گنجور

 
عراقی

بگذر ای غافل ز یاد این و آن

یاد حق کن تا بمانی جاودان

تا فراموشت نگردد غیر حق

در حقیقت نیستی ذاکر، بدان

چون فراموشت شد آنچه دون اوست

ذاکری، گرچه نجنبانی زبان

خود نیابی چاشنی ذکر دوست

تا کنی یاد خود و سود و زیان

چون ز خود وز یاد خود فارغ شوی

شاهد مذکور گردی بی گمان

بگذری از ذکر اسماء و صفات

چون شود مذکور جانت را عیان

ذکر جانت را فراگیرد چنانک

نایدت یاد از دل و جان و روان

واله و مدهوش کردی آن نفس

در جمال لایزالی، بی‌نشان

هر چه خواهی آن زمان یابی ازو

خود کسی خود را نخواهد آن زمان

این چنین دولت نخواهی تو مگر

بر کنی دل را ز یاد این و آن

یاد ناید هیچ گونه حق تو را

تا تو یاد آری ز یار و خان و مان

ای عراقی، غیر یاد او مکن

تا مگر یاد آیدت با ذاکران

 
 
 
رودکی

چه چیزست آن رونده تیرک خرد؟

چه چیزست آن پلالک تیغ بران؟

یکی اندر دهان حق زبانست

یکی اندر دهان مرگ دندان

دقیقی

ملک آن یادگار آل دارا

ملک آن قطب دور آل سامان

اگر بیند بگاه کینش ابلیس

ز بیم تیغ او بپذیرد ایمان

بپای لشکرش ناهید و هرمز

[...]

عنصری

بدان گردیست آن سیمین زنخدان

بدان خمیدگی زلفین جانان

یکی گوئی که از کافور گوییست

یک گوئی که هست از مشگ چوگان

چه چیزست آن خط مشکین و آن لب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
ناصرخسرو

ز من معزول شد سلطان شیطان

ندارم نیز شیطان را به سلطان

سرم زیرش ندارم، مر مرا چه

اگر بر برد شیطان سر به سرطان؟

همی دانم که گر فربه شود سگ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه