در این بخش شعرهایی را فهرست کردهایم که در آنها سعدی مصرع یا بیتی از عراقی را عیناً نقل قول کرده است:
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰ :: عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳
سعدی (بیت ۱): شب فراق که داند که تا سحر چندست - مگر کسی که به زندان عشق در بندست
عراقی (بیت ۷): کسی که همچو عراقی اسیر عشق تو نیست - شب فراق چه داند که تا سحر چند است؟
در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروههای مجزا فهرست کردهایم:
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت - که یک دم از تو نظر بر نمیتوان انداخت
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت - هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱:چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت - جهان کلاه ز شادی بر آسمان انداخت
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:دیر آمدی ای نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳:ساقی قدحی شراب در دست - آمد ز شراب خانه سرمست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲:نشاید گفتن آنکس را دلی هست - که ندهد بر چنین صورت دل از دست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴:مرا گویند با دشمن برآویز - گرت چالاکی و مردانگی هست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲:عراقی بار دیگر توبه بشکست - ز جام عشق شد شیدا و سرمست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:اگر مراد تو ای دوست بیمرادی ماست - مراد خویش دگرباره من نخواهم خواست
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۱:هنر به چشم عداوت بزرگتر عیب است - گل است سعدی و در چشم دشمنان خار است
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۶:جوان گوشه نشین شیرمرد راه خداست - که پیر خود نتواند ز گوشهای برخاست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵:دو اسبه پیک نظر میدوانم از چپ و راست - به جست و جوی نگاری، که نور دیدهٔ ماست
عراقی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱:میان یک دله یاران بسی حکایتهاست - که آن سخن به زبان قلم نیاید راست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:بوی گل و بانگ مرغ برخاست - هنگام نشاط و روز صحراست
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵:خوش میرود این پسر که برخاست - سرویست چنین که میرود راست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:شوری ز شرابخانه برخاست - برخاست غریوی از چپ و راست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:از میکده تا چه شور برخاست؟ - کاندر همه شهر شور و غوغاست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:شب فراق که داند که تا سحر چندست - مگر کسی که به زندان عشق در بندست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است - بیا، که دیده به دیدارت آرزومند است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:فریاد من از فراق یار است - وافغان من از غم نگار است
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:جانا، نظری، که دل فگار است - بخشای، که خسته نیک زار است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۱:دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟ - ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰:رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است - به زیر هر خم زلفش هزار نیرنگ است
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۳:ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست - بیا بیا که غلام توام بیا ای دوست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست - مکن، مکن، به کف اندُهم رها ای دوست
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد - غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸:ناگه بت من مست به بازار برآمد - شور از سر بازار به یکبار برآمد
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹:ناگه بت من مست به بازار برآمد - شور از سر بازار به یکبار برآمد
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۴:چه سرو است آن که بالا مینماید - عنان از دست دلها میرباید
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:نگفتم روزه بسیاری نپاید - ریاضت بگذرد سختی سر آید
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۰:نگارینی که با ما مینپاید - به ما دلخستگان کی رخ نماید؟
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴:آمد گه آن که بوی گلزار - منسوخ کند گلاب عطار
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:شرط است جفا کشیدن از یار - خمر است و خمار و گلبن و خار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۱:بردند پیمبران و پاکان - از بیادبان جفای بسیار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۴:زاهد که درم گرفت و دینار - زاهدتر از او یکی به دست آر
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۳:سرهنگ لطیفخوی دلدار - بهتر ز فقیه مردمآزار
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:ای باد صبا، به کوی آن یار - گر بر گذری ز بنده یاد آر
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۸:فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر - قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۸:ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر - چاره ساز آن را که از تو نیستش یک دم گزیر
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۲ - در نعت رسول اکرم (ص):راه باریک است و شب تاریک و مرکب لنگ و پیر - ای سعادت رخ نمای و ای عنایت دست گیر
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۰:ای به خلق از جهانیان ممتاز - چشم خلقی به روی خوب تو باز
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۱:متقلب درون جامه ناز - چه خبر دارد از شبان دراز
سعدی » گلستان » دیباچه:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز؟
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:آن که چون پسته دیدمش همه مغز - پوست بر پوست بود همچو پیاز
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۴ - رساله در عقل و عشق:گر کسی وصف او ز من پرسد - بیدل از بینشان چه گوید باز
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۳:چون تو کردی حدیث عشق آغاز - پس چرا قصه شد دگرگون باز؟
عراقی » عشاقنامه » فصل هشتم » بخش ۲ - غزل:ای شده چشم جان من به تو باز - از تو در دل نیاز و در جان آز
عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم:عشق در پرده مینوازد ساز - عاشقی کو که بشنود آواز؟
عراقی » لمعات » لمعۀ ششم:عشق مشاطهایست رنگ آمیز - که حقیقت کند برنگ مجاز
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۹:خوش است درد که باشد امید درمانش - دراز نیست بیابان که هست پایانش
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نماند جانور از وحش و طَیْر و ماهی و مور - که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۲:صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش - شراب و نقل فرو ریخته به مستانش
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۶:رفتی و نمیشوی فراموش - میآیی و میروم من از هوش
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:کردم گذری به میکده دوش - سبحه به کف و سجاده بر دوش
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۴:ساقی بده آن شراب گلرنگ - مطرب بزن آن نوایْ بر چنگ
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:تنگ آمدم از وجود خود، تنگ - ای مرگ، به سوی من کن آهنگ
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶:خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم - به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۱۸:من از تو هیچ نبریدم که هستی یار دلبندم - تو را چون بندهای گشتم به فرمانت کمر بندم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۷:اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم - زمانی با تو بنشینم، دمی در روی تو خندم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۸:گر دست دهد هزار جانم - در پای مبارکت فشانم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸:جانا، نظری که ناتوانم - بخشا، که به لب رسید جانم
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۴:من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم - کسی دگر نتوانم که بر تو بگزینم
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۸:سگی شکایت ایام با کسی میکرد - نبینیام که چه برگشته حال و مسکینم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:شود میسر و گویی که در جهان بینم؟ - که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۱:سهل باشد به ترک جان گفتن - ترک جانان نمیتوان گفتن
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶:سهل گفتی به ترک جان گفتن - من بدیدم، نمیتوان گفتن
عراقی » عشاقنامه » فصل دهم » بخش ۷ - غزل:سهل گفتی به ترک جان گفتن - من بدیدم، نمیتوان گفتن
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۱:وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من - تا چه شود به عاقبت در طلب تو حال من
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱:ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من - باز نمای رخ، که شد بی تو تباه حال من
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۷۴:نشان بخت بلند است و طالع میمون - علی الصباح نظر بر جمال روزافزون
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۳:بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهٔ خون - که بیتو زار چنان شد که: من نگویم چون؟
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴:چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون - مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۵:میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه - ای ساقی صبوحی درده می شبانه
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۸:در صومعه نگنجد، رند شرابخانه - عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۹:در صومعه نگنجد رند شرابخانه - ساقی، بده مغی را، درد می مغانه
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۰:تا کیام انتظار فرمایی - وقت نامد که روی بنمایی؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۲:همه چشمیم تا برون آیی - همه گوشیم تا چه فرمایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷:ای ربوده دلم به رعنایی - این چه لطف است و آن چه زیبایی؟
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۱:چه بود گر نقاب بگشایی؟ - بیدلان را جمال بنمایی؟
عراقی » عشاقنامه » فصل دهم » بخش ۲ - غزل:ای ربوده دلم به رعنایی - این چه لطف است و این چه زیبایی؟
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۲:تو با این لطف طبع و دلربایی - چنین سنگیندل و سرکش چرایی؟
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۷:گرم راحت رسانی ور گزایی - محبت بر محبت میفزایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۴:خداوندان نعمت را کرم هست - ولیکن صبر به بر بینوایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۵:طبیبی را حکایت کرد پیری - که میگردد سرم چون آسیایی
سعدی » گلستان » دیباچه:بمانَد سالها این نظم و ترتیب - ز ما هر ذرّه خاک افتاده جایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۳:دلی دارم، چه دل؟ محنت سرایی - که در وی خوشدلی را نیست جایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۷:سحرگه بر در راحت سرایی - گذر کردم شنیدم مرحبایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۹:همی گردم به گرد هر سرایی - نمییابم نشان دوست جایی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۳:تو پریزاده ندانم ز کجا میآیی - کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟ - گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۵:خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی - چو خیال آب روشن که به تشنگان نمایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰:پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی - که دراز و دور دیدم ره زهد و پارسایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی - چه کنم؟ که هست اینها گل خیر آشنایی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۰۶:دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی - که بامداد پگاهش، تو روی بنمایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۰ - تنبیه و موعظت:دریغ روز جوانی و عهد برنایی - نشاط کودکی و عیش خویشتن رایی
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - تغزل و ستایش صاحب دیوان:شبی و شمعی و گویندهای و زیبایی - ندارم از همه عالم دگر تمنایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۳:امید عافیت آنگه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۹۶:ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید - به تجربت بزند بر محک دانایی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۷۸:امید عافیت آن گه بود موافق عقل - که نبض را به طبیعت شناس بنمایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی - نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۶:زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی - وصال تو هوس عاشقان شیدایی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۸:کشید کار ز تنهاییم به شیدایی - ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی؟
عراقی » لمعات » لمعۀ سیزدهم:حجاب روی تو هم روی تو است در همه حال - نهانی از همه عالم، ز بس که پیدائی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴۵:بخت آیینه ندارم که در او مینگری - خاک بازار نیرزم که بر او میگذری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۱:خواستم تا زحلی گویمت از روی قیاس - بازگویم نه که صدباره ازو نحستری
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۰۲:دامن جامه که در خار مغیلان بگرفت - گر تو خواهی که به تندی برهانی بدری
سعدی » گلستان » دیباچه:ابر و باد و مَه و خورشید و فلک در کارند - تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری
سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۴۵:خواستم تا زُحَلی گویم و منحوس تو را - باز گویم نه، که صد بار از او نحستری
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در مدح شیخ حمیدالدین:که برد از من بیدل بر جانان خبری؟ - یا که آرد ز نسیم سر کویش اثری؟
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۹:چون است حال بستان ای باد نوبهاری - کز بلبلان برآمد فریاد بیقراری
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۶۳:عمری به بوی یاری کردیم انتظاری - زآن انتظار ما را نگشود هیچ کاری
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟ - چون میشویم عاشق بر چهرهٔ تو باری
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۶:اگر کلاله مشکین ز رخ براندازی - کنند در قدمت عاشقان سراندازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۷:امیدوارم اگر صد رهم بیندازی - که بار دیگرم از روی لطف بنوازی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۷۸:تو خود به صحبت امثال ما نپردازی - نظر به حال پریشان ما نیندازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸:خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی - به دولت تو گنه میکند به انبازی
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۸:خبیث را چو تعهد کنی و بنوازی - به دولت تو گنه میکند به انبازی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:چو برقع از رخ زیبای خود براندازی - بگو نظارگیان را صلای جانبازی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۰:گر درونسوختهای با تو برآرد نفسی - چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی؟
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی - که ندارم به جز از لطف تو فریادرسی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۰:عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی - یا چو بود اندر دلم کمتر فزودی کاشکی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳:دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی - آشنایی قصهٔ دردم شنودی کاشکی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۴:تَرَحَّمْ ذِلَّتی یا ذَا المعالی - وَ واصِلْنی اِذا شَوَّشْتَ حالی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۶:نظر کردم به چشم رای و تدبیر - ندیدم بِه زِ خاموشی، خِصالی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۵:الا، قد طال عهدی بالوصال - و مالی الصبر عن ذاک الجمال
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۴:زنده بی دوست خفته در وطنی - مَثَلِ مردهایست در کفنی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵:سروقدی میان انجمنی - به که هفتاد سرو در چمنی
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۸:مَطَلب، گر توانگری خواهی - جز قناعت که دولتیست هَنی
سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۴۸:خوش بود عیش با شکر دهنی - ارغوان روی و یاسمن بدنی
عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم:گرچه در زلف تو است جای دلم - در میان دل حزین منی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۸:ای سرو حدیقه معانی - جانی و لطیفه جهانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۳:یاران کجاوه، غم ندارند - از منقطعان کاروانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:سَمْعی اِلیٰ حُسْنِ الْاَغانی - مَنْ ذَا الَّذی جَسَّ الْمَثانی؟
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۶ - ایضاله:ای باد برو، اگر توانی - برخیز سبک، مکن گرانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۹:بر آنم گر تو باز آیی که در پایت کنم جانی - و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۱:بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی - به غلغل در سماع آیند هر مرغی به دستانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۴:ز خیرت خیر پیش آید، بکن چندانکه بتوانی - مکافات بدی کردن، نمیگویم تو خود دانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۸:خدا را در فراخی خوان و در عیش و تن آسانی - نه چون کارت به جان آید خدا از جان و دل خوانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۷۹:گهی کاندر بلا مانی، (ز جان و دل) خدا خوانی - چو بازت عافیت بخشد سر از طاعت بگردانی
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۵ - ایضاله:دلا در بزم عشق یار، هان، تا جان برافشانی - که با خود در چنان خلوت نگنجی، گر همه جانی
-
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۶:نگویم آب و گل است آن وجود روحانی - بدین کمال نباشد جمال انسانی
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۲۱:مقابلت نکند با حجر به پیشانی - مگر کسی که تهور کند به نادانی
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۳:کرم به جای فروماندگان چو نتوانی - مروتست نه چندانکه خود فرومانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۰:ز بخت، رویتُرُشکرده، پیشِ یارِ عزیز - مرو، که عیش بر او نیز تلخ گردانی
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۹:ز قدر و شوکتِ سلطان نگشت چیزی کم - از التفات به مهمانسرایِ دهقانی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۱:ندیدهای که چه سختی همیرسد به کسی - که از دهانش به در می کنند دندانی
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:توانگران را وقف است و نذر و مهمانی - زکات و فطره و اعتاق و هدی و قربانی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱:چنانم از هوس لعل شکرستانی - که میبرآیدم از غصه هر نفس جانی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸:آن یار که عهدِ دوستاری بشکست - میرفت و منش گرفته دامان در دست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹:شبها گذرد که دیده نتوانم بست - مردم همه از خواب و من از فکر تو مست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰:هشیار سری بوَد ز سودای تو مست - خوش آن که ز روی تو دلش رفت ز دست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱:آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست - پنداشت که مهلتی و تأخیری هست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:تدبیر صواب از دل خوش باید جست - سرمایهٔ عافیت کفافست نخست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲:خیری که برآیدت به توفیق از دست - در حق کسی کن که درو خیری هست
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳:ای جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست - آورده ز لطف خویش از نیست به هست
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴:پیری ز خرابات برون آمد مست - دل رفته ز دست و جام می بر کف دست
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:بیمار توام، روی توام درمان است - جان داروی عاشقان رخ جانان است
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:وه وه که قیامتست این قامت راست - با سرو نباشد این لطافت که تو راست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳:آن کس که خطای خویش بیند که رواست - تقریر مکن صواب نزدش که خطاست
سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۲۷:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۸۰:میمیرم و همچنان نظر بر چپ و راست - تا آنکه نظر در او توان کرد کجاست؟
عراقی » لمعات » لمعۀ سوم:هر نقش که برتختۀ هستی پیداست - آن صورت آن کس است کان نقش آراست
عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و ششم:آزادی و عشق چون نمیآید راست - بنده شدم ونهادم ازیک سو خواست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۰:از بس که بیازرد دل دشمن و دوست - گویی به گناه مسخ کردندش پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۱:ای در دل من رفته چو خون در رگ و پوست - هرچ آن به سر آیدم ز دست تو نکوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۲:چون حال بدم در نظر دوست نکوست - دشمن ز جفا گو ز تنم برکن پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۳:غازی ز پی شهادت اندر تک و پوست - وان را که غم تو کشت فاضلتر ازوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۴:گر دل به کسی دهند باری به تو دوست - کت خوی خوش و بوی خوش و روی نکوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۵:گر زخم خورم ز دست چون مرهم دوست - یا مغز برآیدم چو بادام از پوست
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۶:گویند رها کنش که یاری بدخوست - خوبیش نیرزد به درشتی که دروست
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵:گر خود ز عبادت استخوانی در پوست - زشتست اگر اعتقاد بندی که نکوست
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۰:خواهی که به طبعت همه کس دارد دوست - با هر که در اوفتی چنان باش که اوست
سعدی » مجالس پنجگانه » شمارهٔ ۲ - مجلس دوم:دشمن که جفایی کند آن شیوۀ اوست - باری تو جفا مکن که معشوقی و دوست
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:ایزد، که جهان در کنف قدرت اوست - دو چیز به تو بداد، کان سخت نکوست
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:کس عهد وفا چنانکه پروانهٔ خرد - با دوست به پایان نشنیدیم که برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱:ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد - گوی ظفر از هر که جهان خواهی برد
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:شاها سم اسبت آسمان میسپرد - از کید حسود و چشم بد غم نخورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۳:از مایهٔ بیسود نیاساید مرد - مار از دم خویش چند بتواند خورد
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۶:در گرگ نگه مکن که بزغاله برد - یک روز ببینی که پلنگش بدرد
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:دانی که چه گفت زال با رستمِ گرد؟ - دشمن نتوان حقیر و بیچاره شمرد
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۲۷:صیّاد نه هر بار شَگالی ببَرَد - افتد که یکی روز پلنگش بخورَد
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:دل عشق تو را واقعۀ نوح شمرد - زان روی سفینهای فراهم آورد
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:از بخت به فریادم و از چرخ به درد - وز گردش روزگار رخ چون گل زرد
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۲:گر من روزی ز خدمتت گشتم فرد - صد بار دلم از آن پشیمانی خورد
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۳:گر تیر جفای دشمنان میآید - دل تنگ مکن که دوست میفرماید
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۴:من چاکر آنم که دلی برباید - یا دل به کسی دهد که جان آساید
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۰:گر تیر جفای دشمنان میآید - دلتنگ مشو که دوست میفرماید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۲۲:سلطان که به منزل گدایان آید - گر بر سر بوریا نشیند شاید
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:دردا که طبیبْ صبر میفرماید - وین نفسِ حریص را شکَر میباید
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۶:یاری که نکو بخشد و بد بخشاید - گر ناز کند و گر نوازد شاید
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۷:هرچند که هست عالم از خوبان پر - شیرازی و کازرونی و دشتی و لُر
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۷:فرق است میانِ آن که یارش در بر - تا آن که دو چشمِ انتظارش بر در
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۸:این عمر، که بردهای تو بییار بسر - ناکرده دمی بر در دلدار گذر
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۱:تا سر نکنم در سرت ای مایهٔ ناز - کوته نکنم ز دامنت دست نیاز
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۲:نامردم اگر زنم سر از مهر تو باز - خواهی بکشم به هجر و خواهی بنواز
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۳:اندر همه عمر خود شبی وقت نماز - آمد بر من خیال معشوق فراز
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:رویی که نخواستم که بیند همه کس - الا شب و روز پیش من باشد و بس
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۶:گر بیخبران و عیبگویان از پس - منسوب کنندم به هوی و به هوس
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۵:بیزار شد از من شکسته همه کس - من ماندهام اکنون و همان لطف تو بس
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۳:گر دست دهد دولت ایام وصال - ور سر برود در سر سودای محال
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۲:خاک سر کوی آن بت مشکین خال - میبوسیدم شبی به امید وصال
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۵:خورشید رخا من به کمند تو درم - بارت بکشم به جان و جورت ببرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۶:هر سروقدی که بگذرد در نظرم - در هیأت او خیره بماند بصرم
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۸:بی روی تو، ای دوست، به جان در خطرم - در من نظری کن، که ز هر بد بترم
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹:دل نزد تو است، اگر چه دوری ز برم - جویای توام، اگر نپرسی خبرم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۹۹:خیزم که نماند بیش ازین تدبیرم - خصم ار همه شمشیر زند یا تیرم
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۰:گر بر رگ جان ز شستت آید تیرم - چه خوشتر ازان که پیش دستت میرم
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:گر دست رسد که آستینش گیرم - ور نه، بروم بر آستانش میرم
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰۷:یارب، به تو در گریختم بپذیرم - در سایهٔ لطف لایزالی گیرم
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۶:یرلیغ ده ای خسرو خوبان جهان - تا پیش قدت چنگ زند سرو روان
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۴:امروز که دستگاه داری و توان - بیخی که بر سعادت آرد بنشان
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۷:چون درد نداری، ای دل سرگردان - رفتن به بر طبیب بیفایده دان
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:هر دم شب هجران تو، ای جان و جهان - تاریکتر است و مینگیرد نقصان
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۹:هر شب به سر کوی تو آیم به فغان - باشد که کنی درد دلم را درمان
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:چون جاه و جلال و حسن و رنگ آمد و بو - آخر دل آدمی نه سنگست و نه رو
عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم:تا ظن نبریک ه هست این رشته دو تو - یک توست ز اصل و فرع، بنگر تو نکو
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱:هرگز بود آدمی بدین زیبایی؟ - یا سرو بدین بلند و خوش بالایی؟
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۸:گر کان فضائلی وگر دریایی - بیراحت خلق باد میپیمایی
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۴:ای لطف تو دستگیر هر رسوایی - وی عفو تو پردهپوش هر خود رایی
عراقی » لمعات » لمعۀ نوزدهم:گفتم که: کرائی تو بدین زیبائی؟ - گفتا: خود را، که خود منم یکتائی
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:گیرم که به فتوای خردمندی و رای - از دایرهٔ عقل برون ننهم پای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:ای لطف تو دستگیر هر بیسر و پای - احسان تو پایمرد هر شاه و گدای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸:عشقی نبود چو عشق لولی و گدای - افگنده کلاه از سر و نعلین از پای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹:عیشی نبود چو عیش لولی و گدای - او را نه خرد، نه ننگ و نه خانه، نه جای
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰:نی بر سر کوی تو دلم یافته جای - نی در حرم وصل نهاده جان پای
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵:گفتم بکنم توبه ز صاحبنظری - باشد که بلای عشق گردد سپری
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:هر روز به شیوهای و لطفی دگری - چندانکه نگه میکنمت خوبتری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۰:فردا که به نامهٔ سیه درنگری - بس دست تحسر که به دندان ببری
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۱:گویند که دوش شحنگان تتری - دزدی بگرفتند به صد حیلهگری
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲:با یار به بوستان شدم رهگذری - کردم نظری سوی گل از بیبصری
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳:نی کرده شبی بر سر کویت گذری - نی بوی خوشت به من رسیده سحری
-
سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷:ای بلبل خوش سخن چه شیرین نفسی - سرمست هوی و پایبند هوسی
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۵۲:ای کرده به من غم تو بیداد بسی - دریاب، که نیست جز تو فریاد رسی
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶:خوشتر از دوران عشق ایام نیست - بامداد عاشقان را شام نیست
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸:عشق سیمرغ است، کو را دام نیست - در دو عالم زو نشان و نام نیست
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:شرف نفس به جود است و کرامت به سجود - هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در ستایش شمسالدین حسین علکانی:احمدالله تعالی که به ارغام حسود - خیل بازآمد و خیرش به نواصی معقود
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۷:خواهی از دشمن نادان که گزندت نرسد - رفق پیش آر و مدارا و تواضع کن و جود
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۹:مرغ جایی که علف بیند و چیند گردد - مرد صاحبنظر آنجا که وفا بیند و جود
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۳۶:بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود - مقبل آن نیست که در حال بمیرد مولود
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴:به خرابات شدم دوش مرا بار نبود - میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:ساقیا می ده که ما دردی کش میخانهایم - با خرابات آشناییم از خرد بیگانهایم
عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و ششم:نی غلط گفتم که اینجاعاشق و معشوق اوست - گرچه ما از عشق او اندر جهان افسانهایم
-
سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹:تو پس پرده و ما خون جگر میریزیم - وه که گر پرده برافتد که چه شور انگیزیم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:گرچه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم - جز تو فریادرسی کو که درو آویزیم؟
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۳ - در مدح امیر سیفالدین (محمد):شکر و فضل خدای عزوجل - که امیر بزرگوار اجل
عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۲ - غزل:ای ملامت کنان بیحاصل - سعی کمتر کنید در باطل
عراقی » عشاقنامه » فصل دوم » بخش ۴ - غزل:ای ز روی تو آفتاب خجل - وز لبت آب زندگی حاصل
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت اتابک مظفرالدین سلجوقشاه ابن سلغر:خدای را چه توان گفت شکر فضل و کرم - بدین نظر که دگرباره کرد بر عالم
عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و هشتم:من کل معنی لطیف احتسی قدحاً - و کل ناطقة فیالکون تطربنی
-
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در مدح شمسالدین حسین علکانی:تمام گشت و مزین شد این خجسته مکان - به فضل و منت پروردگار عالمیان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان:شکر به شکر نهم در دهان مژده دهان - اگر تو باز برآری حدیث من به دهان
سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۶ - مطلع دوم:تو را که گفت که برقع برافکن ای فتان - که ماه روی تو ما را بسوخت چون کتان
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۹:به نیکی و بدی آوازه در بسیط جهان - سه کس برند رسول و غریب و بازرگان
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۹۹:هزار باره چراگاه خوشتر از میدان - ولیکن اسب ندارد به دست خویش عنان
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - ایضاله:هنوز باغ جهان را نبود نام و نشان - که مست بودم از آن می که جام اوست جهان
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷:بالای قضای رفته فرمانی نیست - چون درد اجل گرفت درمانی نیست
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۲:عشق تو ز عالم هیولانی نیست - سودای تو حد عقل انسانی نیست
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:هرکس به نصیب خویش خواهند رسید - هرگز ندهند جای پاکان به پلید
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۹:گفتم که برآید آبی از چاه امید - افسوس که دلو نیز در چاه افتاد
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۵:ای از کرمت مصلح و مفسد به امید - وز رحمت تو به بندگان داده نوید
عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم:خود گفت حقیقتی و خود شنید - زآن روی که خود نمود خود را خود دید
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۲:درویش که حلقهٔ دری زد یک بار - دیگر غم او مخور که درها بسیار
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۵:تو بر سرِ قدرِ خویشتن باش و وقار - بازیّ و ظرافت به ندیمان بگذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۰۵:قاضی چو به رشوت بخورد پنج خیار - ثابت کند از بهر تو ده خربزهزار
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۷۹:افتاد مرا با سر زلفین تو کار - دیوانه شدم، به حال خویشم بگذار
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۸:ای صاحب مال، فضل کن بر درویش - گر فضل خدای میشناسی بر خویش
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۹:بوی بغلت میرود از پارس به کیش - همسایه به جان آمد و بیگانه و خویش
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۴:جایی نرسد کس به توانایی خویش - الا تو چراغ رحمتش داری پیش
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۴:آن کس که مرا بکشت، باز آمد پیش - مانا که دلش بسوخت بر کشتهٔ خویش
سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۳۴:آمد به نماز آن صنم کافرکیش - ببرید نماز مؤمنان و درویش
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۹:آمد به سر کوی تو مسکین درویش - با چشم پرآب و با دل پارهٔ ریش
-
سعدی » مواعظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۴۳:بشنو به ارادت سخن پیر کهن - تا کار جهان را تو بدانی سر و بن
سعدی » خبیثات و مجالس الهزل » خبیثات » شمارهٔ ۳۷:بشنو سخن فراخ و دل تنگ مکن - کان دوست نباشد که برنجد ز سخن
عراقی » لمعات » لمعۀ هشتم:در شهر بگوی یا تو باشی یا من - کاشفته بود کار ولایت بدو تن
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۵:یکی از بخت کامران بینی - دیگری تنگ عیش و کوتهدست
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۵:دست بر پشت مار مالیدن - به تلطف نه کار هشیارست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۴:جنگ و زورآوری مکن با مست - پیش سرپنجه در بغل نه دست
عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۳ - غزل:در هوای تو جان و تن بارست - جان فدا کرد عاشق و وارست
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۸:یاد دارم زِ پیرِ دانشمند - تو هم از من به یاد دار این پَند
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۲۴:هر که را باشد از تو بیم گزند - صورت امن ازو خیال مبند
سعدی » گلستان » باب چهارم در فواید خاموشی » حکایت شمارهٔ ۳:نشنیدی که صوفییی میکوفت - زیرِ نعلینِ خویش میخی چند؟
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۵:گرچه دانی که نشنوند بگوی - هر چه دانی ز نیکخواهی و پند
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۹:پسری را پدر وصیت کرد - کای جوانبخت یاد گیر این پند
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۳:آشکارا نهان کنم تا چند؟ - دوست میدارمت به بانگ بلند
عراقی » عشاقنامه » فصل نهم » بخش ۲ - غزل:آشکارا نهان کنم تا چند؟ - دوست میدارمت به بانگ بلند
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸:متکلف به نغمه در قرآن - حق بیازرد و خلق را بربود
عراقی » لمعات » لمعۀ بیست و هفتم:زان قبل بود شاهد و مشهود - که بنزدیک خویش هیچ نبود
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸:ناگهان بانگ در سرای افتد - که فلان را محلِّ وعده رسید
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸ - ایضاله:یا نسیم خوش بهار وزید - یا صبا نافهٔ تتار دمید
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۵:عنکبوت ضعیف نتواند - که رود چون درندگان به شکار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۸:هاونا گفتم از چه مینالی - وز چه فریاد میکنی هموار
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰:هر که مشهور شد به بیادبی - دگر از وی امید خیر مدار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱:هر که را، جامه پارسا، بینی - پارسا دان و نیکمرد انگار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:عذرِ تقصیرِ خدمت، آوردم - که ندارم به طاعت استظهار
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۸:گفتِ عالِم به گوشِ جان بشنو - ور نماند به گفتنش کردار
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایتِ شمارهٔ ۱۲:نخورَد شیر، نیمخوردهٔ سگ - ور بمیرد به سختی اندر غار
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۱۸:خر که کمتر نهند بر وی بار - بیشک آسودهتر کند رفتار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۲۵:بلبلا! مژدهٔ بهار بیار - خبرِ بد به بوم باز گذار
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۵۸:اندک اندک به هم شود بسیار - دانه دانه است غله در انبار
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۱ - در تقریر دیباچه:ایستاده سفینه ای بر خشک - بحرهای روان در آن بسیار
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱ - ایضاله:طاب روح النسیم بالاسحار - این دورالندیم بالادوار؟
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۴۹:پروردگار خلق خدایی به کس نداد - تا همچو کعبه روی بمالند بر درش
عراقی » لمعات » لمعۀ ششم:هر دم که در صفای رخ یار بنگرد - گردد همه جهان بحقیقت مصورش
-
سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶:اگر گویندش اندر نار جاوید - بخواهی ماند با فرعون و هامان
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:بگذر ای غافل ز یاد این و آن - یاد حق کن تا بمانی جاودان
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۶:چه نیکو گفت ابراهیم ادهم - چو ترک مُلک و دولت کرد و خاتم
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۳۰:شکم زندانِ باد است ای خردمند - ندارد هیچ عاقل باد در بند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۸:نباید بستن اندر چیز و کس دل - که دل برداشتن کاریست مشکل
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۳:مبند ای دل، بجز در یار خود دل - امید از هر که داری جمله بگسل
-
سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۵:سلطان باید که خیر درویش - خواهد، نه مراد خاطر خویش
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۷:دیر آمدى، اى نگار سرمست - زودت ندهیم دامن از دست
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۶۲:وامش مده آن که بی نماز است - گرچه دهنش ز فاقه باز است
عراقی » لمعات » لمعۀ هفتم:آن را که بخود وجود نبود - او را ز کجا جمال باشد؟
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۵:بیچاره که در میان دریا افتاد - مسکین چه کند که دست و پایی نزند
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:انگور نوآورده ترش طعم بود - روزی دو سه صبر کن که شیرین گردد
عراقی » لمعات » لمعۀ چهارم:خود میگوید و باز خود میشنود - وز ما و شما بهانه بر ساختهاند
عراقی » لمعات » لمعۀ هفدهم:شربت الحب کاساً بعد کأس - فما نفد الشراب و ما رویت
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۴:هر که آمد بر خدای قبول - نکند هیچش از خدا مشغول
عراقی » لمعات » لمعۀ یازدهم:گوید آن کس در این مقام فضول - که تجلی نداند او ز حلول
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۵:گر بلندت کسی دهد دشنام - به که ساکن دهی جواب سلام
سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۱۷:گر همه زَرِّ جعفرى دارد - مَردِ بىتوشه برنگیرد گام
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:أکُئوس تلالات بمدام - ام شموس تهللت بغمام
عراقی » لمعات » لمعۀ دوم:از صفای می و لطافت جام - در هم آمیخت رنگ جام و مدام
-
سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۸:آن گوی که طاقت جوابش داری - گندم نبری به خانه چون جو کاری
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵:چون در دلت آن بود که گیری یاری - برگردی ازین دلشده بیآزاری
-
سعدی » گلستان » دیباچه:زبان در دهان ای خردمند چیست؟ - کلید در گنج صاحب هنر
سعدی » رسائل نثر » شمارهٔ ۲ - رسالهٔ نصیحة الملوک [۱-۷۵]:اگر هست مرد از هنر بهره ور - هنر خود بگوید نه صاحب هنر
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - ایضاله:فرستاد دریای فضل و هنر - بدین خشک لب بحری از شعر تر
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶:بس گرسنه خفت و کس ندانست که کیست - بس جان به لب آمد که بر او کس نگریست
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۷:شخصی همه شب بر سرِ بیمار گریست - چون روز بشد، بمرد و بیمار بزیست
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۷:بی آنکه دو دیده بر جمالت نگریست - در آرزوی روی تو خونابه گریست
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۰:حاصل نشود رضایِ سلطان - تا خاطرِ بندگان نجویی
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۲:با این همه جور و تندخویی - بارت بکشم که خوبرویی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۵:نه از تو به من رسید بویی - نه وصل توام نمود رویی
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۲۳:چو کردی با کلوخانداز پیکار - سرِ خود را به نادانی شکستی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶:نگارا، گرچه از ما برشکستی - ز جانت بندهام، هر جا که هستی
-
سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴۰:تو گویی تا قیامت زشترویی - بر او ختم است، و بر یوسف نِکویی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:درین ره گر بترک خود بگویی - یقین گردد تو را کو تو، تو اویی
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۳:درین ره گر به ترک خود بگویی - ببینی کان چه میجویی خود اویی
-
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲:بر درِ کعبه سائلی دیدم - که همیگفت و میگرستی خَوش
عراقی » عشاقنامه » فصل پنجم » بخش ۵ - غزل:تیری، ای دوست، برکش از ترکش - پس به آبروی چون کمان درکش
-
سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۱۸:چون بنده خدایِ خویش خوانَد - باید که به جز خدا نداند
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:آن را که غمت ز در براند - بختش همه دربدر دواند
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:این درد مرا دوا که داند؟ - وین نامهٔ اندهم که خواند؟
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۱۳:جمعی چو گل و لاله به هم پیوسته - تو هیزمِ خشک در میانی رَسْتَه
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲:دارم دلکی به تیغ هجران خسته - از یار جدا و با غمش پیوسته
-
سعدی » گلستان » باب پنجم در عشق و جوانی » حکایت شمارهٔ ۲۰:یکی کرده بیآبرویی بسی - چه غم دارد از آبروی کسی؟
سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » جدال سعدی با مدعی در بیان توانگری و درویشی:خداوندِ مکنت به حق مشتغل - پراکندهروزی، پراکندهدل
عراقی » لمعات » بسم الله الرحمن الرحیم:تعالی العشق عن فهم الرجال - و عن وصف التفرق و الوصاف
-
سعدی » گلستان » باب ششم در ضعف و پیری » حکایت شمارهٔ ۴:ای که مشتاق منزلی مشتاب - پند من کار بند و صبر آموز
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۶:بیجمال تو، ای جهان افروز - چشم عشاق، تیره بیند روز
عراقی » عشاقنامه » فصل اول » بخش ۳ - غزل:بی جمال تو، ای جهان افروز - چشم عشاق تیره بیند روز
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۱۴:با مردم سهل خوی دشخوار مگوی - با آن که در صلح زند جنگ مجوی
عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۱:ای کرده غمت با دل من روی به روی - زلف تو کند حال دلم موی به موی
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۳۵:خری را ابلهی تعلیم میداد - بر او بر صرف کرده سعیِ دایم
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:من آن قلاش و رند بینوایم - که در رندی مغان را پیشوایم
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۴۵:سایه پرورده را چه طاقت آن - که رود با مبارزان به قتال
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - ایضاله:حبذا صفهٔ سرای کمال - خوشتر از روی دلبران به جمال
عراقی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۴ - وصف کعبهٔ معظم:حبذا صفهٔ بهشت مثال - برترین آسمانش صف نعال
-
سعدی » گلستان » باب هشتم در آداب صحبت » حکمت شمارهٔ ۸۲:کسی که لطف کند با تو خاک پایش باش - وگر ستیزه برد در دو چشمش آکن خاک
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک - درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷:بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک - درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸:دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک - ز بیم آتش دوزخ چرا بود غمناک؟
عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹:گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک - زمینیان همه دامن کشند بر افلاک


