درین ره گر به ترک خود بگویی
ببینی کان چه میجویی خود اویی
تو جانی و چنان دانی که: جسمی
تو دریایی و پنداری که جویی
تویی در جمله عالم آشکارا
جهان آیینهٔ توست و تو اویی
نمیدانم چو بحر بیکرانی
چرا پیوسته در بند سبویی؟
ز بیرنگی تو را چون نیست رنگی
از آن در آرزوی رنگ و بویی
به گرد خود برآ، یک بار، آخر
به گرد هر دو عالم چند پویی؟
مراد خود هم از خود بازیابی
عراقی، گر به ترک خود بگویی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مسأله خودشناسی و جستجوی معنای واقعی اشاره دارد. شاعر به ما میگوید که اگر به خود و وجود خود نگاهی عمیق بیاوریم، میتوانیم پی ببریم که آنچه که به دنبالش هستیم، در واقع خود ما هستیم. جسم ما محدود است، اما وجود ما به وسعت دریا است. ما در جهان حضور داریم و جهان به نوعی بازتابی از ماست. اگرچه ما در جستجوی رنگ و بویی هستیم، اما در واقع، از خود بیخبر هستیم. به همین دلیل باید تلاش کنیم تا خود را بهتر بشناسیم و از قید و بندهای دنیوی رها شویم تا بتوانیم به حقیقت وجودیمان دست یابیم. شاعر در نهایت ما را به ترک تعلقات دنیوی و جستجوی معنا دعوت میکند.
هوش مصنوعی: اگر در این مسیر از خود رها شوی و به درون خود نگاهی بیندازی، متوجه خواهی شد که آنچه به دنبالش هستی، در واقع خود تو هستی.
هوش مصنوعی: تو وجودی بزرگ و ارزشمندی و به مانند دریا هستی، در حالی که خود را چون جوی کوچکی میدانی.
هوش مصنوعی: تو در تمامی دنیا آشکار هستی، این جهان مانند آینهای است که تو را نمایش میدهد و تو همان هستی که در آن دیده میشود.
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا مثل دریای وسیع و بیپایان، همیشه در محدودیت یک سبو قرار دارم؟
هوش مصنوعی: به خاطر بیرنگی تو، من هم رنگ و بویی ندارم و در آرزوی داشتن رنگ و بویی هستم.
هوش مصنوعی: به دور خود بچرخ و کمی فکر کن، در نهایت در این دو جهان چند بار میخواستی بچرخانی؟
هوش مصنوعی: به این معنی است که اگر کسی به دلخواه خود از ویژگیها و صفات خود فاصله بگیرد یا خود را نادیده بگیرد، نمیتواند به درک کامل و درستی از خود برسد. برای پیدا کردن حقیقت وجودیاش، باید به درون خود و ویژگیهای خود رجوع کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من از تو راستی خواهم که جویی
همیشه راستی ورزی و گویی
به هر شام و سحر گریم بکوئی
که جاری سازم از هر دیده جوئی
مو آن بی طالعم در باغ عالم
که گل کارم بجایش خار روئی
یقین دان کو نباشی تو ولیکن
نباشی در میان آنگه تواوئی
حروف کائنات ار بازجویی
همه در تو است و تو در لوح اویی
اگر مبصر و گرمسموع جوئی
وگر محسوس وگر معقول گوئی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.