست
گر تو را در خور دل دست گزارستی
فتنهٔ سبزه شدت دل چو خر، ای بیهش
فتنه سبزه نشدی گر نه حمارستی
نیست فرقی به میان تو و آن خر
جز همی باید کهت پای چهارستی
سیرتی بهتر از این یافتیی بیشک
گرت ننگستی از این سیرت و عارستی
گر گل حکمت بر جان تو بشکفتی
مر تو را باغ بهاری چه بکارستی؟
مجلست بستانستی و رفیقان را
از درخت سخن خوب ثمارستی
وین گل و لالهٔ خاکی که همی روید
با گل دانش پیشت خس و خارستی
پیش گلزار سخنهای حکیمانهت
کار لاله بد و کار گل زارستی
مردم آن است که چون مرد ورا بیند
گوید «ای کاش کهم این صاحب غارستی»
فضل بایدش و خرد بار که خرما بن
گر نه بار آوردی یار چنارستی
خرد است آنکه اگر نور چراغ او
نیستی عالم یکسر شب تارستی
خرد است آنکه اگر نیستی او از ما
نه صغارستی هرگز نه کبارستی
گر نبودهستی این عقل به مردم در
خلق یکسر بتر از کژدم و مارستی
تو چه گوئی که اگر عقل نبودهستی
یک تن از مردم سالار هزارستی؟
ورنه با عقل همی جهل جفا جستی
گرد دانا جهلا را چه مدارستی؟
سر به جهل از خرد و حق همی تابد
آنکه حق است که بر سرش فسارستی
یله کی کردی هر فاحشه را جاهل
گر نه از بیم حد و کشتن و دارستی؟
آنکه طبع یله کردی به خوشی هرگز
معصفر گونه و نیروی شخارستی
ای دهان باز نهاده به جفای من
راست گوئی که یکی کهنه تغارستی
چند گوئی که «از آن تنگ دره حجت
هم برون آیدی ار نیک سوارستی» ؟
اندر این تنگ حصارم ننشستی دل
گرنه گرد دلم از عقل حصارستی
کار تو گر به میان من و تو ناظر
حاکمی عادل بودی بس خوارستی
کار دنیا گر بر موجب عقلستی
مر مرا خیره درین کنج چه کارستی؟
بل سخنهای دلاویز بلند من
بر سر گنبد گردنده عذارستی
ور سخنهام فلاطون بشنودهستی
پیش من حیران چون نقش جدارستی
یوز و باز سخن و نکتهم را بیشک
دل دانای سخن پیشه شکارستی
دهر پر عیبم همچون که تو بگزیدی
گر مرا تن چو تو پر عیب و عوارستی
مر مرا گر پس دانش نشدهستی دل
همچو تو اسپ و غلامان و عقارستی
بیشمارستی مال و خدم و ملکم
گر نه بیمم همه از روز شمارستی
بیقرارستی جانم چو تو در کوشش
گر بدانستی کاین جای قرارستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییهای بهار و نیز به نقد ویژگیهای منفی انسانی میپردازد. او باد را که نماد تغییرات بهاری است توصیف میکند و از تاثیر آن بر گلها و طبیعت سخن میگوید. شاعر به تضاد میان زیباییهای نوروز و نواقص انسانی اشاره میکند و بر این نکته تأکید میکند که اگر انسانها از عقل و حکمت بهرهمند بودند، زندگی بهتری داشتند. او همچنین به پوچی و بیمعنایی زندگی برخی انسانها میپردازد و آنان را به خاطر غفلت از دانش و حقیقت مورد انتقاد قرار میدهد. در نهایت، شاعر با طرح پرسشهایی، فهم عقل و حکمت را ضروری میداند و تأکید میکند که زیبایی واقعی تنها در سایه دانش و خرد قابل دستیابی است.
هوش مصنوعی: ببین آن بادی را که میگویی نفس یار توست، یا بر روی تبت وزیده و تو را بیخبر عبور میکند.
هوش مصنوعی: اگر یار همراه و همزبانت باشد، دیگر غم نیستی را حس نمیکنی، زیرا او همچون بهاری است که در مقابل چشمانت است.
هوش مصنوعی: اگر دل تو به باد نرفته بود و از درخت نمیافتاد، دیگر نمیتوانستی از درخت جدا شوی.
هوش مصنوعی: اگر نه این باشد که سپاه نوروز به میدان بیاید، چگونه است که ابرها یکباره پر از گرد و غبار میشوند؟
هوش مصنوعی: گروه گروه ابرها به سمت دریا میآیند و به نظر میرسد که شترها در صفی منظم در حال حرکت هستند.
هوش مصنوعی: شترها بر این آسمان در حال حرکت هستند و اگر دشت همیشه به مانند پیسۀ چهارپایان نباشد، این وضع تغییر نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که بر این شتر نوروزی چیزی جز کافور و در و گوهر وجود ندارد. به عبارت دیگر، بر روی این شتر هیچ چیز دیگری جز چیزهای با ارزش و گرانبها وجود ندارد. این بیان نشاندهندهی اهمیت و ارزش چیزهایی است که بر این شتر قرار دارد.
هوش مصنوعی: دشت به رنگ گل درآمده و به نظر میرسد که پرندهای در حال پرواز است و آب نیز به رنگ میگون درآمده، مثل اینکه درختی شکوفا شده است.
هوش مصنوعی: اگر نمینوشیدی، هرگز از زیبایی و خوابآلودگی چشمان او غافل نمیشدی.
هوش مصنوعی: اگر در دل خاک آتش بوجود نیاید، چگونه در روز نوروز باید انتظار هوای پاک و بدون دود و بخار را داشته باشیم؟
هوش مصنوعی: اگر شاخۀ گلی را نچینید، ستمی به این بهمن نخواهید کرد، پس نه گلهای زردی خواهید دید و نه شکوفههایی که پژمرده باشند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در نوروز به مانند الاغها ناآرامی میکنی، من نمیخواهم که تو مانند من دوستانه رفتار کنی.
هوش مصنوعی: انگار که نیک میدانم در این سال با دست خالی چه باید بکنم؛ ای کاش در این سال کاری همچون گذشته انجام دهم.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو در هر شرایطی آرام گرفته است، به طوری که اگر تو دستت را به سمت دل من دراز کنی، دیگر نیازی به درخواست یا تلاشی ندارم.
هوش مصنوعی: ای خرم؛ اگر دل تو به خاطر زیبایی سبزهها به هیجان آمده، نگران نباش. اگر واقعا درک و شعور داشتی، متوجه میشدی که این فقط یک نغمهی فریبنده است و تو در واقع فقط به یک الاغ میمانی که در دام فتنهای قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: هیچ تفاوتی بین تو و آن خر نیست، جز اینکه تو باید چهار پای خود را بر زمین بگذاری.
هوش مصنوعی: اگر به ویژگیهای بهتری دست یافتهای، بیتردید اگر از این رفتار زشت و ننگین دوری کنی، میتوانی بیشتر از این تغییر کنی و پیشرفت کنی.
هوش مصنوعی: اگر گل دانش و خرد در وجود تو شکفته باشد، تو چه چیزهایی از زیبایی و شادی در زندگیات میکاشتید؟
هوش مصنوعی: در مجلس تو، گلهای خوب و دوستانی به دور هستید که از درخت کلام نیکو میچینید.
هوش مصنوعی: این گل و لالهای که از خاک میروید، در مقایسه با علم و دانش تو، مانند خس و خار است.
هوش مصنوعی: در کنار گلستانی که از سخنان حکیمانهات سیراب شده، کار لالهها به خوبی و خوشی انجام میشود و گلها هم در اوج زیبایی خود هستند.
هوش مصنوعی: مردم باید آنقدر بزرگوار باشند که وقتی کسی را در حالتی غمانگیز یا مصیبتزده ببینند، آرزو کنند که ای کاش خودشان در آن وضعیت بودند تا از آن فرد حمایت کنند.
هوش مصنوعی: برای موفقیت و دستیابی به دستاوردهای خوب، نیاز به نیکی و خرد داریم. اگر در راه درست تلاش نکنیم، مانند درختی میمانیم که میوهای نمیدهد.
هوش مصنوعی: عقل و دانش واقعی به این است که اگر تو مانند نور چراغ در زندگی کسی نیستی، در واقع او در یک دنیای تاریک و بیخبر است.
هوش مصنوعی: افراد خردمند کسانی هستند که اگر تو در زندگیشان نباشی، هیچگاه به سن و سال یا موقعیت اجتماعی دیگران اهمیت نمیدهند.
هوش مصنوعی: اگر این عقل در انسانها وجود نداشت، آنگاه تمامی انسانها از عقرب و مار هم بدتر بودند.
هوش مصنوعی: تو چه میگویی اگر عقل وجود نداشت، هیچکس از مردم نمیتوانست به مقام رهبری برسد و هزاران نفر از انسانها در این زمینه نا موفق باقی میماندند؟
هوش مصنوعی: اگرچه با عقل خود تلاش میکنی، اما به جهل و نادانی آسیب میزنی. انسان دانا چه نسبت به نادانی بیخبر است؟
هوش مصنوعی: اگر کسی به نادانی و جهل خود متکی باشد، هرگز نمیتواند به حقیقت و دانایی دست یابد؛ زیرا حقایق بر او سایه نمیافکنند و او از درک آنها ناتوان است.
هوش مصنوعی: آیا به خاطر ترس از مجازات و اعدام، هر زن بیعفتی را بیخبر و نادان گذاشتی؟
هوش مصنوعی: کسی که روحش را آزاد گذاشته و از خوشیهای زندگی لذت میبرد، هرگز به زحمت و فشار برنمیخورد و توانایی خلاقیت و تولید ایدههای جدید را دارد.
هوش مصنوعی: ای که دهانت را به خاطر بدیهای من باز کردی، راست بگو که آیا تو هم مثل یک ظرف قدیمی هستی که پر از آلودگیها و زشتیهاست؟
هوش مصنوعی: چند بار باید بگویی که اگر خوب سوارکاری، از آن دره تنگ هم میتوانی خارج شوی؟
هوش مصنوعی: در این فضای محدود، اگر دل من آرامش داشت، هرگز عقل من نمیتوانست چنین دور از دلم بماند.
هوش مصنوعی: اگر کار تو را یک حاکم عادل نظارت میکرد، چه بسا تمام ارزش و مقام تو زیر سوال میرفت.
هوش مصنوعی: اگر کار دنیا بر اساس عقل است، پس چرا من در این گوشه تنها و حیران نشستهام؟
هوش مصنوعی: سخنان زیبا و تأثیرگذار من مانند نغمههایی در باد در حال چرخش است.
هوش مصنوعی: اگر تو سخنان من را مانند افلاطون شنیدهای، پس چرا پیش من حیران و سردرگم هستی، مانند نقشی که بر دیوار نقش بسته است؟
هوش مصنوعی: یوز و باز، نشاندهندهی شکار و توانایی در فهم دانایی است. صحبت من به شکلی بیان شده که دل آن را درک میکند؛ این یعنی کسی که در هنر گفتگو مهارت دارد، به خوبی میتواند نکات را لمس کند.
هوش مصنوعی: زمانه خود پر از نواقص است، دقیقاً همانند تو که مرا انتخاب کردی. اگر بدن من نیز مانند تو پر از عیب و نقص باشد.
هوش مصنوعی: اگر به دانش دست نیافتهای، دل تو مانند اسب و غلام و املاک است.
هوش مصنوعی: هرچند که دارایی و کارکنان و possessions بسیاری دارم، اما ترس من از این است که روزهای زندگیام به شمارش افتاده و به پایان میرسد.
هوش مصنوعی: ای جانم، تو همواره در تلاش و بیتابی هستی، اگر میدانستی که اینجا جای آرامش و سکون است، آرامتر میبود
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.