گنجور

 
مولانا

سجده کردند و بگفتند ای کریم

دور بادا از تو رنجوری و بیم

پس برون جستند سوی خانه‌ها

همچو مرغان در هوای دانه‌ها

مادرانشان خشمگین گشتند و گفت

روز کتاب و شما با لهو جفت

عذر آوردند کای مادر تو بیست

این گناه از ما و از تقصیر نیست

از قضای آسمان استاد ما

گشت رنجور و سقیم و مبتلا

مادران گفتند مکرست و دروغ

صد دروغ آرید بهر طمع دوغ

ما صباح آییم پیش اوستا

تا ببینیم اصل این مکر شما

کودکان گفتند بسم الله روید

بر دروغ و صدق ما واقف شوید

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode