گنجور

 
مولانا

بخش ۱ - سر آغاز: ای ضیاء الحق حسام الدین بیار

بخش ۲ - قصه خورندگان پیل‌بچه از حرص و ترک نصیحت ناصح: آن شنیدی تو که در هندوستان

بخش ۳ - بقیه قصه متعرضان پیل‌بچگان: هر دهان را پیل بویی می‌کند

بخش ۴ - بازگشتن به حکایت پیل: گفت ناصح بشنوید این پند من

بخش ۵ - بیان آنک خطای محبان بهترست از صواب بیگانگان بر محبوب: آن بلال صدق در بانگ نماز

بخش ۶ - امر حق به موسی علیه السلام که مرا به دهانی خوان کی بدان دهان گناه نکرده‌ای: گفت ای موسی ز من می‌جو پناه

بخش ۷ - بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است: آن یکی الله می‌گفتی شبی

بخش ۸ - فریفتن روستایی شهری را و بدعوت خواندن بلابه و الحاح بسیار: ای برادر بود اندر ما مضی

بخش ۹ - قصه اهل سبا و طاغی کردن نعمت ایشان را و در رسیدن شومی طغیان و کفران در ایشان و بیان فضیلت شکر و وفا: تو نخواندی قصه اهل سبا

بخش ۱۰ - جمع آمدن اهل آفت هر صباحی بر در صومعه عیسی علیه السلام جهت طلب شفا به دعای او: صومعه عیسیست خوان اهل دل

بخش ۱۱ - باقی قصه اهل سبا: آن سبا ز اهل صبا بودند و خام

بخش ۱۲ - بقیه داستان رفتن خواجه به دعوت روستایی سوی ده: شد ز حد هین باز گرد ای یار گرد

بخش ۱۳ - دعوت باز بطان را از آب به صحرا: باز گوید بط را کز آب خیز

بخش ۱۴ - قصه اهل ضروان و حیلت کردن ایشان تا بی زحمت درویشان باغها را قطاف کنند: قصه اصحاب ضروان خوانده‌ای

بخش ۱۵ - روان شدن خواجه به سوی ده: خواجه در کار آمد و تجهیز ساخت

بخش ۱۶ - رفتن خواجه و قومش به سوی ده: خواجه و بچگان جهازی ساختند

بخش ۱۷ - نواختن مجنون آن سگ را کی مقیم کوی لیلی بود: همچو مجنون کاو سگی را می‌نواخت

بخش ۱۸ - رسیدن خواجه و قومش به ده و نادیده و ناشناخته آوردن روستایی ایشان را: بعد ماهی چون رسیدند آن طرف

بخش ۱۹ - افتادن شغال در خم رنگ و رنگین شدن و دعوی طاوسی کردن میان شغالان: آن شغالی رفت اندر خم رنگ

بخش ۲۰ - چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خورده‌ام و چنان: پوست دنبه یافت شخصی مستهان

بخش ۲۱ - آمن بودن بلعم باعور کی امتحانها کرد حضرت او را و از آنها روی سپید آمده بود: بلعم باعور و ابلیس لعین

بخش ۲۲ - دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود: و آن شغال رنگ‌رنگ آمد نهفت

بخش ۲۳ - تشبیه فرعون و دعوی الوهیت او بدان شغال کی دعوی طاوسی می‌کرد: همچو فرعونی مرصع کرده ریش

بخش ۲۴ - تفسیر و لتعرفنهم في لحن القول: گفت یزدان مر نبی را در مساق

بخش ۲۵ - قصه هاروت و ماروت و دلیری ایشان بر امتحانات حق تعالی: پیش ازین زان گفته بودیم اندکی

بخش ۲۶ - قصه خواب دیدن فرعون آمدن موسی را علیه السلام و تدارک اندیشیدن: جهد فرعونی چو بی توفیق بود

بخش ۲۷ - به میدان خواندن بنی اسرائیل برای حیله ولادت موسی علیه السلام: ای اسیران سوی میدانگه روید

بخش ۲۸ - حکایت: همچنان کاینجا مغول حیله‌دان

بخش ۲۹ - بازگشتن فرعون از میدان به شهر شاد بتفریق بنی اسرائیل از زنانشان در شب حمل: شه شبانگه باز آمد شادمان

بخش ۳۰ - جمع آمدن عمران به مادر موسی و حامله شدن مادر موسی علیه‌السلام: شب برفت و او بر آن درگاه خفت

بخش ۳۱ - وصیت کردن عمران جفت خود را بعد از مجامعت کی مرا ندیده باشی: وا مگردان هیچ ازینها دم مزن

