گنجور

 
عراقی

چون تو کردی حدیث عشق آغاز

پس چرا قصه شد دگرگون باز؟

من ز عشق تو پرده بدریده

تو نشسته درون پرده به ناز

تو ز من فارغ و من از غم تو

کرده هر لحظه نوحه‌ای آغاز

من چو حلقه بمانده بر در تو

کرده‌ای در به روی بنده فراز

آمدم با دلی و صد زاری

بر در لطف تو، ز راه نیاز

من از آن توام، قبولم کن

از ره لطف یکدمم بنواز

آمدم بر درت به امیدی

ناامیدم ز در مگردان باز

 
 
 
رودکی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه به آخر بمرد باید باز؟

هم به چنبر گذار خواهد بود

این رسن را، اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدت زی

[...]

فرخی سیستانی

سرو ساقی وماه رود نواز

پرده بر بسته در ره شهناز

زخمه رودزن نه پست ونه تیز

زلف ساقی نه کوته ونه دراز

مجلس خوب خسروانی وار

[...]

ابوالفضل بیهقی

زندگانی چه کوته و چه دراز

نه بآخر بمرد باید باز؟

هم بچنبر گذار خواهد بود

این رسن را اگر چه هست دراز

خواهی اندر عنا و شدّت زی‌

[...]

ناصرخسرو

ای تو را آروزی نعمت و ناز

آز کرده عنان اسپ نیاز

عمرت از تو گریزد از پس آز

تو همی تاز در نشیب و فراز

بر در بخت بد فرود آید

[...]

مسعود سعد سلمان

چند گویی که نشنوندت راز

چند جویی که می نیابی باز

بد مکن خو که طبع گیرد خو

ناز کم کن که آز گردد ناز

از فراز آمدی سبک به نشیب

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه