گنجور

 
ناصرخسرو

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پرّ به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت‌کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد بر او راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

وز ابر مر او را به سوی خاک فرو خواست

زی تیر نگه کرد پر خویش بر او دید

گفتا «ز که نالیم؟ که از ماست که بر ماست»

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
رودکی

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسانست، پیروزی آنجاست

ساقی، تو بده باده و مطرب تو بزن رود

تا می خورم امروز، که وقت طرب ماست

می هست و درم هست و بت لاله‌رخان هست

[...]

ابوسعید ابوالخیر

امروز به هر حالی بغداد بخاراست

کجا میر خراسان‌ست؟ پیروزی آن جاست

امیر معزی

ای صاحب اعلی دل تو عالم اعلاست

رای تو چو خورشید، درخشنده و والاست

گر دهر مُهَنّاست بدین عید همایون

این عید همایون به بقای تو مهناست

عالم به تو خرم شد و گیتی به‌ تو روشن

[...]

میبدی

شب هست و شراب هست و عاشق تنهاست

برخیز و بیا بتا که امشب شب ماست‌

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه