بخش ۸ - فریفتن روستایی شهری را و به دعوت خواندن، به لابه و الحاح بسیار
ای برادر بود اندر ما مضیٰ
شهریی با روستایی آشنا
روستایی چون سوی شهر آمدی
خرگه اندر کوی آن شهری زدی
دو مه و سه ماه مهمانش بُدی
بر دکان او و بر خوانش بُدی
هر حوایج را که بودش آن زمان
راست کردی مرد شهری رایگان
رو به شهری کرد و گفت ای خواجه تو
هیچ مینایی سوی ده فرجهجو
الله الله جمله فرزندان بیار
کاین زمان گلشنست و نوبهار
یا به تابستان بیا وقت ثمر
تا ببندم خدمتت را من کمر
خیل و فرزندان و قومت را بیار
در ده ما باش سه ماه و چهار
که بهاران خِطهٔ دِه خوش بود
کشتزار و لالهٔ دلکش بود
وعده دادی شهری او را دفع حال
تا بر آمد بعد وعده هشت سال
او بههر سالی همیگفتی که کی
عزم خواهی کرد کامد ماه دی
او بهانه ساختی کامسالمان
از فلان خطه بیامد میهمان
سال دیگر گر توانم وا رهید
از مهمات، آن طرف خواهم دوید
گفت هستند آن عیالم منتظر
بهر فرزندان تو ای اهل بِر
باز هر سالی چو لکلک آمدی
تا مقیم قبهٔ شهری شدی
خواجه هر سالی ز زر و مال خویش
خرج او کردی گشادی بال خویش
آخرین کرت سه ماه آن پهلوان
خوان نهادش بامدادان و شبان
از خجالت باز گفت او خواجه را
چند وعده چند بفریبی مرا
گفت خواجه جسم و جانم وصلجوست
لیک هر تحویل اندر حکم هوست
آدمی چون کشتی است و بادبان
تا کی آرد باد را آن بادران
باز سوگندان بدادش کای کریم
گیر فرزندان، بیا بنگر نعیم
دست او بگرفت سه کرّت به عهد
کالله الله زو بیا بنمای جهد
بعد ده سال و بههر سالی چنین
لابهها و وعدههای شکرین
کودکان خواجه گفتند ای پدر
ماه و ابر و سایه هم دارد سفر
حقها بر وی تو ثابت کردهای
رنجها در کار او بس بردهای
او همیخواهد که بعضی حق آن
وا گزارد چون شوی تو میهمان
بس وصیت کرد ما را او نهان
که کشیدش سوی ده لابهکنان
گفت حقست این ولی ای سیبویه
اتق من شر من احسنت الیه
دوستی تخم دم آخر بود
ترسم از وحشت که آن فاسد شود
صحبتی باشد چو شمشیر قطوع
همچو دی در بوستان و در زروع
صحبتی باشد چو فصل نوبهار
زو عمارتها و دخل بیشمار
حزم آن باشد که ظن بد بری
تا گریزی و شوی از بد بری
حَزْمُ سوءُ الْظَّنِّ گفتهست آن رَسول
هر قدم را دام میدان ای فضول
روی صحرا هست هموار و فراخ
هر قدم دامیست کم ران اوستاخ
آن بز کوهی دَود که «دام کو»
چون بتازد، دامش افتد در گلو
آنک میگفتی که کو اینک ببین
دشت میدیدی نمیدیدی کمین
بی کمین و دام و صیاد ای عیار
دنبه کی باشد میان کشتزار
آنک گستاخ آمدند اندر زمین
استخوان و کلههاشان را ببین
چون به گورستان روی ای مرتضا
استخوانشان را بپرس از ما مضی
تا به ظاهر بینی آن مستان کور
چون فرو رفتند در چاه غرور
چشم اگر داری تو کورانه میا
ور نداری چشم، دست آور عصا
آن عصای حزم و استدلال را
چون نداری دید میکن پیشوا
ور عصای حزم و استدلال نیست
بیعصاکش بر سر هر ره مایست
گام زانسان نِه که نابینا نهد
تا که پا از چاه و از سگ وا رهد
لرز لرزان و بهترس و احتیاط
مینهد پا تا نیفتد در خُباط
ای ز دودی جَسته در ناری شده
لقمه جُسته لقمهٔ ماری شده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، داستانی از یک روستایی و شهری روایت میشود. روستایی به شهر میرود و مهمان شهری میشود. او از مهماننوازی شهری لذت میبرد و تصمیم میگیرد او را به ده خود دعوت کند تا او و خانوادهاش را به مدت چند ماه در بهار پذیرایی کند. اما شهری بعد از سالها وعدههای دروغین و بهانهتراشی، هرگز به ده نمیآید. در نهایت، روستایی به فرزندانش میگوید که اگر شهری به وعدهاش عمل نکند، او باید با احتیاط و هوشیاری رفتاری کند. داستان به مساله اعتماد و وفای به عهد میپردازد و به مخاطب هشدار میدهد که در روابط خود دقت کند و از بدبینی و اشتباهات بپرهیزد. مشاورهای درباره احتیاط در تصمیمگیریها و عدم اعتماد بیمورد به دیگران نیز در این متن وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای برادر، درون ما شهری هست که با روستا و روستایی آشنایی دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که یک روستایی به طرف شهر میرود، در کوچههای آن شهر چادر برپا میکند.
هوش مصنوعی: در دکان و سفره او، دو ماه و سه ماه مهمانش بودند.
هوش مصنوعی: هر خواسته یا نیازی که در آن زمان داشت، تو را به صورت رایگان برآورده کرد.
هوش مصنوعی: به شهری اشاره کرد و گفت: ای آقا، تو هیچگاه به فکر نرفتنت به دشت نیستی؟
هوش مصنوعی: ای خدا، همه فرزندان را به ما برسان که اکنون فصل شکوفایی و بهار است.
هوش مصنوعی: بیا در زمان تابستان که میوهها به ثمر نشستهاند، تا من برای تو با کمرم آماده خدمت شوم.
هوش مصنوعی: همه خانواده و فرزندان و قوم و خویشان خود را به ده ما بیاور و به مدت سه ماه و چهار روز در آنجا بمانید.
هوش مصنوعی: بهار برای روستای ما زمانی خوشایند و زیباست که زمینهای زراعی سرسبز و لالههای زیبا در آن شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: تو قول داده بودی که مشکلات او را برطرف کنی، اما پس از هشت سال هنوز خبری نشد و او در همان وضعیت باقی ماند.
هوش مصنوعی: او هر سال به من میگفت که چه زمانی تصمیم میگیری که به هدف خود برسی، که الآن ماه دی (دی ماه) رسیده است.
هوش مصنوعی: او بهانهای درست کرد که کامسالمان از آنجا به عنوان مهمان آمد.
هوش مصنوعی: سال آینده اگر بتوانم از دغدغهها و مشکلات رهایی یابم، به آن سمت خواهم دوید.
هوش مصنوعی: فرزندان تو، ای اهل نیکی، در انتظار هستند و عیالم نیز همینطور.
هوش مصنوعی: هر سال که میگذرد، تو مانند لکلکها به خانهام میآیی و در زیر سایهٔ شهر سکونت گزیده و مستقر میشوی.
هوش مصنوعی: هر سال خواجه از ثروت و داراییاش هزینههایی برای دیگران میکند تا به رفاه و آسایش خود دست یابد.
هوش مصنوعی: در نهایت، آن پهلوان در سه ماه آخر، سفرهای را آماده کرد و آن را صبح و شب چید.
هوش مصنوعی: او از خجالت به خواجه میگوید که چند بار میخواهی با وعدههایت مرا فریب دهی؟
هوش مصنوعی: گفت ایشان که من به جستجوی وصال جسم و جانم هستم، اما هر تغییری که در این مسیر رخ میدهد، نتیجهی اراده و تقدیر الهی است.
هوش مصنوعی: انسان مانند کشتیای است که تا زمانی میتواند بر امواج حرکت کند که ناخدای آن به درستی باد را در جهت مطلوب بوزاند.
هوش مصنوعی: این بیت به درخواست یک فرد از خداوند اشاره دارد که با کمال احترام و انکسار به او میگوید: ای بخشنده، لطفا به فرزندانمان توجه کن و نعمتهای تو را برای ما و آنان مشاهده کن. از این رو، در این درخواست، عشق و محبت به فرزندان و امید به رحمت خداوند مشهود است.
هوش مصنوعی: دست او را سه بار گرفتم و به یاد خدا قسم، از او خواستم که تلاشش را به من نشان دهد.
هوش مصنوعی: بعد از ده سال و هر سال به همین صورت، بهانهها و وعدههای شیرینی میدهند.
هوش مصنوعی: کودکان از پدر خود خواستهاند که بگوید آیا ماه و ابر هم سفر دارند.
هوش مصنوعی: تو برای او دلیلهای روشن و قاطعی آوردهای و او در این مسیر به اندازهی کافی رنج و سختی را متحمل شده است.
هوش مصنوعی: او میخواهد که برخی از حقوق و مسئولیتها را فراموش کند، چون تو به عنوان مهمان وارد میشوی.
هوش مصنوعی: او به طور پنهانی ما را بسیار نصیحت کرد و به سمت ده ما را با خواهش و التماس جلب کرد.
هوش مصنوعی: خداوند میفرماید که این امر درست است، اما ای سیبویه، از شر کسانی که به آنها خوبی میکنی، در امان باش.
هوش مصنوعی: اینجا صحبت از دوستی است که در آخرین لحظات زندگی به وجود میآید. اما نگرانی این است که این دوستی به خاطر ترس و شرایط بد دچار آسیب و فساد شود. در واقع، ارتباطی که در آخرین لحظات شکل میگیرد میتواند با مشکلات و ترسهای مختلف مواجه شود.
هوش مصنوعی: صحبتهایی که مثل شمشیر برنده و تیز هستند، در باغ و مزارع به صورت واضح و روشن مطرح میشوند.
هوش مصنوعی: گفتگویی مانند فصل بهار خواهد بود، زیرا از آن به ساختمانها و درآمدهای فراوان صحبت میشود.
هوش مصنوعی: حزم به معنای احتیاط و هوشیاری است. اینجا به این نکته اشاره میشود که اگر به کسی یا چیزی بدگمان نباشی، میتوانی از مشکلات و آسیبها دوری کنی و خود را از موقعیتهای ناخوشایند رهانید. بنابراین، داشتن نگرش مثبت و بیهراس میتواند شما را از دردسرها و مسائل بد دور کند.
هوش مصنوعی: بدگمانی و سوء ظن را کنار بگذار، زیرا پیامبر فرموده است که هر قدمی که برداری، میتواند تو را در دام گرفتار کند. ای انسان بیفکر، مراقب باش!
هوش مصنوعی: در دشت، زمین باز و صاف است و هر قدمی که برمیداری میتواند تو را به دامهای جدیدی برساند.
هوش مصنوعی: وقتی بز کوهی به شدت حرکت کند، به دام میافتد و نمیتواند فرار کند.
هوش مصنوعی: در اینجا شخصی به دیگری میگوید که اگر میگفتی کجا هستی، حالا میتوانستی دشت را ببینی، اما در واقع نمیتوانی کمین را ببینی که در آنجا پنهان است. بهنوعی اشاره به این دارد که از برخی واقعیتها و خطرات پنهان در اطراف غافل هستی.
هوش مصنوعی: بی آنکه کمین کرده باشد یا دامی برای صید گذاشته باشد، ای عیار (شخص باهوش و زیرک)، آیا دنبه (گوسفند چاق) میتواند در میان کشتزارها باشد؟
هوش مصنوعی: نگاهی بینداز به آنانی که بیپروا به این سرزمین آمدهاند و استخوانها و سرهایشان را مشاهده کن.
هوش مصنوعی: ای مرتضا، زمانی که به گورستان میروی، از ما بپرس که در مورد استخوانهایشان چه بر سرشان آمده است.
هوش مصنوعی: اگر به ظاهر آن مستها نگاه کنی، نمیفهمی که چگونه در چاه غرور غرق شدهاند و کور شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر چشم داری، نباید بیجهت و بدون توجه حرکت کنی؛ و اگر چشم نداری، باید عصا بگیری تا بتوانی راه خود را پیدا کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو آن عصای دلیل و استدلال را نداری، با چشمی باز به پیشوایی مشو.
هوش مصنوعی: اگر در زندگی ابزار و استدلال مناسبی نداشته باشی، همچنان باید در هر راهی که میروی، با احتیاط و فکر جلو بروی.
هوش مصنوعی: فردی که نابینا است، قدمی بر ندارد تا از چاه یا سگ دوری کند.
هوش مصنوعی: با احتیاط و لرزیدن قدم برمیدارد تا به دام خطا نیفتد.
هوش مصنوعی: تو که از دودی فرار کردهای، اکنون در آتش گرفتار شدهای و لقمهای که به دست میآوری، به ماری تبدیل شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.