گفت ای عنقای حق جان را مطاف
شکر که باز آمدی زان کوه قاف
ای سرافیل قیامتگاه عشق
ای تو عشق عشق و ای دلخواه عشق
اولین خلعت که خواهی دادنم
گوش خواهم که نهی بر روزنم
گرچه میدانی بصفوت حال من
بندهپرور گوش کن اقوال من
صد هزاران بار ای صدر فرید
ز آرزوی گوش تو هوشم پرید
آن سمیعی تو وان اصغای تو
و آن تبسمهای جانافزای تو
آن بنوشیدن کم و بیش مرا
عشوهٔ جان بداندیش مرا
قلبهای من که آن معلوم تست
بس پذیرفتی تو چون نقد درست
بهر گستاخی شوخ غرهای
حلمها در پیش حلمت ذرهای
اولا بشنو که چون ماندم ز شست
اول و آخر ز پیش من بجست
ثانیا بشنو تو ای صدر ودود
که بسی جستم ترا ثانی نبود
ثالثا تا از تو بیرون رفتهام
گوییا ثالث ثلاثه گفتهام
رابعا چون سوخت ما را مزرعه
می ندانم خامسه از رابعه
هر کجا یابی تو خون بر خاکها
پی بری باشد یقین از چشم ما
گفت من رعدست و این بانگ و حنین
ز ابر خواهد تا ببارد بر زمین
من میان گفت و گریه میتنم
یا بگریم یا بگویم چون کنم
گر بگویم فوت میگردد بکا
ور نگویم چون کنم شکر و ثنا
میفتد از دیده خون دل شها
بین چه افتادست از دیده مرا
این بگفت و گریه در شد آن نحیف
که برو بگریست هم دون هم شریف
از دلش چندان بر آمد های هوی
حلقه کرد اهل بخارا گرد اوی
خیره گویان خیره گریان خیرهخند
مرد و زن خرد و کلان حیران شدند
شهر هم همرنگ او شد اشک ریز
مرد و زن درهم شده چون رستخیز
آسمان میگفت آن دم با زمین
گر قیامت را ندیدستی ببین
عقل حیران که چه عشق است و چه حال
تا فراق او عجبتر یا وصال
چرخ بر خوانده قیامتنامه را
تا مجره بر دریده جامه را
با دو عالم عشق را بیگانگی
اندرو هفتاد و دو دیوانگی
سخت پنهانست و پیدا حیرتش
جان سلطانان جان در حسرتش
غیر هفتاد و دو ملت کیش او
تخت شاهان تختهبندی پیش او
مطرب عشق این زند وقت سماع
بندگی بند و خداوندی صداع
پس چه باشد عشق دریای عدم
در شکسته عقل را آنجا قدم
بندگی و سلطنت معلوم شد
زین دو پرده عاشقی مکتوم شد
کاشکی هستی زبانی داشتی
تا ز هستان پردهها برداشتی
هر چه گویی ای دم هستی از آن
پردهٔ دیگر برو بستی بدان
آفت ادراک آن قالست و حال
خون بخون شستن محالست و محال
من چو با سوداییانش محرمم
روز و شب اندر قفس در میدمم
سخت مست و بیخود و آشفتهای
دوش ای جان بر چه پهلو خفتهای
هان و هان هش دار بر ناری دمی
اولا بر جه طلب کن محرمی
عاشق و مستی و بگشاده زبان
الله الله اشتری بر ناودان
چون ز راز و ناز او گوید زبان
یا جمیل الستر خواند آسمان
ستر چه در پشم و پنبه آذرست
تا همیپوشیش او پیداترست
چون بکوشم تا سرش پنهان کنم
سر بر آرد چون علم کاینک منم
رغم انفم گیردم او هر دو گوش
کای مدمغ چونش میپوشی بپوش
گویمش رو گرچه بر جوشیدهای
همچو جان پیدایی و پوشیدهای
گوید او محبوس خنبست این تنم
چون می اندر بزم خنبک میزنم
گویمش زان پیش که گردی گرو
تا نیاید آفت مستی برو
گوید از جام لطیفآشام من
یار روزم تا نماز شام من
چون بیاید شام و دزدد جام من
گویمش وا ده که نامد شام من
زان عرب بنهاد نام می مدام
زانک سیری نیست میخور را مدام
عشق جوشد بادهٔ تحقیق را
او بود ساقی نهان صدیق را
چون بجویی تو بتوفیق حسن
باده آب جان بود ابریق تن
چون بیفزاید می توفیق را
قوت می بشکند ابریق را
آب گردد ساقی و هم مست آب
چون مگو والله اعلم بالصواب
پرتو ساقیست کاندر شیره رفت
شیره بر جوشید و رقصان گشت و زفت
اندرین معنی بپرس آن خیره را
که چنین کی دیده بودی شیره را
بی تفکر پیش هر داننده هست
آنک با شوریده شوراننده هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شاعرانه بیانگر عشق و اشتیاق به حق و حقیقت است. شاعر در آن از عنقای حق (نماد عشق و حقیقت) یاد میکند و از بازگشت او از کوه قاف شکرگزاری میکند. او به مقام عشق و جایگاه عمیق آن اشاره کرده و خود را بندهای میداند که آرزوی شنیدن و درک صدای حق را دارد. شاعر با بیانی عاطفی و دردمندانه به وصف عشق و حال خود میپردازد و از تعابیری چون رعد و باران برای توصیف تجربههای عمیق عشق استفاده میکند.
متن همچنین به عواقب فراق و وصال عشق میپردازد و حالاتی نظیر حیرت و شگفتی را در مواجهه با عشق بیان میکند. در نهایت، شاعر به قدرت و عظمت عشق اشاره کرده و نشان میدهد که عشق فراتر از ملل و اقوام است و همه چیز را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای پرندهی mythical حق، جانم را به شکر و سپاس تقدیم میکنم که از آن رشتههای دور و سخت کوه قاف بازگشتی.
هوش مصنوعی: ای سرافیل، تو جایگاه قیامت عشق هستی، تو خود عشق و دلخواه عشق هستی.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی به من اولین هدیه را بدهی، میخواهم بشنوم که بر روزی جدید بگذاری.
هوش مصنوعی: هرچند تو از وضعیت من آگاه هستی، با این حال به حرفهایم گوش کن.
هوش مصنوعی: من بارها و بارها از بزرگی تو درخواست کردم، اما فقط از آرزوهای توست که ذهنم آزاد میشود.
هوش مصنوعی: تو صدای شنیدنی و گوشنواز و لبخندهایی داری که جان را شاداب میکند.
هوش مصنوعی: او به من میگوید که نوشیدن از این عشق، هرچقدر که باشد، باعث میشود که سرنوشت من به نوعی تلخ و نگرانکننده شود.
هوش مصنوعی: قلب من که از آن تو هستی، با وجود اینکه تو را به خوبی میشناسم، مشکلات و چالشهای زیادی را پذیرفتهام.
هوش مصنوعی: به خاطر گستاخی و بیپروا بودن تو، صبر و آرامشم به اندازهای ناچیز و کوچک است.
هوش مصنوعی: ابتدا خوب گوش کن، چون که از فکر و خیال آزاد شدم، هر چیزی که پیش من بود، از دستم رفت.
هوش مصنوعی: ای صدر ودود، تو را بارها جستجو کردم و مانند تو دیگری نیافتم.
هوش مصنوعی: وقتی از تو جدا شدهام، انگار که سومین بار است که این کار را میکنم.
هوش مصنوعی: به طور خلاصه، میتوان گفت که وقتی که مزرعه ما سوخته است، دیگر نمیتوانم آن را به عنوان یک زمین سودآور و مفید بدانم. این تغییر وضعیت و نابودی باعث شده که به آینده و احتمال بالای خسارت فکر کنم.
هوش مصنوعی: هر جایی که خون بر زمین بریزد، مطمئن باش که اشکهای ما بر آن جاری است.
هوش مصنوعی: گفت من صدای رعد هستم و این صدا و ناله از ابر خواهد آمد تا بر زمین باران ببارد.
هوش مصنوعی: میان حرف زدن و گریه کردن ماندهام، حالا نمیدانم چه کنم؛ باید گریه کنم یا بگویم.
هوش مصنوعی: اگر بگویم دور میشود، باید به گریانم، و اگر چیزی نگویم، چگونه میتوانم شکر و ثنای او را بگویم؟
هوش مصنوعی: درد و رنجی که در دل دارم، باعث شده تا اشکهایم بریزد و کسی متوجه نگیرد که من چه حالتی دارم.
هوش مصنوعی: او اینها را گفت و در حالی که گریه میکرد، آن فرد ناتوان که به خاطر او گریه میکرد، هم از طبقه پایین (دون) و هم از طبقه بالا (شریف) بود.
هوش مصنوعی: احساسات و محبت دل او به حدی بود که باعث شد مردم بخارا حول او جمع شوند و دورش حلقه بزنند.
هوش مصنوعی: همه افراد، چه مرد و چه زن، بزرگ و کوچک، در حالت تعجب و شگفتی قرار گرفتهاند و در حالی که برخی سخن میگویند، برخی دیگر گریه میکنند و عدهای نیز میخندند.
هوش مصنوعی: شهر به حالت او درآمده و مردم آن، مرد و زن، در کنار هم اشک میریزند و حالتی مانند روز قیامت پیدا کردهاند.
هوش مصنوعی: آسمان در آن لحظه به زمین میگفت: اگر قیامت را نمیبینی، بهتر است که نگاه کنی و ببینی.
هوش مصنوعی: عقل در شگفت است که عشق چیست و حال و وضعیت آن چگونه است؛ آیا فاصله و جدایی از او عجیبتر است یا بودن در کنار او؟
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف لحظهای اشاره دارد که در آن زمان و سرنوشت، سرنوشت روز قیامت را برمیدارد و انسانها را در وضعیتی قرار میدهد که احساس میکنند همه چیز در حال فروپاشی و تغییر است. شبیه به این است که در آن زمان، جامهای که پوشیدهاند، به طور کامل پاره میشود و به نوعی ناتوانی یا ضعف بشر را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: بعضی افراد در عشق به چنان حالتی میرسند که در دو جهان به غیر از عشق زندگی میکنند و این عشق برایشان به هفتاد و دو نوع دیوانگی و شوریدگی تبدیل میشود.
هوش مصنوعی: حیرت و شگفتی او برای پادشاهان بسیار عمیق و دقیق است و به گونهای است که احساسات آنها را تحت تاثیر قرار میدهد، اما در عین حال این احساسات بسیار مخفی و پنهان است.
هوش مصنوعی: غیر از هفتاد و دو ملت دیگری وجود ندارد که دین او را بپذیرند و در برابر او، پادشاهان مانند تختهای چیده شدهاند.
هوش مصنوعی: عشق همچون نوازندهای است که زمان را در هنگام آرامش و بندگی به شادی و سرور تبدیل میکند و در کنار آن، حقیقتهای بزرگ الهی را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: عشق همانند دریایی عمیق و بیپایان است که عقل را در شکستن و ناتوانی نشان میدهد، و در آنجا برای انسان فرصتی برای گام گذاشتن پیش میآید.
هوش مصنوعی: از این دو پرده، عشق آشکار شد و معنای بندگی و سلطنت مشخص گردید.
هوش مصنوعی: ای کاش که میتوانستی با زبانی سخن بگویی و رازهای وجود را برای ما روشن کنی و پردهها را کنار بزنی.
هوش مصنوعی: هر چه بگویی، ای وجودی که به زندگی ادامه میدهی، ما را از پردهای دیگر و دنیایی که در آن است، دور کردهای.
