بخش ۱۸۰ - گفتن روح القدس مریم راکی من رسول حقم به تو آشفته مشو و پنهان مشو از من کی فرمان اینست
بانگ بر وی زد نمودار کرم
که امین حضرتم از من مرم
از سرافرازان عزت سرمکش
از چنین خوشمحرمان خود درمکش
این همی گفت و ذبالهٔ نور پاک
از لبش میشد پیاپی بر سماک
از وجودم میگریزی در عدم
در عدم من شاهم و صاحب علم
خود بنه و بنگاه من در نیستیست
یکسواره نقش من پیش ستیست
مریما بنگر که نقش مشکلم
هم هلالم هم خیال اندر دلم
چون خیالی در دلت آمد نشست
هر کجا که میگریزی با توست
جز خیالی عارضی و باطلی
کو بود چون صبح کاذب آفلی
من چو صبح صادقم از نور رب
که نگردد گرد روزم هیچ شب
هین مکن لاحول عمران زادهام
که ز لاحول این طرف افتادهام
مر مرا اصل و غذا لاحول بود
نور لاحولی که پیش از قول بود
تو همیگیری پناه ازمن به حق
من نگاریدهٔ پناهم در سبق
آن پناهم من که مخلصهات بود
تو اعوذ آری و من خود آن اعوذ
آفتی نبود بتر از ناشناخت
تو بر یار و ندانی عشق باخت
یار را اغیار پنداری همی
شادیی را نام بنهادی غمی
اینچنین نخلی که لطف یار ماست
چونک ما دزدیم نخلش دار ماست
اینچنین مشکین که زلف میر ماست
چونکه بیعقلیم این زنجیر ماست
اینچنین لطفی چو نیلی میرود
چونکه فرعونیم چون خون میشود
خون همیگوید من آبم هین مریز
یوسفم گرگ از توام ای پر ستیز
تو نمیبینی که یار بردبار
چونکه با او ضد شدی گردد چو مار
لحم او و شحم او دیگر نشد
او چنان بد جز که از منظر نشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به گفتگوی شاعر با کرم و بیان حال او در ارتباط با معنا و وجود میپردازد. شاعر از کرم میخواهد که از خود بپرهیزد و بر او تکیه نکند؛ زیرا او از سرافرازان و صاحبان علم است. او با تصویرسازیهای مختلف نشان میدهد که وجودش در عدم نیز به قوت خود باقی است و درونش سرشار از نور و علم است.
شاعر همچنین به مفهوم خیالات و تصورات اشاره میکند و میگوید که هرکس از واقعیت فرار کند، نمیتواند از خود بگریزد، زیرا حقیقت در او حاضر است. او به لطافت و زیبایی عشق نیز اشاره دارد و میگوید که اگر انسان نتواند یار حقیقی خود را بشناسد، دچار غم و اندوه خواهد شد.
با استفاده از تمثیلهایی مثل صبح صادق و هلال، شاعر از مفهوم وجود و عدم و ناخودآگاهی انسانها سخن میگوید و به مخاطب هشدار میدهد که از ناشناختن عشق و حقیقت خود دور نشود. این شعر با شیوهای عمیق و فلسفی، به تأمل در وجود و عشق میپردازد.
هوش مصنوعی: صدایی به او رسید که به او گفت: ای نماینده بخشش، من از طرف تو امانتداری میکنم.
هوش مصنوعی: از افرادی که دارای مقام و منزلت بالایی هستند، پرهیز کن که زیر بار چنین دوستان خوشرفتار نروی.
هوش مصنوعی: او همچنان چنین سخن میگفت و از لبانش نور پاکی بهطور مداوم ساطع میشد.
هوش مصنوعی: تو از وجود من فرار میکنی، اما در عدم، من شاه و صاحب علم هستم.
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و ببین که وجودت در بیخود بودن است و نقش من در مقابل تو به وضوح مشخص است.
هوش مصنوعی: مریما، به تصویر زیبایی که در دل دارم نگاه کن؛ این تصویر هم مانند هلال ماه است و هم سایهای از خیال و تصور.
هوش مصنوعی: هرگاه که یک فکر یا احساس در دل شما شکل بگیرد و در شما جا بگیرد، هرجا که بروید یا تلاش کنید از آن دور شوید، آن فکر یا احساس همیشه با شما خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز یک خیال زودگذر و بیاساس نیست که مانند سپیدهدم کاذبی میباشد که نمود آن موقتی و بیفایده است.
هوش مصنوعی: من مانند صبح صادق هستم که از نور خدایی است که هیچگاه شب نمیشود و همیشه روز باقی میماند.
هوش مصنوعی: ای برادر، حواست باشد که من از نسل عمران هستم و از همان نسبت به اینجا آمدهام. پس به من بیاحترامی نکن.
هوش مصنوعی: من را حقیقت و sustenance از قدرتی نیست، نوری که پیش از کلام وجود داشت.
هوش مصنوعی: تو به من پناه میآوری، اما من در واقع تنها به خاطر تو پناهگاهی برای خود ساختهام.
هوش مصنوعی: تو پناه منی که به تو پناه میبرم، و من خود همان پناهی هستم که به آن متوسل میشوی.
هوش مصنوعی: بدتر از این نیست که تو محبوبت را نشناسی و عشق را از دست بدهی.
هوش مصنوعی: تو کسی را که باید دوستش بداری، به اشتباه به چشم غریبه مینگری. این چشمان نادان در حقیقت شادی را میشناسند اما نام آن را غم میگذارند.
هوش مصنوعی: نخل زیبایی که هدیه محبت یار ماست، همانند ما که دزد محبت او هستیم، تنها به آن تعلق دارد.
هوش مصنوعی: زلف سیاه و خوشبوی معشوق به گونهای است که از فهم و درک من خارج است و این زنجیری که به گردن دارم، سهم من از عشق و وابستگیام است.
هوش مصنوعی: لطفی که مانند نیل است به این صورت میرود که ما مانند فرعون، از خودمان نشانههایی از خونی که فراموش نشده را به جا میگذاریم.
هوش مصنوعی: خون میگوید که من همانند آب هستم، بنابراین مرا ریخته نکن. من یوسف هستم که گرگ از تو میآید، ای پرخاشگر.
هوش مصنوعی: تو متوجه نمیشوی که دوست با صبر و حوصلهات، وقتی با او به مقابله بپردازی، چطور همچون ماری تغییر شکل میدهد.
هوش مصنوعی: دیگر نه از گوشت و چربی او خبری هست و او به گونهای تغییر کرده که دیگر قابل شناخت نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.