ای ربوده دلم به رعنایی
این چه لطف است و آن چه زیبایی؟
بیم آن است کز غم عشقت
سر بر آرد دلم به شیدایی
از خجالت خجل شود خورشید
گر تو برقع ز روی بگشایی
زیر برقع چو آفتاب منیر
اندر ابر لطیف پیدایی
در جمالت لطافتی است که آن
در نیابد کمال بینایی
منقطع میشود زبان مرا
پیش وصف رخ تو گویایی
آن ملاحت که حسن روی توراست
کس نبیند، مگر که بنمایی
نیست بیروی تو عراقی را
بیش ازین طاقت شکیبایی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از معشوقهای سخن میگوید که زیبایی و رعنایی خاصی دارد و دل شاعر را ربوده است. شاعر به زیباییهای او اشاره میکند و ابراز میکند که عشق او چنان عمیق است که ممکن است از غم عشقش دیوانه شود. شاعر میگوید که اگر معشوق چهرهاش را نمایان کند، خورشید نیز به خجالت میافتد. زیبایی او به قدری است که هیچکس نمیتواند آن را توصیف کند و او تنها با نمایان شدنش میتواند جلوی توصیف واقعیاش را بگیرد. شاعر به شدت از دوری محبوب رنج میبرد و نشان میدهد که طاقت انتظار بیش از این را ندارد.
هوش مصنوعی: ای کسی که دل مرا با زیباییات ربودهای، این چه لطف و شیرینی است که در وجود توست؟
هوش مصنوعی: نگرانی من این است که به خاطر غم عشق تو، دلم از کنترل خارج شده و دچار شیدایی شود.
هوش مصنوعی: اگر تو چادر خود را از روی صورت برداری، حتی خورشید هم از شرم محو خواهد شد.
هوش مصنوعی: زیر پوشش و حجاب، همچون خورشید درخشان است که در ابر نرم و لطیف دیده میشود.
هوش مصنوعی: در زیبایی تو لطافتی وجود دارد که حتی بهترین نگاهها و بینشها هم نمیتوانند به طور کامل آن را درک کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که میخواهم از زیبایی چهرهات بگویم، زبانم ناتوان میشود و نمیتواند آن را توصیف کند.
هوش مصنوعی: زیبایی و لطافتی که در چهره تو وجود دارد، کسی نمیتواند آن را ببیند مگر اینکه خودت آن را به نمایش بگذاری.
هوش مصنوعی: هیچ یک از عراقیها بیشتر از این توانایی صبر و تحمل را ندارند بدون چهره تو.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این دو شغل برید و عرض به تو
یافته خرمی و زیبایی
روی این را همه بیفروزی
صدر آن را همه بیارایی
چون پدید آمدی تو بر هر کس
[...]
چند پویی به گرد عالم چند؟
چند کوبی طریق پویایی؟
تا کی از بهر قوت و شهوت نفس
همچو کاسانه مینیاسایی؟
چون بدان شهر جان فرود آیی
زین همه دردسر بیاسایی
خسروا، از کمال دانایی
روی دولت همی بیارایی
گاه مال زمین همی بخشی
گاه فرق فلک همی سایی
حرب جویان نهان شوند از بیم
[...]
این همه چابکیّ و زیبایی
این چنین از کجا همیآیی
چون مه چارده به نیکویی
چون بت آزری به زیبایی
مه نخوانم تو را معاذالله
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.