گنجور

 
مولانا

آن ستی گوید ورا که پیش ازین

من چو تو بودم ز اجزای زمین

چون بنوشیدم جهاد آذری

پس پذیرا گشتم و اندر خوری

مدتی جوشیده‌ام اندر زمن

مدتی دیگر درون دیگ تن

زین دو جوشش قوت حسها شدم

روح گشتم پس ترا استا شدم

در جمادی گفتمی زان می‌دوی

تا شوی علم و صفات معنوی

چون شدم من روح پس بار دگر

جوش دیگر کن ز حیوانی گذر

از خدا می‌خواه تا زین نکته‌ها

در نلغزی و رسی در منتها

زانک از قرآن بسی گمره شدند

زان رسن قومی درون چه شدند

مر رسن را نیست جرمی ای عنود

چون ترا سودای سربالا نبود