نگه کن سحرگه به زرین حسامی
نهان کرده در لاژوردین نیامی
که خوش خوش برآردش ازو دست عالم
چو برقی که بیرون کشی از غمامی
یکی گند پیر است شب زشت و زنگی
که زاید همی خوب رومی غلامی
وجود از عدم همچنین گشت پیدا
از اول که نوری کنون از ظلامی
مپندار بر روز شب را مقدم
چو هر بیتفکر یلهگوی عامی
که شب نیست جز نیستیی روز چیزی
نه بیخانهای هست موجود بامی
اگر چند هر پختنی خام باشد
نه چون تر و پخته بود خشک و خامی
نظامی به از بینظامی وگرچه
نظامی نگیرد مگر بینظامی
بسوی تمامی رود بودنیها
به قوت تمام است هر ناتمامی
تو در راه عمری همیشه شتابان
در این ره نشایدت کردن مقامی
به منزل رسی گرچه دیر است، روزی
چو میبری از راه هر روز گامی
نبینی کهت افگند چون مرغ نادان
ز روز و شبان دهر در پیسه دامی؟
نویدت دهد هر زمانی به فردا
نویدی که آن را نباشد خرامی
که را داد تا تو همی چشم داری
فزون از لباس و شراب و طعامی؟
منش پنجه و هشت سال آزمودم
نکرد او به کارم فزون زین قیامی
یکی مرکبی داده بودم رمنده
ازین سرکشی بدخوئی بد لگامی
همی تاخت یک چند چون دیو شرزه
پس هر مرادی و عیشی و کامی
مرا دید بر مرکبی تند و سرکش
حکیمی کریمی امامی همامی
«چرا» گفت ک «این را لگامی نسازی
که با آن ازو نیز ناید دلامی؟»
ز هر کس بجستم فساری و قیدی
بهر رایضی نیز دادم پیامی
نشد نرم و ناسود تا بر نکردم
بسر بر مر او را ز عقل اوستامی
کنون هر حکیمی به اندیشه گوید
که هرگز ندیدم چنین نرم و رامی
طمع بود آنکهم همی تاخت هرسو
شب و روز با من همی زد لطامی
چو زو بازگشتم ندیدم به عاجل
به دنیا و دین خود اندر قوامی
جهان هرچه دادت همی باز خواهد
نهاده است بیآب رخ چون رخامی
به هر دم کشیدن همی وام خواهی
بهر دم زدن میدهی باز وامی
کم از دم چه باشد، چو میباز خواهد
چرا چشم داری عطا زو حطامی؟
که دیدی که زو نعرهای زد به شادی
که زو برنیاورد ای وای مامی؟
که بودی آنکه بخرید سودی ز عالم
که نستد فزون از مصیبت ورامی؟
حذر دار تا ریش نکندت ازیرا
حسامی است این، ای برادر، حسامی
مرا دانی از وی که کردهاست ایمن؟
کریمی حکیمی همامی امامی
که فانی جهان از فنا امن یابد
اگر زو بیابد جواب سلامی
اگر صورتش را ندیدی ندیدی
به دین بر ز یزدان دادار نامی
وگر لشکر او ندیدی نبیند
چنان جز به محشر دو چشمت زحامی
به جودش بشست این جهان دست از من
نه جوری کشم زو نه نیز انتقامی
برابر شدم بیطمع با امیری
که بایدش بیچاشت از شام شامی
چو من هر حلالی بدو باز دادم
چگونه فریبد مرا زو حرامی؟
سرم زیر فرمان شاهی نیارد
نه تختی نه گاهی نه رودی نه جامی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف تجربههای انسانی و چالشهای زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از استعارهها و نمادها، به بررسی وجود و عدم، روز و شب، و تجربیات عاطفی میپردازد. به ویژه، به رابطه میان علم و جهل، امید و ناامیدی، و درک واقعیات زندگی اشاره میکند. او به این نکته تأکید دارد که نباید به دنیای مادی و زودگذر دل خوش کنیم و باید از علم و حکمت استفاده کنیم. در پایان، شاعر به اهمیت ایمنی در زندگی و دوستی با علم و حکمت اشاره میکند و اهمیت پرهیز از دنیاگرایی و فریبندگی آن را متذکر میشود.
هوش مصنوعی: به صبحگاه نگاه کن که دانههای طلایی را در آبی عمیق پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی عالم از وجود او دست برمیدارد، شاد و خوشحال خواهد شد، مانند برقی که از ابرها بیرون میجهد.
هوش مصنوعی: یک گند و زشتی شب، به دنبال خود زیبایی و خوبی را به وجود میآورد، مانند اینکه از دل یک وضعیت ناپسند، شخصی زیبا و خوشقامت ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: وجود از عدم به شکلی پیدا شد که از ابتدا، نوری که اکنون میبینیم، از تاریکی پدید آمده است.
هوش مصنوعی: نگران نباش که شب بر روز برتری دارد، زیرا هر کسی که بدون تفکر و تنها بر اساس سخنان عوام فکر کند، به اشتباه میافتد.
هوش مصنوعی: شب تنها همان نیستی روز است، و چیزی در آن نیست. هیچچیز در این عدم وجود ندارد، مثل اینکه کسی بدون سقفی باشد.
هوش مصنوعی: اگر چیزی هنوز به طور کامل آماده نشده باشد، نمیتوان آن را به درستی مورد قضاوت قرار داد. در واقع، در حالی که ممکن است ظاهر یا وضعیت آن تغییر کند، هنوز اساساً خام و نپخته است.
هوش مصنوعی: بهتر است که وضعیت منظم و سازمانیافتهای داشته باشیم، حتی اگر در آن حالت کامل نباشیم، زیرا بینظمی هرگز نمیتواند به ما نظم بدهد.
هوش مصنوعی: هر ناتمامی با تمام توان به سمت تمام شدن و به مقصد رسیدن میرود.
هوش مصنوعی: تو در مسیر زندگی همواره با شتاب حرکت میکنی و در این راه نمیتوانی به مقام و جایگاهی دست یابی.
هوش مصنوعی: اگرچه به خانه رسیدن دیر میشود، ولی مهم این است که هر روز با یک قدم به سوی هدف پیش بروی.
هوش مصنوعی: آیا نمیبینی که مانند یک پرنده نادان، روز و شب زندگی در پی تلهای گرفتار شدهای؟
هوش مصنوعی: هر لحظه به تو نوید میدهد که فردا خبری خوش خواهد آمد، اما آن خبر هرگز با آرامش نمیآید.
هوش مصنوعی: کیست که به تو داده تا بتوانی بیشتر از لباس، شراب و غذا داشته باشی؟
هوش مصنوعی: من در طول 58 سال تجربه به دست آوردهام و این اقدام و کوشش من هیچگونه افزایشی در کارهایم نداشته است.
هوش مصنوعی: من یک اسب تند و تیز به کسی داده بودم که به خاطر سرکشی و بد رفتاریاش از کنترل خارج شده است.
هوش مصنوعی: چند لحظهای مانند دیو خشمگین دوید و سپس همه آرزوها و لذتها و شادیها نصیبش شد.
هوش مصنوعی: شخصی را دیدم که بر اسبی تند و نیرومند نشسته بود؛ او حکیمی با کرامت و مقام بلند بود.
هوش مصنوعی: چرا نمیگویی که این کار را به گونهای انجام دهی که دیگر از آن دلتنگ نشوی؟
هوش مصنوعی: از هر کسی که جستجو کردم، به دنبال آزادی و رهایی بودم و برای رسیدن به آن نیز پیامی فرستادم.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که زمانی که نتوانستم نرمش و نرمی را در خودم ایجاد کنم، تصمیم گرفتم که از سر عقل خودم به او توجه کنم یا او را در نظر بگیرم. در واقع، به نوعی نشان میدهد که عقل و درک انسانی میتواند در رفتار و احساسات تأثیرگذار باشد.
