پیل اندر خانهٔ تاریک بود
عرضه را آورده بودندش هُنود
از برای دیدنش مَردم بسی
اندر آن ظلمت همیشد هر کسی
دیدنش با چشم چون ممکن نبود
اندر آن تاریکیش کف میبِسود
آن یکی را کف به خرطوم اوفتاد
گفت همچون ناودانست این نهاد
آن یکی را دست بر گوشش رسید
آن برو چون بادبیزن شد پدید
آن یکی را کف چو بر پایش بسود
گفت شکل پیل دیدم چون عمود
آن یکی بر پشت او بنهاد دست
گفت خود این پیل چون تختی بدست
همچنین هر یک به جزوی که رسید
فهم آن میکرد هر جا میشنید
از نظرگه گفتشان شد مختلف
آن یکی دالش لقب داد این الف
در کف هر کس اگر شمعی بدی
اختلاف از گفتشان بیرون شدی
چشم حس همچون کف دستست و بس
نیست کف را بر همهٔ او دسترس
چشم دریا دیگرست و کف دگر
کف بهل وز دیدهٔ دریا نگر
جنبش کفها ز دریا روز و شب
کف همیبینی و دریا نی، عَجَب
ما چو کشتیها بههم بر میزنیم
تیرهچشمیم و در آب روشنیم
ای تو در کشتی تن رفته به خواب
آب را دیدی نگر در آبِ آب
آب را آبیست کو میراندش
روح را روحیست کو میخواندش
موسی و عیسی کجا بُد کآفتاب
کِشتِ موجودات را میداد آب
آدم و حوا کجا بد آن زمان
که خدا افکند این زه در کمان
این سخن هم ناقص است و ابترست
آن سخن که نیست ناقص آن سَرست
گر بگوید زانْ بلغزد پای تو
ور نگوید هیچ از آنْ ای وای تو
ور بگوید در مثال صورتی
بر همان صورت بچَفسی ای فتی
بستهپایی چون گیا اندر زمین
سر بجنبانی به بادی بییقین
لیک پایت نیست تا نقلی کنی
یا مگر پا را ازین گِل بر کنی
چون کَنی پا را حیاتت زین گِلست
این حیاتت را روش بس مشکلست
چون حیات از حق بگیری ای روی
پس شوی مستغنی از گِل میروی
شیرخواره چون ز دایه بسکلد
لوتخواره شد مرورا میهلد
بستهٔ شیر زمینی چون حبوب
جو فطام خویش از قوت القلوب
حرف حکمت خور که شد نور ستیر
ای تو نور بیحُجُب را ناپذیر
تا پذیرا گردی ای جان نور را
تا ببینی بیحُجُب مستور را
چون ستاره سیر بر گردون کنی
بلک بی گردون سفر بیچون کنی
آنچنان کز نیست در هست آمدی
هین بگو چون آمدی مست آمدی
راههای آمدن یادت نماند
لیک رمزی بر تو بر خواهیم خواند
هوش را بگذار و آنگه هوشدار
گوش را بر بند و آنگه گوش دار
نه نگویم زانک خامی تو هنوز
در بهاری تو ندیدستی تموز
این جهان همچون درختست ای کرام
ما برو چون میوههای نیمخام
سخت گیرد خامها مر شاخ را
زانک در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین لبگزان
سست گیرد شاخها را بعد از آن
چون از آن اقبال شیرین شد دهان
سرد شد بر آدمی ملک جهان
سختگیری و تعصب خامی است
تا جنینی کار خونآشامی است
چیز دیگر ماند اما گفتنش
با تو روح القدس گوید بی منش
نه تو گویی هم بگوش خویشتن
نه من و نه غیر من ای هم تو من
همچو آن وقتی که خواب اندر روی
تو ز پیش خود به پیش خود شوی
بشنوی از خویش و پنداری فلان
با تو اندر خواب گفتست آن نهان
تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلک گردونی و دریای عمیق
آن توِ زفتت که آن نهصد توست
قُلزمست و غرقهگاه صد توست
خود چه جای حد بیداریست و خواب
دم مزن والله اعلم بالصواب
دم مزن تا بشنوی از دمزنان
آنچ نامد در زبان و در بیان
دم مزن تا بشنوی زان آفتاب
آنچ نامد در کتاب و در خطاب
دم مزن تا دم زند بهر تو روح
آشنا بگذار در کشتی نوح
همچو کنعان کآشنا میکرد او
که نخواهم کشتی نوح عدو
هی بیا در کشتی بابا نشین
تا نگردی غرق طوفان ای مهین
گفت نه من آشنا آموختم
من به جز شمع تو شمع افروختم
هین مکن کین موج طوفان بلاست
دست و پا و آشنا امروز لاست
باد قهرست و بلای شمع کش
جز که شمع حق نمیپاید خمش
گفت نه رفتم برآن کوه بلند
عاصمست آن کُه مرا از هر گزند
هین مکن که کوه کاهست این زمان
جز حبیب خویش را ندهد امان
گفت من کی پند تو بشنودهام
که طمع کردی که من زین دودهام
خوش نیامد گفت تو هرگز مرا
من بریام از تو در هر دو سرا
هین مکن بابا که روز ناز نیست
مر خدا را خویشی و انباز نیست
تا کنون کردی و این دم نازُکیست
اندرین درگاه گیرا نازِ کیست
لم یلد لم یولدست او از قِدَم
نه پدر دارد نه فرزند و نه عَم
ناز فرزندان کجا خواهد کشید
ناز بابایان کجا خواهد شنید
نیستم مولود پیرا کم بناز
نیستم والد جوانا کم گراز
نیستم شوهر نیم من شهوتی
ناز را بگذار اینجا ای سِتی
جز خضوع و بندگی و اضطرار
اندرین حضرت ندارد اعتبار
گفت بابا سالها این گفتهای
باز میگویی به جهل آشفتهای
چند ازینها گفتهای با هرکسی
تا جواب سرد بشنودی بسی
این دم سرد تو در گوشم نرفت
خاصه اکنون که شدم دانا و زفت
گفت بابا چه زیان دارد اگر
بشنوی یکبار تو پند پدر
همچنین میگفت او پند لطیف
همچنان میگفت او دفع عنیف
نه پدر از نصح کنعان سیر شد
نه دمی در گوش آن ادبیر شد
اندرین گفتن بدند و موج تیز
بر سر کنعان زد و شد ریز ریز
نوح گفت ای پادشاه بردبار
مر مرا خر مرد و سیلت برد بار
وعده کردی مر مرا تو بارها
که بیابد اهلت از طوفان رها
دل نهادم بر امیدت من سلیم
پس چرا بربود سیل از من گلیم
گفت او از اهل و خویشانت نبود
خود ندیدی تو سپیدی او کبود
چونک دندان تو کرمش در فتاد
نیست دندان بر کنش ای اوستاد
تا که باقی تن نگردد زار ازو
گرچه بود آن تو شو بیزار ازو
گفت بیزارم ز غیر ذات تو
غیر نبود آنک او شد مات تو
تو همی دانی که چونم با تو من
بیست چندانم که با باران چمن
زنده از تو شاد از تو عایلی
مغتذی بی واسطه و بی حایلی
متصل نه منفصل نه ای کمال
بلک بیچون و چگونه و اعتلال
ماهیانیم و تو دریای حیات
زندهایم از لطفت ای نیکو صفات
تو نگنجی در کنار فکرتی
نی به معلولی قرین چون علتی
پیش ازین طوفان و بعد این مرا
تو مخاطب بودهای در ماجرا
با تو میگفتم نه با ایشان سخن
ای سخنبخش نو و آن کهن
نه که عاشق روز و شب گوید سخن
گاه با اطلال و گاهی با دمن
روی با اطلال کرده ظاهرا
او کرا میگوید آن مدحت کرا
شکر طوفان را کنون بگماشتی
واسطهٔ اطلال را بر داشتی
زانک اطلال لئیم و بد بدند
نه ندایی نه صدایی میزدند
من چنان اطلال خواهم در خطاب
کز صدا چون کوه واگوید جواب
تا مثنا بشنوم من نام تو
عاشقم بر نام جانآرام تو
هر نبی زان دوست دارد کوه را
تا مثنا بشنود نام تو را
آن کُهِ پَستِ مثالِ سنگلاخ
موش را شاید نه ما را در مُناخ
من بگویم او نگردد یار من
بیصدا ماند دم گفتار من
با زمین آن به که هموارش کنی
نیست همدم با قدم یارش کنی
گفت ای نوح ار تو خواهی جمله را
حشر گردانم بر آرم از ثری
بهر کنعانی دل تو نشکنم
لیکت از احوال آگه میکنم
گفت نه نه راضیم که تو مرا
هم کنی غرقه اگر باید تو را
هر زمانم غرقه میکن من خوشم
حکم تو جانست چون جان میکشم
ننگرم کس را و گر هم بنگرم
او بهانه باشد و تو منظرم
عاشق صُنع توَم در شُکر و صبر
عاشق مصنوع کی باشم چو گبر
عاشق صنع خدا با فر بود
عاشق مصنوع او کافر بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: متن فوق به داستانی از چند نفر اشاره دارد که در یک محیط تاریک به یک فیل برخورد میکنند و هر یک با لمس کردن بخشهای مختلف فیل، تصویری متفاوت از آن در ذهن خود میسازند. این داستان نماد عدم امکان درک کامل حقیقت از دیدگاههای مختلف است.
سپس به تمثیل دریایی و کشتی اشاره میشود که نشاندهنده وضعیت روح انسان و ارتباط او با خداوند است. شاعر به انسانها هشدار میدهد که در هنگام فریبهای دنیایی نباید از حقیقت غافل شوند و در عین حال بر لزوم انقطاع از تعلقات دنیوی و روی آوردن به بندگی و خضوع تأکید میکند.
داستان کنعان و نوح نیز به نوعی منعکسکننده تضاد بین علاقه به دنیای مادی و ایمان به خداوند است. نوح از خداوند میخواهد که خانوادهاش را در طوفان نجات دهد، اما در نهایت خود او تصمیم میگیرد که از کافران فاصله بگیرد و به خداوند اعتماد کند.
در کل، این متن به دقت و تبیین واقعیات از منظرهای متفاوت و اهمیت ارتباط با خداوند در درک حقیقت اشاره دارد.
هوش مصنوعی: فیل در یک خانه تاریک قرار داشت و چیزی را که به او نشان داده بودند، نمیدید.
هوش مصنوعی: برای دیدن او، من و دیگران در آن تاریکی زیاد غمگین و نگران شده بودیم.
هوش مصنوعی: دیدن او با چشم در آن تاریکی ممکن نبود، به همین دلیل با دست به جستوجو پرداختم.
هوش مصنوعی: یکی از شترها که در کنار دیگر شترها بود، به خرطوم شتر دیگر دست زد و گفت که این خرطوم مانند ناودان عمل میکند.
هوش مصنوعی: یکی از آنها دستش به گوش دیگری رسید و همان لحظه آن فرد مثل بادبیزن نمایان شد.
هوش مصنوعی: او گفت که یکی را بر اثر زدن به پایش، شکلی شبیه به فیل دیده است، مانند ستونی که ایستاده باشد.
هوش مصنوعی: یکی از آنها دستش را بر پشت فرد دیگری گذاشت و گفت: «این فیل مانند تختی در دست توست.»
هوش مصنوعی: هر کس که به بخشی از علم و دانش رسید، درک آن را به خوبی انجام میدهد و هر جا که سخن از آن علم باشد، به راحتی میفهمد.
هوش مصنوعی: در اینجا سخن از دیدگاههای مختلف است که در تعامل با هم، باعث تفاوت در نامگذاری و شناخت میشوند. یکی از آنها به چیزی لقب خاصی میدهد، در حالی که دیگری دیدگاه متفاوتی دارد. در واقع، این بیان نشان میدهد که چگونه برداشتها و تفاسیر متفاوت میتوانند در فهم و شناسایی چیزها تأثیر بگذارند.
هوش مصنوعی: اگر هر فردی شمعی در دست داشته باشد، اختلاف سخنانشان از میان میرود.
هوش مصنوعی: چشم حس مانند کف دست است و نمیتوان فقط به کف اکتفا کرد، زیرا دست به تمامی چیزها دسترسی دارد.
هوش مصنوعی: چشم دریا متفاوت است و کفی که زیر آن است نیز فرق دارد. پس بهتر است از چشم دریا به تماشا بایستیم.
هوش مصنوعی: حرکت امواج دریا را هر روز و شب مشاهده میکنی، اما خود دریا را نمیبینی، این موضوع عجیب است.
هوش مصنوعی: ما مانند کشتیهایی هستیم که به هم برخورد میکنیم. در دل، چشمانداز ما تاریک و تیره است، اما در ظاهر، در آب، روشن و واضح دیده میشویم.
هوش مصنوعی: ای کسی که در کشتی خوابیدهای، آیا در خواب آبی را دیدی؟ حالا به عمق آب نگاه کن.
هوش مصنوعی: آب دارای رنگی است که آن را به حرکت درمیآورد و روح نیز دارای نیرویی است که آن را جذب میکند.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره شده است که موسی و عیسی، پیامبران بزرگ، کجا بودند هنگامی که خورشید که منبع زندگی و انرژی برای موجودات است، در حال تابیدن و نجات بخشیدن آنها بود. یعنی در واقع در چنین مواقعی، وجود آنها چه تأثیری داشت؟
هوش مصنوعی: آدم و حوا در زمانی که خداوند تیراندازی را آغاز کرد، کجا بودند؟
هوش مصنوعی: این گفته ناقص و ناتمام است، چرا که هر سخنی که کامل باشد، به سرانجام و هدف خود رسیده است.
هوش مصنوعی: اگر بگوید که پایت بلغزد، هر چند که او چیزی نگوید، وای به حال تو.
هوش مصنوعی: اگر کسی بگوید که باید به شکل خاصی عمل کنی، تو نیز باید به همان شکل و قالب عمل کنی، ای جوان.
هوش مصنوعی: اگر پایی مانند گیاه در خاک باشد و با بادی نامطمئن به حرکت درآید، نشانهای از احتمال و عدم ثبات است.
هوش مصنوعی: اما تو پای رفتن نداری تا داستانی بگویی، یا شاید هم نتوانی پای خود را از این گل و لای بیرون بکشی.
هوش مصنوعی: وقتی قدم گذاشتهای، زندگیات از این گل و لای است و ادامهٔ زندگیات بسیار دشوار خواهد بود.
هوش مصنوعی: زمانی که حیات را از خدا بگیری، تو به گونهای میشوی که دیگر به جسم خاکی وابسته نیستی و به عروج میپردازی.
هوش مصنوعی: کودک شیرخوار هنگامی که از شیردهی دور میشود، مثل یک بچهگربهای که به دنبال غذا میگردد، بیتاب و ناخواسته به سمت مادرش میرود.
هوش مصنوعی: شیر خشک موجود در زمین مانند دانههای جوی است که نوزادان را از شیر مادر خود جدا میکند و به آنها نیروی زندگی میبخشد.
هوش مصنوعی: حرفی از دانایی و حکمت را بپذیر که همچون نوری روشن است. ای کسی که از حجابها و محدودیتها بینیازی، این نور را نادیده مگیر.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ای جان، آمادهی دریافت نور شوی، میتوانی بدون هیچ پرده و مانعی، زیباییهای آن را مشاهده کنی.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند ستارهها در آسمان به دور زمین بچرخانی، بدون هیچ مانعی میتوانی به سفرهای بیپایان بروی.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که از عدم به وجود پیوستی؟ پس بگو چطور به دنیا آمدی؟ آیا با حالت مستی و سرخوشی به اینجا آمدی؟
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است راههای ورود به این معانی را فراموش کرده باشی، اما ما برای تو راهی را خواهیم گشود و رمزی را بر زبان خواهیم آورد.
هوش مصنوعی: هوش و فهم خود را کنار بگذار و سپس گوشهایت را ببند و بعد به آنچه میشنوی توجه کن.
هوش مصنوعی: نگو که من به خاطر نادانی تو نمیتوانم بگویم، چون تو هنوز در بهاری و تابستان را تجربه نکردهای.
هوش مصنوعی: این دنیا مانند درختی است، بر شما باد که مانند میوههای نارس بر روی آن بروید.
هوش مصنوعی: سختی و مشکلات زیادی بر سر راه افراد ناپخته و کمتجربه وجود دارد، چون در وضعیت ناپختگی، نمیتوان انتظار موفقیت و دستیابی به چیزهای بزرگ و با ارزش را داشت.
هوش مصنوعی: زمانی که چیزی به حد کمال و خوشمزگی میرسد، مانند میوهای که میرسد و شیرین میشود، بعد از آن باید مراقب بود تا از حالت ناپایدار آن جلوگیری شود و به خوبی نگهداری شود.
هوش مصنوعی: وقتی انسان از خوشبختی و اقبال خوب برخوردار میشود، احساس شادی و شیرینی در زندگیاش به وجود میآید، اما زمانی که خوشیها تمام میشود، احساس سردی و بیحوصلگی بر او غالب میشود.
هوش مصنوعی: سختگیری و تعصب نشانهای از ناپختگی است، چرا که مانند یک جنین، نشانهای از خشونت و آسیبرسانی به دیگران است.
هوش مصنوعی: چیز دیگری باقی مانده، ولی گفتن آن به تو نیازمند الهام خاصی است که فقط روحالقدس میتواند انتقال دهد.
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که نه تو به خودت میگویی و نه من، و نه هیچ کس دیگری، بلکه من و تو یکی هستیم. در واقع به یگانگی و نزدیکی روحی میان فرد و دیگری اشاره دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که خواب بر چهرهات میافتد، مانند زمانی که خود را در آغوش کشیدهای، همه چیز از مقابل چشمانت محو میشود.
هوش مصنوعی: اگر به خودت گوش دهی و فکر کنی که آن رازها را کسی در خواب برایت گفته است، بدان که این فقط پندار توست.
هوش مصنوعی: تو فقط یک فرد نیستی، ای دوست عزیز، بلکه تو مثل یک گردونه و دریای عمیق هستی، پر از زیبایی و راز.
هوش مصنوعی: اینجا به یک دنیای خاص و عمیق اشاره شده است که با وجود عظمت و گستردگیاش، میتواند فردی را در خود غرق کند. به نوعی بیانگر این است که جایی که به نظر میرسد ممکن است به شدت قوی و بزرگ باشد، میتواند خطراتی نیز داشته باشد و انسانها را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: خودت را به بیداری یا خواب محدود نکن، زیرا فقط خداوند میداند که چه چیزی درست است.
هوش مصنوعی: سکوت کن تا از سخن گوها چیزهایی بشنوی که نه در کلام و نه در بیان آمده است.
هوش مصنوعی: سکوت کن تا از آن خورشید که در کتابها و سخنها نیامده، بشنوی.
هوش مصنوعی: ساکت باش و حرفی نزن، تا زمانی که روح آشنا به تو کمک کند. اجازه بده تا در کشتی نجات قرار بگیری.
هوش مصنوعی: مانند کنعان که به مهمانان خود آشنا میکرد، او نیز به دشمنانش میگوید که من دیگر کشتی نوح را نمیخواهم.
هوش مصنوعی: بیایید در کشتی پدر بنشینید تا از خطر طوفان در امان بمانید، ای بزرگوار.
هوش مصنوعی: او میگوید که نه تنها من با آشنایان آموختم، بلکه شمعی جز شمعی که تو ایجاد کردی، روشن نکردم.
هوش مصنوعی: اهمیت این نکته را فراموش نکن که این وضعیت بسیار خطرناک و پرخطر است. در حال حاضر، تمامی تلاشها و منابع به کار گرفته شدهاند تا از این شرایط جان سالم به در ببرند.
هوش مصنوعی: باد به شدت میوزد و شمع را تهدید میکند؛ تنها شمعی که به نور حقیقت میتابد، در برابر این خطر از خود دفاع میکند و نمیشکند.
هوش مصنوعی: گفت که من به بالای آن کوه بلند رفتم؛ آن کوه مرا از هر گونه آسیبی محفوظ نگه میدارد.
هوش مصنوعی: مواظب باش، در حال حاضر کوه، فقط برای دوست خود امنیتی نمیدهد.
هوش مصنوعی: آن شخص گفت: من کی از تو نصیحتی شنیدهام که امیدوار باشی که من از آن خانوادهام.
هوش مصنوعی: گفتی که برای من خوشایند نیستی، من از تو در این دنیا و آن دنیا بینیازم.
هوش مصنوعی: شنو ای پسر، حواست باشد که امروز روز ناز و نعمت نیست و در پیش خداوند هیچ نسبتی و دوستی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تا به حال این کار را کردهای و در این لحظه نازکی وجود دارد، پس نازِ کیست که در این درگاه جذاب است؟
هوش مصنوعی: او از ازل وجود دارد و نه پدری دارد و نه فرزندی، و نه حتی عمویی.
هوش مصنوعی: جوانان چگونه میتوانند خود را به خاطر محبت و نازش نمایش دهند، در حالی که پدران آنها چقدر میتوانند این ناز و زیبایی را درک کنند و احساس کنند؟
هوش مصنوعی: من فرزندی از یک پدر بزرگ نیستم و اینجا در نتیجه، برتری و افتخار زیادی هم ندارم.
هوش مصنوعی: من شوهر نیمهای از عشق و زیبایی نیستم، پس لطفاً اینجا بگذارید.
هوش مصنوعی: جز تسلیم و خدمت به معبود، در این مقام و جایگاه چیز دیگری ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: پدرجان، سالهاست که این را میگویی، آیا هنوز هم به ignorance خود ادامه میدهی؟
هوش مصنوعی: تو چند بار این صحبتها را با دیگران کردهای که جوابهای بیروح و بیاحساس شنیدهای؟
هوش مصنوعی: این لحظهی تلخ و سرد از یادم نرفت، بهویژه اکنون که به درک عمیقتری رسیدهام.
هوش مصنوعی: پدر گفت: چه اشکالی دارد اگر یک بار هم که شده، نصیحت پدر را بشنوی؟
هوش مصنوعی: او با نرمی و مهربانی نصیحت میکرد و در عین حال قادر بود در برابر سختیها و دشواریها ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: نه پدر از نصیحت کنعان خسته شد، و نه آن نویسنده لحظهای در برابر آن ادب گوش فرا داد.
هوش مصنوعی: در اینجا، در حالی که صحبت از موضوعی جدی است، ناگهان موجی تند به سمت علفها و گیاهان حمله میکند و آنها را خرد و پراکنده میکند.
هوش مصنوعی: نوح به پادشاه با صبر گفت: ای پادشاه، مرد من را از بین برد و باران تو را هم از بین برد.
هوش مصنوعی: تو بارها به من وعده دادی که اهل و خانوادهات از مشکلات و سختیها نجات پیدا کنند.
هوش مصنوعی: دل خود را بر امید تو گذاشتم و به صافی و پاکی در این انتظار بودم، اما چرا طوفان ناگهانی از من همه چیز را گرفت و مرا در سختی قرار داد؟
هوش مصنوعی: او گفت که او از خانواده و نزدیکان تو نیست. آیا خودت ندیدی که او سفید است و تو کبود؟
هوش مصنوعی: وقتی دندان سفیدی تو درخشش خود را از دست داده، لازم است که برای بازگرداندن زیباییاش اقدام کنی، ای استاد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که جسم تو آسیب نبیند، از او بیزار باش، هرچند او مال تو باشد.