بخش ۳۲ - ترسیدن فرعون از آن بانگ: این صدا جان مرا تغییر کرد

بخش ۳۳ - پیدا شدن استاره موسی علیه السلام بر آسمان و غریو منجمان در میدان: بر فلک پیدا شد آن استاره‌اش

بخش ۳۴ - خواندن فرعون زنان نوزاده را سوی میدان هم جهت مکر: بعد نه مه شه برون آورد تخت

بخش ۳۵ - بوجود آمدن موسی و آمدن عوانان به خانه عمران و وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آتش انداز: خود زن عمران که موسی برده بود

بخش ۳۶ - وحی آمدن به مادر موسی کی موسی را در آب افکن: باز وحی آمد که در آبش فکن

بخش ۳۷ - حکایت مارگیر کی اژدهای فسرده را مرده پنداشت در ریسمانهاش پیچید و آورد به بغداد: یک حکایت بشنو از تاریخ‌گوی

بخش ۳۸ - تهدید کردن فرعون موسی را علیه السلام: گفت فرعونش چرا تو ای کلیم

بخش ۳۹ - جواب موسی فرعون را در تهدیدی کی می‌کردش: گفت با امر حقم اشراک نیست

بخش ۴۰ - پاسخ فرعون موسی را علیه السلام: گفت فرعونش ورق درحکم ماست

بخش ۴۱ - جواب موسی فرعون را: گفت موسی این مرا دستور نیست

بخش ۴۲ - جواب فرعون موسی را و وحی آمدن موسی را علیه‌السلام: گفت نه نه مهلتم باید نهاد

بخش ۴۳ - مهلت دادن موسی علیه‌السلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین: گفت امر آمد برو مهلت ترا

بخش ۴۴ - فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران: چونک موسی بازگشت و او بماند

بخش ۴۵ - خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسیدن از روان پدر حقیقت موسی علیه السلام: بعد از آن گفتند ای مادر بیا

بخش ۴۶ - جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود: گفتشان در خواب کای اولاد من

بخش ۴۷ - تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی و وفات مصطفی را علیه السلام نمودن بخواب موسی و قاصدان تغییر قرآن را با آن دو ساحر بچه کی قصد بردن عصا کردند چو موسی را خفته یافتند: مصطفی را وعده کرد الطاف حق

بخش ۴۸ - جمع آمدن ساحران از مداین پیش فرعون و تشریفها یافتن و دست بر سینه زدن در قهر خصم او کی این بر ما نویس: تا بفرعون آمدند آن ساحران

بخش ۴۹ - اختلاف کردن در چگونگی و شکل پیل: پیل اندر خانه تاریک بود

بخش ۵۰ - توفیق میان این دو حدیث کی الرضا بالکفر کفر و حدیث دیگر من لم یرض بقضایی فلیطلب ربا سوای: دی سؤالی کرد سایل مر مرا

بخش ۵۱ - مثل در بیان آنک حیرت مانع بحث و فکرتست: آن یکی مرد دومو آمد شتاب

بخش ۵۲ - حکایت: در صحابه کم بدی حافظ کسی

بخش ۵۳ - داستان مشغول شدن عاشقی به عشق‌نامه خواندن و مطالعه کردن عشق‌نامه درحضور معشوق خویش و معشوق آن را ناپسند داشتن کی طلب الدلیل عند حضور المدلول قبیح والاشتغال بالعلم بعد الوصول الی المعلوم مذموم: آن یکی را یار پیش خود نشاند

بخش ۵۴ - حکایت آن شخص کی در عهد داود شب و روز دعا می‌کرد کی مرا روزی حلال ده بی رنج: آن یکی در عهد داوود نبی

بخش ۵۵ - دویدن گاو در خانه آن دعا کننده بالحاح قال النبی صلی الله علیه وسلم ان الله یحب الملحین فی الدعا زیرا عین خواست از حق تعالی و الحاح خواهنده را به است از آنچ می‌خواهد آن را ازو: تا که روزی ناگهان در چاشتگاه

بخش ۵۶ - عذر گفتن نظم کننده و مدد خواستن: ای تقاضاگر درون همچون جنین

بخش ۵۷ - بیان آنک علم را دو پرست و گمان را یک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و یقین در علم: علم را دو پر گمان را یک پرست

بخش ۵۸ - مثال رنجور شدن آدمی بوهم تعظیم خلق و رغبت مشتریان بوی و حکایت معلم: کودکان مکتبی از اوستاد

بخش ۵۹ - عقول خلق متفاوتست در اصل فطرت و نزد معتزله متساویست تفاوت عقول از تحصیل علم است: اختلاف عقلها در اصل بود

بخش ۶۰ - در وهم افکندن کودکان اوستاد را: روز گشت و آمدند آن کودکان

بخش ۶۱ - بیمار شدن فرعون هم به وهم از تعظیم خلقان: سجده خلق از زن و از طفل و مرد

بخش ۶۲ - رنجور شدن اوستاد به وهم: گشت استا سست از وهم و ز بیم

بخش ۶۳ - در جامه خواب افتادن استاد و نالیدن او از وهم رنجوری: جامه خواب آورد و گسترد آن عجوز

بخش ۶۴ - دوم بار وهم افکندن کودکان استاد را کی او را از قرآن خواندن ما درد سر افزاید: گفت آن زیرک که ای قوم پسند

بخش ۶۵ - خلاص یافتن کودکان از مکتب بدین مکر: سجده کردند و بگفتند ای کریم

بخش ۶۶ - رفتن مادران کودکان به عیادت اوستاد: بامدادان آمدند آن مادران

بخش ۶۷ - در بیان آنک تن روح را چون لباسی است و این دست آستین دست روحست واین پای موزه پای روحست: تا بدانی که تن آمد چون لباس

بخش ۶۸ - حکایت آن درویش کی در کوه خلوت کرده بود و بیان حلاوت انقطاع و خلوت و داخل شدن درین منقبت کی أنا جلیس من ذکرني و أنیس من استأنس بي گر با همه‌ای چو بی منی بی همه‌ای ور بی همه‌ای چو با منی با همه‌ای: بود درویشی بکهساری مقیم

بخش ۶۹ - دیدن زرگر عاقبت کار را و سخن بر وفق عاقبت گفتن با مستعیر ترازو: آن یکی آمد به پیش زرگری

بخش ۷۰ - بقیه قصه آن زاهد کوهی کی نذر کرده بود کی میوه کوهی از درخت باز نکنم و درخت نفشانم و کسی را نگویم صریح و کنایت کی بیفشان آن خورم کی باد افکنده باشد از درخت: اندر آن که بود اشجار و ثمار

بخش ۷۱ - تشبیه بند و دام قضا به صورت پنهان به اثر پیدا: بینی اندر دلق مهتر زاده‌ای

بخش ۷۲ - مضطرب شدن فقیر نذر کرده بکندن امرود از درخت و گوشمال حق رسیدن بی مهلت: پنج روز آن باد امرودی نریخت

بخش ۷۳ - متهم کردن آن شیخ را با دزدان وبریدن دستش را: بیست از دزدان بدند آنجا و بیش

بخش ۷۴ - کرامات شیخ اقطع و زنبیل بافتن او بدو دست: در عریش او را یکی زایر بیافت

بخش ۷۵ - سبب جرات ساحران فرعون بر قطع دست و پا: ساحران را نه که فرعون لعین

بخش ۷۶ - حکایت استر پیش شتر کی من بسیار در رو می‌افتم و تو نمی‌افتی الا به نادر: گفت استر با شتر کای خوش رفیق

بخش ۷۷ - اجتماع اجزای خر عزیر علیه السلام بعد از پوسیدن باذن الله و درهم مرکب شدن پیش چشم عزیر علیه السلام: هین عزیرا در نگر اندر خرت

بخش ۷۸ - جزع ناکردن شیخی بر مرگ فرزندان خود: بود شیخی رهنمایی پیش ازین

بخش ۷۹ - عذر گفتن شیخ بهر ناگریستن بر فرزندان: شیخ گفت او را مپندار ای رفیق

بخش ۸۰ - قصه خواندن شیخ ضریر مصحف را در رو و بینا شدن وقت قرائت: دید در ایام آن شیخ فقیر

بخش ۸۱ - صبرکردن لقمان چون دید کی داود حلقه‌ها می‌ساخت از سوال کردن با این نیت کی صبر از سوال موجب فرج باشد: رفت لقمان سوی داود صفا

بخش ۸۲ - بقیه حکایت نابینا و مصحف: مرد مهمان صبرکرد و ناگهان

بخش ۸۳ - صفت بعضی اولیا کی راضی‌اند باحکام و لابه نکنند کی این حکم را بگردان: بشنو اکنون قصه آن ره‌روان

بخش ۸۴ - سؤال کردن بهلول آن درویش را: گفت بهلول آن یکی درویش را

بخش ۸۵ - قصه دقوقی رحمة الله علیه و کراماتش: آن دقوقی داشت خوش دیباجه‌ای

بخش ۸۶ - بازگشتن به قصه دقوقی: مر علی را در مثالی شیر خواند

بخش ۸۷ - سر طلب کردن موسی خضر را علیهماالسلام با کمال نبوت و قربت: از کلیم حق بیاموز ای کریم

بخش ۸۸ - بازگشتن به قصه دقوقی: آن دقوقی رحمة الله علیه

بخش ۸۹ - نمودن مثال هفت شمع سوی ساحل: هفت شمع از دور دیدم ناگهان

بخش ۹۰ - شدن آن هفت شمع بر مثال یک شمع: باز می‌دیدم که می‌شد هفت یک

بخش ۹۱ - نمودن آن شمعها در نظر هفت مرد: هفت شمع اندر نظر شد هفت مرد

بخش ۹۲ - باز شدن آن شمعها هفت درخت: باز هر یک مرد شد شکل درخت

بخش ۹۳ - مخفی بودن آن درختان از چشم خلق: این عجب‌تر که بریشان می‌گذشت

بخش ۹۴ - یک درخت شدن آن هفت درخت: گفت راندم پیشتر من نیکبخت

بخش ۹۵ - هفت مرد شدن آن هفت درخت: بعد دیری گشت آنها هفت مرد

بخش ۹۶ - پیش رفتن دقوقی رحمة الله علیه به امامت: این سخن پایان ندارد تیز دو

بخش ۹۷ - پیش رفتن دقوقی به امامت آن قوم: در تحیات و سلام الصالحین

بخش ۹۸ - اقتدا کردن قوم از پس دقوقی: پیش در شد آن دقوقی در نماز

بخش ۹۹ - بیان اشارت سلام سوی دست راست در قیامت از هیبت محاسبه حق از انبیا استعانت و شفاعت خواستن: انبیا گویند روز چاره رفت

بخش ۱۰۰ - شنیدن دقوقی در میان نماز افغان آن کشتی کی غرق خواست شدن: آن دقوقی در امامت کرد ساز

بخش ۱۰۱ - تصورات مرد حازم: آنچنانک ناگهان شیری رسید

بخش ۱۰۲ - دعا و شفاعت دقوقی در خلاص کشتی: چون دقوقی آن قیامت را بدید

بخش ۱۰۳ - انکار کردن آن جماعت بر دعا و شفاعت دقوقی و پریدن ایشان و ناپیدا شدن در پرده غیب و حیران شدن دقوقی کی در هوا رفتند یا در زمین: چون رهید آن کشتی و آمد بکام

بخش ۱۰۴ - باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او: یادم آمد آن حکایت کان فقیر

بخش ۱۰۵ - رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام: می‌کشیدش تا به داود نبی

بخش ۱۰۶ - شنیدن داود علیه السلام سخن هر دو خصم وسال کردن از مدعی علیه: چونک داود نبی آمد برون

بخش ۱۰۷ - حکم کردن داود علیه السلام برکشنده گاو: گفت داود این سخنها را بشو

بخش ۱۰۸ - تضرع آن شخص از داوری داود علیه السلام: سجده کرد و گفت کای دانای سوز

بخش ۱۰۹ - در خلوت رفتن داود تا آنچ حقست پیدا شود: در فرو بست و برفت آنگه شتاب

بخش ۱۱۰ - حکم کردن داود بر صاحب گاو کی از سر گاو برخیز و تشنیع صاحب گاو بر داود علیه السلام: گفت داودش خمش کن رو بهل

بخش ۱۱۱ - حکم کردن داود بر صاحب گاو کی جمله مال خود را به وی ده: بعد از آن داود گفتش کای عنود

بخش ۱۱۲ - عزم کردن داود علیه السلام به خواندن خلق بدان صحرا کی راز آشکارا کند و حجتها را همه قطع کند: گفت ای یاران زمان آن رسید

بخش ۱۱۳ - گواهی دادن دست و پا و زبان بر سر ظالم هم در دنیا: پس همینجا دست و پایت در گزند

بخش ۱۱۴ - برون رفتن به سوی آن درخت: چون برون رفتند سوی آن درخت

بخش ۱۱۵ - قصاص فرمودن داود علیه السلام خونی را بعد از الزام حجت برو: هم بدان تیغش بفرمود او قصاص

بخش ۱۱۶ - بیان آنک نفس آدمی بجای آن خونیست کی مدعی گاو گشته بود و آن گاو کشنده عقلست و داود حقست یا شیخ کی نایب حق است کی بقوت و یاری او تواند ظالم را کشتن و توانگر شدن به روزی بی‌کسب و بی‌حساب: نفس خود را کش جهانی را زنده کن

بخش ۱۱۷ - گریختن عیسی علیه السلام فراز کوه از احمقان: عیسی مریم به کوهی می‌گریخت

بخش ۱۱۸ - قصه اهل سبا و حماقت ایشان و اثر ناکردن نصیحت انبیا در احمقان: یادم آمد قصه اهل سبا

