چو دل ز دایرهٔ عقل بی تو شد بیرون
مپرس از دلم آخر که: چون شد آن مجنون؟
دلم، که از سر سودا به هر دری میشد
چو حلقه بین که بمانده است بر در تو کنون
کسی که خاک درت دوستتر ز جان دارد
چگونه جای دگر باشدش قرار و سکون؟
دلم، که حلقه به گوش در تو شد مفروش
که هیچ قدر ندارد بهای قطرهٔ خون
چو رایگان است آب حیات در جویت
چرا بود دل مسکین چو ریگ در جیحون؟
دل عراقی اگر چه هزار گونه بگشت
ولی ز مهر تو هرگز نگشت دیگر گون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی خود به معشوق صحبت میکند. او احساس میکند که دلش از دایره عقل خارج شده و به عشق مجنونوار دچار شده است. دل او که در پی عشق، به هر در و دلی میگردد، اکنون به درگاه معشوقش چسبیده و هیچ چیز دیگری برایش اهمیت ندارد. شاعر به این نکته اشاره میکند که دوست داشتن معشوقش برای او از جان عزیزتر است و نمیتواند در جای دیگری آرامش پیدا کند. او همچنین بیان میکند که دلش ارزشمندتر از یک قطره خون است و با وجود اینکه هزار بار به دور و بر معشوق گردش کرده، هیچگاه از مهر او دلسرد نشده است.
هوش مصنوعی: وقتی که دل از دایرهٔ عقل دور میشود و به عشق تو میرسد، دیگر از حال و احوالم نپرس، چون وضعیت من به حال مجنون تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: دل من که تحت تاثیر عشق و احساساتم به هر در و دیواری میزند، اکنون به مانند حلقهای که به در تو آویزان مانده است.
هوش مصنوعی: کسی که عاشق تو باشد و خاک پای تو را بیشتر از جانش دوست داشته باشد، چگونه میتواند در جای دیگر جز تو آرامش و سکون داشته باشد؟
هوش مصنوعی: دل من که به خاطر تو به خدمتت درآمده، به قدری بیارزش شده که حتی قیمت یک قطره خون را هم ندارد.
هوش مصنوعی: وقتی که آب حیات به طور رایگان در دسترس است، چرا دل بیچارگان باید مانند ریگ در جیحون پر از غم و اندوه باشد؟
هوش مصنوعی: دل عراقی با وجود اینکه بارها تغییر و تحولات زیادی را تجربه کرده، اما هیچگاه عشق تو را فراموش نکرده و هنوز به آن عشق پایبند است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بتی که سجده برد پیش او مه گردون
به نیکوئی بر او نیکوان دیگر دون
بدان دو لاله مصقول دل کند مشغول
بدان دو سنبل مفتول دل کند مفتون
اگر نوان و نگونست زلف او چه عجب
[...]
چو اشک ابر به گل برچکیده بینم خوی
بر آن دو عارض گلگون و آن دو زلف نگون
شگفت نیست ز آتش بکاهد آب ولی
ز آتش دلم آب دو دیده گشت فزون
چرا فروخته تر باشد آتش رخ تو
[...]
شدست روز همه خلق فَرّخ و میمون
به روزگار شه نیکبخت روزافزون
شه زمانه ملکشاه کافرید خدای
همیشه طالع او سعد و طلعتش میمون
به طلعتش همه ساله منورست زمین
[...]
چو از حدیقهٔ مینای چرخ سقلاطون
نهفته گشت علامات چتر آینه گون
ز نقشهای عجیب و ز شکلهای غریب
صحیفه های فلک شد چو صحف انگلیون
جناح نسر و سلاح سماک هر دو شدند
[...]
زهی محل رفیعت ز حد و هم بیرون
نهاده گوشه مسند بر اوج نه گردون
امام مشرق و اقضی القضاه روی زمین
که مثل تو ننماید سپهر آینه گون
خرد نداند گفتن مناقب تو که چند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.