هوش مصنوعی: مشکل درک، همانند وضعیتی است که نمیتوان در آن انسان را از حالت غم و اندوه بیرون آورد و این امر غیرممکن و دشوار است.
هوش مصنوعی: من چون با افرادی که در آرزوهایشان غرق هستند همراهی میکنم، روز و شب در قفس در حال فکر کردن و تکرار این آرزوها هستم.
هوش مصنوعی: دیشب به شدت شاد و سرمست بودی و حالتی آشفته داشتی، عزیزم، چرا در این حالت به پهلو خوابیدهای؟
هوش مصنوعی: توجه کن و مراقب باش! آتش را در نظر بگیر و پیش از هر چیز به جستجوی یک همراه یا دوست نزدیک برو.
هوش مصنوعی: عاشق و شیدا به قدری فریفته شده که زبانش به ذکر نام خدا مشغول است و در حالت شگفتی و حیرت، به مانند یک الاغ بر روی ناودان در حال سرگردانی است.
هوش مصنوعی: وقتی زبان به زیبایی و رمز و راز او میتازد، آسمان هم به ستایش او برمیخیزد.
هوش مصنوعی: آتش یک نوع پوشش را درون پشم و پنبه پنهان کرده است، بهطوریکه هرچه بیشتر بر آن بپوشانی، نمایانتر میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه تلاش کنم که راز او را پنهان کنم، او همانند علم و آگاهی نمایان میشود و مشخص میکند که من همان او هستم.
هوش مصنوعی: من با وجود همه مشکلات، او را در آغوش میگیرم، هر دو گوشم را بپوشانید تا نتوانم صدای او را بشنوم.
هوش مصنوعی: به او میگویم برو، هرچند که همچون روح، خود را نشان میدهی و در عین حال پنهانی.
هوش مصنوعی: او میگوید که این بدن من مانند یک زندانی است و من در حالتی شبیه به مستی، در جشن و شادی به سر میبرم.
هوش مصنوعی: من به او میگویم قبل از اینکه غم و اندوهی به سراغش بیاید، بهتر است که از مستی و شادیهای زودگذر دوری کند.
هوش مصنوعی: میگوید که دوست من به آرامی و لذت، جامی از شراب را مینوشد و به یاد من است، از صبح تا هنگامی که به نماز شام میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا میرسد و جام من را میرباید، به او میگویم که سرم از شب خالی است و هنوز اینجا نیست.
هوش مصنوعی: از آن عرب، نام می (شراب) را گذاشتند، چون هیچگاه سیر نمیشود از نوشیدن آن.
هوش مصنوعی: عشق به عنوان نیرویی که حقیقت را به ما میشناساند، مانند شرابی است که در دل جاری میشود و تنها شخصی که در پس پرده قرار دارد و رازدار این حقیقت است، آن را مینوشاند.
هوش مصنوعی: وقتی که با تلاش و توفیق به زیبایی روی میآورید، نوشیدنی زندگی، مانند آب جان در ظرف بدن شما نمایان میشود.
هوش مصنوعی: هرگاه توفیق و موفقیت افزایش یابد، قدرت و توانایی ضعیفتر میشود و چیزهایی که پیوسته به آن قوت است، میتواند از هم بپاشد.
هوش مصنوعی: ساقی میشود و حالم را تحت تأثیر قرار میدهد و من نیز از این حال مست میشوم، اما در این باره چیزی نگویید، زیرا تنها خداوند از حقیقت آگاه است.
هوش مصنوعی: نور و تابش ساقی باعث شد که شیره در حال جوشیدن قرار بگیرد و به همین دلیل به وجد آمد و به رقص درآمد.
هوش مصنوعی: در اینجا از یک فرد ناآگاه بپرس که آیا چیزی مانند این را دیده است یا نه، چون این موضوع برای او بسیار غیرعادی است.
هوش مصنوعی: بدون اندیشه و تامل، پیش هر کسی که دانش دارد، به وضوح دیده میشود که آنچه موجب هیجان و تحریک در دیگران میشود، در واقع از شور و شوق او ناشی میگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.