بخش ۱۱۹ - شرح آن کور دوربین و آن کر تیزشنو و آن برهنه دراز دامن: کر امل را دان که مرگ ما شنید

بخش ۱۲۰ - صفت خرمی شهر اهل سبا و ناشکری ایشان: اصلشان بد بود آن اهل سبا

بخش ۱۲۱ - آمدن پیغامبران حق به نصیحت اهل سبا: سیزده پیغامبر آنجا آمدند

بخش ۱۲۲ - معجزه خواستن قوم از پیغامبران: قوم گفتند ای گروه مدعی

بخش ۱۲۳ - متهم داشتن قوم انبیا را: قوم گفتند این همه زرقست و مکر

بخش ۱۲۴ - حکایت خرگوشان کی خرگوشی راپیش پیل فرستادند کی بگو کی من رسول ماه آسمانم پیش تو کی ازین چشمه آب حذر کن چنانک در کتاب کلیله تمام گفته است: این بدان ماند که خرگوشی بگفت

بخش ۱۲۵ - جواب گفتن انبیا طعن ایشان را و مثل زدن ایشان را: ای دریغا که دوا در رنجتان

بخش ۱۲۶ - بیان آنک هر کس را نرسد مثل آوردن خاصه در کار الهی: کی رسدتان این مثلها ساختن

بخش ۱۲۷ - مثلها زدن قوم نوح باستهزا در زمان کشتی ساختن: نوح اندر بادیه کشتی بساخت

بخش ۱۲۸ - حکایت آن دزد کی پرسیدند چه می‌کنی نیم‌شب در بن این دیوار گفت دهل می‌زنم: این مثل بشنو که شب دزدی عنید

بخش ۱۲۹ - جواب آن مثل کی منکران گفتند از رسالت خرگوش پیغام به پیل از ماه آسمان: سر آن خرگوش دان دیو فضول

بخش ۱۳۰ - معنی حزم و مثال مرد حازم: یا به حال اولینان بنگرید

بخش ۱۳۱ - وخامت کار آن مرغ کی ترک حزم کرد از حرص و هوا: باز مرغی فوق دیواری نشست

بخش ۱۳۲ - حکایت نذر کردن سگان هر زمستان کی این تابستان چون بیاید خانه سازیم از بهر زمستان را: سگ زمستان جمع گردد استخوانش

بخش ۱۳۳ - منع کردن انبیا را از نصیحت کردن و حجت آوردن جبریانه: قوم گفتند ای نصوحان بس بود

بخش ۱۳۴ - جواب انبیا علیهم السلام مر جبریان را: انبیا گفتند کاری آفرید

بخش ۱۳۵ - مکرر کردن کافران حجتهای جبریانه را: قوم گفتند ای گروه این رنج ما

بخش ۱۳۶ - باز جواب انبیا علیهم السلام ایشان را: انبیا گفتند نومیدی بدست

بخش ۱۳۷ - مکرر کردن قوم اعتراض ترجیه بر انبیا علیهم‌السلام: قوم گفتند ار شما سعد خودیت

بخش ۱۳۸ - باز جواب انبیا علیهم السلام: انبیا گفتند فال زشت و بد

بخش ۱۳۹ - حکمت آفریدن دوزخ آن جهان و زندان این جهان تا معبد متکبران باشد کی ائتیا طوعا او کرها: که لئیمان در جفا صافی شوند

بخش ۱۴۰ - بیان آنک حق تعالی صورت ملوک را سبب مسخر کردن جباران کی مسخر حق نباشند ساخته است چنانک موسی علیه السلام باب صغیر ساخت بر ربض قدس جهت رکوع جباران بنی اسرائیل وقت در آمدن کی ادخلوا الباب سجدا و قولوا حطة: آنچنانک حق ز گوشت و استخوان

بخش ۱۴۱ - قصه عشق صوفی بر سفره تهی: صوفیی بر میخ روزی سفره دید

بخش ۱۴۲ - مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو: آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید

بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق: میر شد محتاج گرمابه سحر

بخش ۱۴۴ - نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل: انبیا گفتند با خاطر که چند

بخش ۱۴۵ - بیان آنک ایمان مقلد خوفست و رجا: داعی هر پیشه اومیدست و بوک

بخش ۱۴۶ - بیان آنک رسول علیه السلام فرمود ان لله تعالی اولیاء اخفیاء: قوم دیگر سخت پنهان می‌روند

بخش ۱۴۷ - حکایت مندیل در تنور پر آتش انداختن انس رضی الله عنه و ناسوختن: از انس فرزند مالک آمدست

بخش ۱۴۸ - قصه فریاد رسیدن رسول علیه السلام کاروان عرب را کی از تشنگی و بی‌آبی در مانده بودند و دل بر مرگ نهاده شتران و خلق زبان برون انداخته: اندر آن وادی گروهی از عرب