هوش مصنوعی: اکنون هر دانشمندی به فکر میگوید که هرگز موجودی را به این نرمی و آرامی ندیدهام.
هوش مصنوعی: آرزومند بودم که در هر جا و هر لحظه، خوشبختی و کامیابی به سمتم بیاید و من را همراهی کند.
هوش مصنوعی: وقتی به او برگشتم، در کوتاهترین زمان نتوانستم در زندگی و دینم استحکام و ثباتی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: جهان هر چه به تو بخشیده است، در نهایت باز خواهد گرفت. همانطور که صورت یک آینه، بینور و خالی میشود، تو نیز بدون آب و زندگی خواهی ماند.
هوش مصنوعی: هر بار که نفس میکشی، از زندگی و چیزهای گرانبها درخواست میکنی، ولی برای هر بار نفس کشیدن، چیزهایی را که داری نیز باید بدهی.
هوش مصنوعی: کم از دم چه باشد، یعنی از لحظهای که میگذرد چه چیز کم یا زیاد میشود. اگر کسی به خاطر کمیهای زندگی دلگیر است، چرا باید به عطاهایی که از فردی به او میرسد امید داشته باشد؟ این نشان میدهد که نباید به چیزهای ظاهری یا گذرا دل بست، بلکه باید به حقیقت زندگی و ارزشهای خود توجه کرد.
هوش مصنوعی: آیا دیدهای که چگونه او با شادی فریادی سر داد، اما در عین حال از او به خاطر بیخبری و بیتوجهی نالید؟
هوش مصنوعی: کسی که از آسیبها و سختیهای دنیا سودی به دست نیاورد، چه کسی است که چنین کاری را کرده باشد؟
هوش مصنوعی: مراقب باش تا به تو آسیب نرساند، زیرا این شخص مانند تیشهای خطرناک است، ای برادر، خیلی مواظب باش.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که او چه کسی است که مرا در برابر خطرات ایمن کرده است؟ او کریم و حکیم و بزرگوار است.
هوش مصنوعی: اگر به کلامی از فنا و زوال این دنیا نگاهی بیندازیم، میفهمیم که اگر کسی از آن بگذرد و پاسخ سلامی را دریافت کند، در واقع به امنیت و آرامش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر چهرهاش را ندیدی، در واقع چیزی را از دست ندادهای، چون او به عنوان آفریدهای از طرف یزدان، ویژگیهای خاص خود را دارد.
هوش مصنوعی: اگر لشکر او را ندیدی، چشمانت نمیتواند چنین صحنهای را جز در روز قیامت بیند.
هوش مصنوعی: به خاطر بخشش او، این دنیا از من دست کشیده است، نه از او چیزی میطلبم و نه انتقامی میگیرم.
هوش مصنوعی: من بیهیچ خواستهای در برابر امیری قرار گرفتم که باید بدون هیچ تردیدی از شام، شامی را بپذیرد.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که کسی که من هر چیز حلالی را به او دادهام، مرا با چیزی که حرام است فریب دهد؟
هوش مصنوعی: من هرگز زیر بار فرمان کسی نمیروم، نه سلطنتی، نه تختی، نه مکانی برای استراحت، نه حتی نوشیدنیای برای سرگرمی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در ایام سلطان حسین، آنکه نامش
سرآمد بعدل از سلاطین نامی
شنیدم: وحید زمان عبد رحمن
چه الطاف آن خسروش گشت حامی
چنان در فن نظم شد شهره آخر
[...]
بیا دور ساقی بگیریم جامی
که دوران گردون نگردد به کامی
بیا و بیاسا به میخانه کآنجا
نه گنجی نه رنجی، نه ننگی نه نامی
بیا تا ببینی به رویی و مویی
[...]
یکی مرغ زیرک، ز کوتاه بامی
نظر کرد روزی، بگسترده دامی
بسان ره اهرمن، پیچ پیچی
بکردار نطعی، ز خون سرخ فامی
همه پیچ و تابش، عیان گیروداری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.