گنجور

 
عراقی

اندر همه عمر خود شبی وقت نماز

آمد بر من خیال معشوق فراز

برداشت ز رخ نقاب و می گفت مرا:

باری، بنگر، که از که می‌مانی باز؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode