رو نهاد آن عاشق خونابهریز
دلطپان سوی بخارا گرم و تیز
ریگ آمون پیش او همچون حریر
آب جیحون پیش او چون آبگیر
آن بیابان پیش او چون گلستان
میفتاد از خنده او ، چون گل ستان
در سمرقندست قند اما لبش
از بخارا یافت و آن شد مذهبش
ای بخارا عقلافزا بودهای
لیکن ازمن عقل و دین بربودهای
بدر میجویم از آنم چون هلال
صدر میجویم درین صف نعال
چون سواد آن بخارا را بدید
در سواد غم بیاضی شد پدید
ساعتی افتاد بیهوش و دراز
عقل او پرید در بستان راز
بر سر و رویش گلابی میزدند
از گلاب عشق او غافل بدند
او گلستانی نهانی دیده بود
غارت عشقش ز خود ببریده بود
تو فسرده درخور این دم نهای
با شکر مقرون نهای گرچه نیی
رخت عقلت با توست و عاقلی
کز جنودا لم تروها غافلی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و مشتاقی عمیق خود به بخارا و زیباییهای آن سخن میگوید. او احساسی بسیار قوی و دلپذیر نسبت به این شهر دارد و به طور استعاری، زیباییهای آن را با نعمتها و نعمتهای دیگر مقایسه میکند. شاعر به توصیف زیباییهای بخارا و تأثیر آن بر روح و عقل خود میپردازد و به نوعی نارضایتی از عقل و دین خود در این عشق میرسد. همچنین از احساس عمیق خود در لحظاتی از غم و شادی سخن میگوید و به وصف حالتی میپردازد که در آن از عشق غافل مانده است. در نهایت، او به شکست عقل و فراموشی آن در دنیای عشق خود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آن عاشق با دل شکسته و بیتاب، با سرعت و شور و حرارت به سوی بخارا حرکت کرد.
هوش مصنوعی: ریگهای کویر برای او مانند حریر نرم و لطیف هستند و آب جیحون در مقایسه با او مانند یک آبگیر کوچک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: آن بیابان در مقابل او به مانند یک گلستان به نظر میرسید، چرا که خنده او چنان شادی و زیبایی را به ارمغان میآورد که بیابان را مملو از سرزندگی میکرد.
هوش مصنوعی: در سمرقند شیرینیهایی وجود دارد، اما او لبخندش را از بخارا گرفته و این لبخند، برای او تبدیل به یک سنت و روش زندگی شده است.
هوش مصنوعی: ای بخارا، تو باعث افزایش عقل و دانش بودهای، اما از من عقل و ایمان را گرفتهای.
هوش مصنوعی: من به دنبال نور و روشنایی هستم، زیرا در این جمعیت، موهبت و عظمت را جستجو میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی دید که رنگ تیرهی غم به سواد (سیاهی) بخارا اضافه شده است، ناگهان رنگی روشن و سفید به وجود آمد.
هوش مصنوعی: مدتی بیهوش شد و به زمین افتاد و عقل او در باغ رازها پرواز کرد.
هوش مصنوعی: بر روی او گلبرگهای سرخ و خوشبو میپاشیدند، اما از عشق او بیخبر بودند.
هوش مصنوعی: او باغی پنهان را مشاهده کرده بود که به خاطر عشقش از خود فاصله گرفته و دچار نابودی شده بود.
هوش مصنوعی: تو در این لحظه شایسته نیستی و به زیبایی و لطافت همراه نیستی، هرچند که وجود داری.
هوش مصنوعی: پوشش خرد و آگاهی تو همیشه با توست، اما تو از نیروهایی که نمیتوانی ببینی، غافل هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.