گنجور

 
مولانا

در فرو بست و برفت آنگه شتاب

سوی محراب و دعای مستجاب

حق نمودش آنچ بنمودش تمام

گشت واقف بر سزای انتقام

روز دیگر جمله خصمان آمدند

پیش داود پیمبر صف زدند

همچنان آن ماجراها باز رفت

زود زد آن مدعی تشنیع زفت