بخش ۱۴۹ - مشک آن غلام ازغیب پر آب کردن بمعجزه و آن غلام سیاه را سپیدرو کردن باذن الله تعالی: ای غلام اکنون تو پر بین مشک خود

بخش ۱۵۰ - دیدن خواجه غلام خود را سپید و ناشناختن کی اوست و گفتن کی غلام مرا تو کشته‌ای خونت گرفت و خدا ترا به دست من انداخت: خواجه از دورش بدید و خیره ماند

بخش ۱۵۱ - بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست: آن نیاز مریمی بودست و درد

بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم: هم از آن ده یک زنی از کافران

بخش ۱۵۳ - ربودن عقاب موزه مصطفی علیه السلام و بردن بر هوا و نگون کردن و از موزه مار سیاه فرو افتادن: اندرین بودند کآواز صلا

بخش ۱۵۴ - وجه عبرت گرفتن ازین حکایت و یقین دانستن کی ان مع العسر یسرا: عبرتست آن قصه ای جان مر ترا

بخش ۱۵۵ - استدعاء آن مرد از موسی زبان بهایم با طیور: گفت موسی را یکی مرد جوان

بخش ۱۵۶ - وحی آمدن از حق تعالی به موسی کی بیاموزش چیزی کی استدعا کند یا بعضی از آن: گفت یزدان تو بده بایست او

بخش ۱۵۷ - قانع شدن آن طالب به تعلیم زبان مرغ خانگی و سگ و اجابت موسی علیه السلام: گفت باری نطق سگ کو بر درست

بخش ۱۵۸ - جواب خروس سگ را: پس خروسش گفت تن زن غم مخور

بخش ۱۵۹ - خجل گشتن خروس پیش سگ به سبب دروغ شدن در آن سه وعده: چند چند آخر دروغ و مکر تو

بخش ۱۶۰ - خبر کردن خروس از مرگ خواجه: لیک فردا خواهد او مردن یقین

بخش ۱۶۱ - دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنید: چون شنید اینها دوان شد تیز و تفت

بخش ۱۶۲ - دعاکردن موسی آن شخص را تا بایمان رود از دنیا: موسی آمد در مناجات آن سحر

بخش ۱۶۳ - اجابت کردن حق تعالی دعای موسی را علیه السلام: گفت بخشیدم بدو ایمان نعم

بخش ۱۶۴ - حکایت آن زنی کی فرزندش نمی‌زیست بنالید جواب آمد کی آن عوض ریاضت تست و به جای جهاد مجاهدانست ترا: آن زنی هر سال زاییدی پسر

بخش ۱۶۵ - در آمدن حمزه رضی الله عنه در جنگ بی زره: اندر آخر حمزه چون در صف شدی

بخش ۱۶۶ - جواب حمزه مر خلق را: گفت حمزه چونک بودم من جوان

بخش ۱۶۷ - حیله دفع مغبون شدن در بیع و شرا: آن یکی یاری پیمبر را بگفت

بخش ۱۶۸ - وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی: چون بلال از ضعف شد همچون هلال

بخش ۱۶۹ - حکمت ویران شدن تن به مرگ: من چو آدم بودم اول حبس کرب

بخش ۱۷۰ - تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی: همچو گرمابه که تفسیده بود

بخش ۱۷۱ - بیان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلی و تاریکیست همه از تنست کی ارضی است و سفلی: غفلت از تن بود چون تن روح شد

بخش ۱۷۲ - تشبیه نص با قیاس: نص وحی روح قدسی دان یقین

بخش ۱۷۳ - آداب المستمعین والمریدین عند فیض الحکمة من لسان الشیخ: بر ملولان این مکرر کردنست

بخش ۱۷۴ - شناختن هر حیوانی بوی عدو خود را و حذر کردن و بطالت و خسارت آنکس کی عدو کسی بود کی ازو حذر ممکن نیست و فرار ممکن نی و مقابله ممکن نی: اسپ داند بانگ و بوی شیر را

بخش ۱۷۵ - فرق میان دانستن چیزی به مثال و تقلید و میان دانستن ماهیت آن چیز: ظاهرست آثار و میوه رحمتش

بخش ۱۷۶ - جمع و توفیق میان نفی و اثبات یک چیز از روی نسبت و اختلاف جهت: نفی آن یک چیز و اثباتش رواست

بخش ۱۷۷ - مسله فنا و بقای درویش: گفت قایل در جهان درویش نیست

بخش ۱۷۸ - قصه وکیل صدر جهان کی متهم شد و از بخارا گریخت از بیم جان باز عشقش کشید رو کشان کی کار جان سهل باشد عاشقان را: در بخارا بنده صدر جهان

بخش ۱۷۹ - پیدا شدن روح القدس بصورت آدمی بر مریم بوقت برهنگی و غسل کردن و پناه گرفتن بحق تعالی: همچو مریم گوی پیش از فوت ملک

بخش ۱۸۰ - گفتن روح القدس مریم راکی من رسول حقم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من کی فرمان اینست: بانگ بر وی زد نمودار کرم

بخش ۱۸۱ - عزم کردن آن وکیل ازعشق کی رجوع کند به بخارا لاابالی‌وار: شمع مریم را بهل افروخته

بخش ۱۸۲ - پرسیدن معشوقی از عاشق غریب خود کی از شهرها کدام شهر را خوشتر یافتی و انبوه‌تر و محتشم‌تر و پر نعمت‌تر و دلگشاتر: گفت معشوقی به عاشق کای فتی

بخش ۱۸۳ - منع کردن دوستان او را از رجوع کردن به بخارا وتهدید کردن و لاابالی گفتن او: گفت او را ناصحی ای بی‌خبر

بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق: گفت ای ناصح خمش کن چند چند

بخش ۱۸۵ - رو نهادن آن بنده عاشق سوی بخارا: رو نهاد آن عاشق خونابه‌ریز

بخش ۱۸۶ - در آمدن آن عاشق لاابالی در بخارا وتحذیر کردن دوستان او را از پیداشدن: اندر آمد در بخارا شادمان

بخش ۱۸۷ - جواب گفتن عاشق عاذلان را و تهدید‌کنندگان را: گفت من مستسقیم آبم کشد

بخش ۱۸۸ - رسیدن آن عاشق به معشوق خویش چون دست از جان خود بشست: همچو گویی سجده کن بر رو و سر

بخش ۱۸۹ - صفت آن مسجد کی عاشق‌کش بود و آن عاشق مرگ‌جوی لا ابالی کی درو مهمان شد: یک حکایت گوش کن ای نیک‌پی

بخش ۱۹۰ - مهمان آمدن در آن مسجد: تا یکی مهمان در آمد وقت شب

بخش ۱۹۱ - ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا: قوم گفتندش که هین اینجا مخسپ

بخش ۱۹۲ - جواب گفتن عاشق عاذلان را: گفت او ای ناصحان من بی ندم

بخش ۱۹۳ - عشق جالینوس برین حیات دنیا بود کی هنر او همینجا بکار می‌آید هنری نورزیده است کی در آن بازار بکار آید آنجا خود را به عوام یکسان می‌بیند: آنچنانک گفت جالینوس راد

بخش ۱۹۴ - دیگر باره ملامت کردن اهل مسجد مهمان را از شب خفتن در آن مسجد: قوم گفتندش مکن جلدی برو

بخش ۱۹۵ - گفتن شیطان قریش را کی به جنگ احمد آیید کی من یاریها کنم وقبیله خود را بیاری خوانم و وقت ملاقات صفین گریختن: همچو شیطان در سپه شد صد یکم

بخش ۱۹۶ - مکرر کردن عاذلان پند را بر آن مهمان آن مسجد مهمان کش: گفت پیغامبر که ان فی البیان

بخش ۱۹۷ - جواب گفتن مهمان ایشان را و مثل آوردن بدفع کردن حارس کشت به بانگ دف از کشت شتری را کی کوس محمودی بر پشت او زدندی: گفت ای یاران از آن دیوان نیم

بخش ۱۹۸ - تمثیل گریختن مؤمن و بی‌صبری او در بلا به اضطراب و بی‌قراری نخود و دیگر حوایج در جوش دیگ و بر دویدن تا بیرون جهند: بنگر اندر نخودی در دیگ چون

بخش ۱۹۹ - تمثیل صابر شدن مؤمن چون بر شر و خیر بلا واقف شود: سگ شکاری نیست او را طوق نیست

بخش ۲۰۰ - عذر گفتن کدبانو با نخود و حکمت در جوش داشتن کدبانو نخود را: آن ستی گوید ورا که پیش ازین

بخش ۲۰۱ - باقی قصه مهمان آن مسجد مهمان کش و ثبات و صدق او: آن غریب شهر سربالا طلب

بخش ۲۰۲ - ذکرخیال بد اندیشیدن قاصر فهمان: پیش از آنک این قصه تا مخلص رسد

بخش ۲۰۳ - تفسیر این خبر مصطفی علیه السلام کی للقران ظهر و بطن و لبطنه بطن الی سبعة ابطن: حرف قرآن را بدان که ظاهریست

بخش ۲۰۴ - بیان آنک رفتن انبیا و اولیا به کوهها و غارها جهت پنهان کردن خویش نیست و جهت خوف تشویش خلق نیست بلک جهت ارشاد خلق است و تحریض بر انقطاع از دنیا به قدر ممکن: آنک گویند اولیا در که بوند

بخش ۲۰۵ - تشبیه صورت اولیا و صورت کلام اولیا به صورت عصای موسی و صورت افسون عیسی علیهما السلام: آدمی همچون عصای موسی‌است

بخش ۲۰۶ - تفسیر یا جبال اوبی معه والطیر: روی داود از فرش تابان شده

بخش ۲۰۷ - جواب طعنه‌زننده در مثنوی از قصور فهم خود: ای سگ طاعن تو عو عو می‌کنی

بخش ۲۰۸ - مثل زدن در رمیدن کره اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان: آنک فرمودست او اندر خطاب

بخش ۲۰۹ - بقیه ذکر آن مهمان مسجد مهمان‌کش: باز گو کان پاک‌باز شیرمرد

بخش ۲۱۰ - تفسیر آیت و أجلب علیهم بخیلک و رجلک: تو چو عزم دین کنی با اجتهاد

بخش ۲۱۱ - رسیدن بانگ طلسمی نیم‌شب مهمان مسجد را: بشنو اکنون قصه آن بانگ سخت

بخش ۲۱۲ - ملاقات آن عاشق با صدر جهان: آن بخاری نیز خود بر شمع زد

بخش ۲۱۳ - جذب هر عنصری جنس خود را کی در ترکیب آدمی محتبس شده است به غیر جنس: خاک گوید خاک تن را باز گرد

بخش ۲۱۴ - منجذب شدن جان نیز به عالم ارواح و تقاضای او و میل او به مقر خود و منقطع شدن از اجزای اجسام کی هم کنده پای باز روح‌اند: گوید ای اجزای پست فرشیم

بخش ۲۱۵ - فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود: عزمها و قصدها در ماجرا

بخش ۲۱۶ - نظر کردن پیغامبر علیه السلام به اسیران و تبسم کردن و گفتن کی عجبت من قوم یجرون إلی الجنة بالسلاسل و الأغلال: دید پیغامبر یکی جوقی اسیر

بخش ۲۱۷ - تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایه‌ای طاعنان می‌گفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان می‌گفتید تا گمان آید کی شما طالب حق‌اید بی غرض اکنون محمد را نصرت دادیم تا صاحب حق را ببینید: از بتان و از خدا در خواستیم

بخش ۲۱۸ - سر آنک بی‌مراد بازگشتن رسول علیه السلام از حدیبیه حق تعالی لقب آن فتح کرد کی انا فتحنا کی به صورت غلق بود و به معنی فتح چنانک شکستن مشک به ظاهر شکستن است و به معنی درست کردنست مشکی او را و تکمیل فواید اوست: آمدش پیغام از دولت که رو

بخش ۲۱۹ - تفسیر این خبر کی مصطفی علیه السلام فرمود لا تفضلونی علی یونس بن متی: گفت پیغامبر که معراج مرا

بخش ۲۲۰ - آگاه شدن پیغامبر علیه السلام از طعن ایشان بر شماتت او: گرچه نشنید آن موکل آن سخن

بخش ۲۲۱ - بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور: دزد قهرخواجه کرد و زر کشید

بخش ۲۲۲ - جذب معشوق عاشق را من حیث لا یعمله العاشق و لا یرجوه و لا یخطر بباله و لا یظهر من ذلک الجذب اثر فی العاشق الا الخوف الممزوج بالیاس مع دوام الطلب: آمدیم اینجا که در صدر جهان

بخش ۲۲۳ - داد خواستن پشه از باد به حضرت سلیمان علیه السلام: پشه آمد از حدیقه وز گیاه

بخش ۲۲۴ - امرکردن سلیمان علیه السلام پشه متظلم را به احضار خصم به دیوان حکم: پس سلیمان گفت ای زیبا دوی

بخش ۲۲۵ - نواختن معشوق عاشق بیهوش را تا به هوش باز آید: می‌کشید از بیهشی‌اش در بیان

بخش ۲۲۶ - با خویش آمدن عاشق بیهوش و روی آوردن به ثنا و شکر معشوق: گفت ای عنقای حق جان را مطاف

بخش ۲۲۷ - حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی: یک جوانی بر زنی مجنون بدست

بخش ۲۲۸ - یافتن عاشق معشوق را و بیان آنک جوینده یابنده بود کی و من یعمل مثقال ذرة خیرا یره: کان جوان در جست و جو بد هفت سال

 
sunny dark_mode