بخش ۱۴۲ - مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید
خاص او بد آن به اخوان کی رسید
این ز عشقش خویش در چه میکند
و آن بکین از بهر او چه میکند
سفرهٔ او پیش این از نان تهیست
پیش یعقوبست پر کو مشتهیست
روی ناشسته نبیند روی حور
لا صلوة گفت الا بالطهور
عشق باشد لوت و پوت جانها
جوع ازین رویست قوت جانها
جوع یوسف بود آن یعقوب را
بوی نانش میرسید از دور جا
آنک بستد پیرهن را میشتافت
بوی پیراهان یوسف مینیافت
و آنک صد فرسنگ زان سو بود او
چونک بد یعقوب میبویید بو
ای بسا عالم ز دانش بینصیب
حافظ علمست آنکس نه حبیب
مستمع از وی همییابد مشام
گرچه باشد مستمع از جنس عام
زانک پیراهان بدستش عاریهست
چون بدست آن نخاسی جاریهست
جاریه پیش نخاسی سرسریست
در کف او از برای مشتریست
قسمت حقست روزی دادنی
هر یکی را سوی دیگر راه نی
یک خیال نیک باغ آن شده
یک خیال زشت راه این زده
آن خدایی کز خیالی باغ ساخت
وز خیالی دوزخ و جای گداخت
پس کی داند راه گلشنهای او
پس کی داند جای گلخنهای او
دیدبان دل نبیند در مجال
کز کدامین رکن جان آید خیال
گر بدیدی مطلعش را ز احتیال
بند کردی راه هر ناخوش خیال
کی رسد جاسوس را آنجا قدم
که بود مرصاد و در بند عدم
دامن فضلش بکف کن کوروار
قبض اعمی این بود ای شُهره یار
دامن او امر و فرمان ویست
نیکبختی که تقی جان ویست
آن یکی در مرغزار و جوی آب
و آن یکی پهلوی او اندر عذاب
او عجب مانده که ذوق این ز چیست
و آن عجب مانده که این در حبس کیست
هین چرا خشکی که اینجا چشمه هاست
هین چرا زردی که اینجا صد دواست
همنشینا هین در آ اندر چمن
گوید ای جان من نیارم آمدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تضاد عشق و کینه، شادی و درد، و حال و آینده پرداخته است. یعقوب در عشق به یوسف رنج میبرد و در عین حال، از دور بوی یوسف را احساس میکند، که نشاندهنده پیوند عمیق عشق است. شاعر به بیان این نکته میپردازد که عشق به مانند غذایی است که روح را سیراب میکند، در حالی که جوع یوسف برای یعقوب، آرزویی بیپایان است. شاعر همچنین مساله علم و فهم را مطرح میکند که ممکن است عالم باشد اما از محبت بیبهره باشد و در نهایت بر لزوم درک حقیقت و گرفتن دست از اوهام تأکید میکند. در پایان، شیوههای مختلف زندگی و راستای درونی افراد را به چالش میکشد و به تعابیر عمیقتری از وجود اشاره میکند.
هوش مصنوعی: یعقوب وقتی جمال یوسف را دید، متوجه شد که این زیبایی خاص اوست و نه برای دیگران.
هوش مصنوعی: این فرد به خاطر عشقش با خود چه میکند و آن فرد به خاطر او چه کارهایی انجام میدهد.
هوش مصنوعی: سفرهٔ او به اندازهٔ سفرهٔ یعقوب خالی از غذاست، در حالی که سفرهٔ یعقوب پر از آنچه که آرزویش را دارد، است.
هوش مصنوعی: کسی که صورتش را نشسته باشد، نمیتواند زیباییهای بهشتی را ببیند. بنابراین، نماز بدون طهارت معتبر نیست.
هوش مصنوعی: عشق همانند خوراکی است که جانها را سیر میکند و نیاز آنها را از این طریق برطرف میسازد.
هوش مصنوعی: یعقوب به شدت به یاد یوسفش بود و بوی نان او از دور به او میرسید. این حس گرسنگی و دلتنگی او را بیشتر میکرد.
هوش مصنوعی: آن شخص، پیراهن را برداشت و به سرعت به جلو رفت، اما بوی پیراهن یوسف را حس نکرد.
هوش مصنوعی: او صد فرسنگ دورتر از یعقوب قرار داشت، اما وقتی بوی یعقوب را استشمام کرد، نزدیک او حس کرد.
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد با وجود تحصیلات و دانش، از حقیقت و حکمت واقعی محرومند. در حقیقت، علم واقعی متعلق به کسانی است که خود را به دوستی و محبت نسبت به دیگران متصل میکنند و تنها دانش خشک و بیعاطفه ارزش ندارد.
هوش مصنوعی: شنونده از او عطر و بویی میگیرد، هرچند که شنونده از نوع مردم عادی باشد.
هوش مصنوعی: زیرا پیراهنی که به دست اوست تنها امانتی است، همانطور که آن دوشیزه (جاریه) به دست اوست.
هوش مصنوعی: جاریه در دست نخاس (فروشنده) به طور سطحی و بدون توجه به ارزش واقعی آن است و به خاطر مشتریانش در دست اوست.
هوش مصنوعی: قسمت هر کس روزی او را میدهد و هیچکس نمیتواند به جای دیگری روزیاش را بگیرد یا از راه او بگذرد.
هوش مصنوعی: یک اندیشه خوب به مانند باغی زیباست، در حالی که یک اندیشه بد مانند راهی پر از مشکلات و دشواریهاست.
هوش مصنوعی: خداوندی که جهان را از خیال خود به وجود آورد، هم باغ بهشت و هم دوزخ را در ذهن خود طراحی کرد و برای انسانها جایگاههای مختلفی را فراهم ساخت.
هوش مصنوعی: کسی نمیداند که چطور باید به سرزمینهای خوشبو و زیبا برسد و همچنین نمیتواند مکانهای دلگیر و غمانگیز را بشناسد.
هوش مصنوعی: نظارتی که دل میکند، نمیتواند ببیند که در این لحظه چگونه از یکی از ارکان زندگی، خیال و اندیشه به وجود میآید.
هوش مصنوعی: اگر مطلع او را میدیدی، با احتیاط رفتار میکردی و راه هر کس که خیالات نادرستی داشت را میبستی.
هوش مصنوعی: کی جاسوس به آن مکان میرسد، جایی که دامها و تلهها بر پا است و در کمین نیستی قرار دارد؟
هوش مصنوعی: دستت را به دامن فضیلت او دراز کن، زیرا این به کوری دلی بوده که از او دور مانده است، ای معروفترین یار.
هوش مصنوعی: دامن او نشانه قدرت و فرمانروایی اوست؛ کسی که خوشبخت و سعادتمند است، جانش به او تعلق دارد.
هوش مصنوعی: یکی در دشت و کنار آب خوش میگذراند و دیگری در کنار او در سختی و عذاب به سر میبرد.
هوش مصنوعی: او حیران است که چه دلیلی باعث شگفتی این فرد شده و همچنین این فرد حیران است که چه کسی در بند است.
هوش مصنوعی: نگران نباش، چرا اینجا که چشمههای آب زلال وجود دارد، بیابان خشک و خراب به نظر میرسد؟ چرا با وجود داروها و درمانهای بسیار، حال و روز اینجا اینچنین نامناسب است؟
هوش مصنوعی: رفقا و همنشینان، به درون باغ بیایید و بگویید ای جان من، من نمیتوانم بیایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.