هوش مصنوعی: گفت از غیر خودت نفرت دارم، اما هیچ کس دیگری نیست که برای تو به اندازهای که شایستهاش هست، اهمیت داشته باشد.
هوش مصنوعی: تو خودت میدانی که چه احساسی نسبت به تو دارم، احساساتی که با تو دارم به اندازه بیست برابر بیشتر از احساسی است که در باران برای چمن دارم.
هوش مصنوعی: زندگی را از وجود تو میگیرم و از شادابی تو سرشارم. زندگیام به تو وابسته است، بدون هیچ واسطهای و بدون هیچ مانعی.
هوش مصنوعی: به کمال نرسیدهای که جدای از آن باشی، بلکه بدون هیچ شرط و قید و نقصی در او هستی.
هوش مصنوعی: ما مانند ماهیهایی هستیم که در دریای زندگی شنا میکنیم و از لطف و مهربانی تو، ای صاحب صفات نیکو، بهرهمند میشویم.
هوش مصنوعی: تو در ذهن و فکر من نمیگنجی، چون تو به عنوان یک علت، هرگز نمیتوانی در کنار یک معلول قرار بگیری.
هوش مصنوعی: قبل از این طوفان و بعد از آن، تو همیشه در این داستان با من بودهای.
هوش مصنوعی: من فقط با تو صحبت میکنم نه با دیگران، ای کسی که تازه سخن میگویی و آنچه قدیمی است.
هوش مصنوعی: عاشق تنها در مورد روز و شب صحبت نمیکند، بلکه گاهی از خرابهها سخن میگوید و گاهی از باغ و گلستان.
هوش مصنوعی: او با ظاهری آراسته و زیبا به اطرافش نظر میکند و نمیداند که در مدح و ستایش چه کسی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: شکر را به دلیل طوفان، اکنون به کار گرفتهای و رابط بین ویرانهها را برطرف کردهای.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه نشانههای افراد پست و بدخواه وجود داشت، نه صدایی شنیده میشد و نه خبری از کسی میآمد.
هوش مصنوعی: من به گونهای سخن خواهم گفت که صدایم همچون کوه، پژواکی قوی و رسایی داشته باشد و پاسخ دهد.
هوش مصنوعی: من عاشق نام تو هستم و با خوشحالی و شور و شوق آن را میشنوم، زیرا نام تو برایم مانند آرامش روح است.
هوش مصنوعی: هر پیامبری که به مقام دوستی برسد، آرزو دارد که کوهها نام تو را بشنود و این صدا در دل سنگها طنین انداز شود.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آن کُوهِ پست، مانند سنگلاخی برای موشهاست و ممکن است در آینده نه چندان دور، نیازی به ما نداشته باشد.
هوش مصنوعی: من میگویم که او با صدای من همراه نمیشود و در سکوت باقی میماند.
هوش مصنوعی: بهتر است زمین را هموار کنی تا با یاری که داری هم قدم شوی، نه اینکه با او در دشواری و ناپایداری باشی.
هوش مصنوعی: ای نوح، اگر بخواهی میتوانم همه را جمع کنم و از بلندیها به سوی تو بیاورم.
هوش مصنوعی: من برای تو، که مانند یوسف زیبایی، دل را نمیشکنم؛ اما از احوال و وضعیت تو باخبر میکنم.
هوش مصنوعی: او گفت که راضیام تو مرا هم به عمق ببری، اگر این خواستهات است.
هوش مصنوعی: هر بار که در مشکلات و دشواریها غرق میشوم، احساس خوبی دارم زیرا فرمان تو برای من مانند جان زندگیام است و من با آن زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من به کسی نگاه نمیکنم و اگر هم نگاهی بیندازم، آن شخص فقط بهانهای است و تو همیشه در نظر من هستی.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و هنرت عاشق تو هستم و در خوبی و بدی شکیبایی دارم. اما عاشق کسی که فقط ظاهری است و عمق ندارد، نخواهم بود.
هوش مصنوعی: عاشق زیباییهای خداوند باید باشد، اما کسی که فقط به زیباییهای ساخته شده عاشق است، به نوعی از حقیقت دور شده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.