گنجور

 
عراقی

ای ربوده دلم به رعنایی

این چه لطف است و آن چه زیبایی؟

بیم آن است کز غم عشقت

سر بر آرد دلم به شیدایی

از خجالت خجل شود خورشید

گر تو برقع ز روی بگشایی

زیر برقع چو آفتاب منیر

اندر ابر لطیف پیدایی

در جمالت لطافتی است که آن

در نیابد کمال بینایی

منقطع می‌شود زبان مرا

پیش وصف رخ تو گویایی

آن ملاحت که حسن روی توراست

کس نبیند، مگر که بنمایی

نیست بی‌روی تو عراقی را

بیش ازین طاقت شکیبایی

 
 
 
مسعود سعد سلمان

این دو شغل برید و عرض به تو

یافته خرمی و زیبایی

روی این را همه بیفروزی

صدر آن را همه بیارایی

چون پدید آمدی تو بر هر کس

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
عمعق بخاری

چند پویی به گرد عالم چند؟

چند کوبی طریق پویایی؟

تا کی از بهر قوت و شهوت نفس

همچو کاسانه می‌نیاسایی؟

وطواط

خسروا، از کمال دانایی

روی دولت همی بیارایی

گاه مال زمین همی ‌بخشی

گاه فرق فلک همی سایی

حرب جویان نهان شوند از بیم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
انوری

این همه چابکیّ و زیبایی

این چنین از کجا همی‌آیی

چون مه چارده به نیکویی

چون بت آزری به زیبایی

مه نخوانم تو را معاذالله

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه