عاشق را طلب شهود بهر فناست از وجود، دایم در عدم برای آن میزند که در حال عدم آسوده بود، هم شاهد بود و هم مشهود.
بیت
زان قبل بود شاهد و مشهود
که بنزدیک خویش هیچ نبود
چون موجود شد غلطای بصر خود شد و از شهود محروم ماند، بصر او بحکم: کنت سمعه و بصره، عین معشوق آمد و اوئی او غطای آن بصر. انت الغمامة علی شمسک، فاعرف حقیقة نفسک. اگر این غطا که توئی تو است از پیش بصر کشف شود، معشوق را بینی و تو در میان نه، آنگاه به سمع سر توندا آید که:
شعر
بذالک سر طال عنک اکتتامه
ولاح صباح کنت انت ظلامه
فانت حجاب القلب عن سر غیبه
ولولاک لمیطمع علیه ختامه
رباعی
روزت بستودم و نمیدانستم
شب با تو غنودم و نمیدانستم
ظن برده بدم بمن که من میبودم
من جمله تو بودم ونمیدانستم
اینجا دعای عاشق همه این بود که: اللهم اجعلنی نوراً، یعنی مرا در مقام شهود بدار تا بینم که من توام، آنگاه گویم: من رآنی فقد رأی الحق، و تو گوئی: من یطع الرسول فقد اطاع الله: که اگر من باشم ترا نبینم، لاجرم گویم: نور انی اراه؟
خلق را روی کی نماید او؟
در کدام آینه در آید او؟
و ماقدروا الله حق قدره.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.