آن را که غمت ز در براند
بختش همه دربدر دواند
وآن را که عنایت تو ره داد
جز بر در تو رهی نداند
وآن را که قبول عشقت افتاد
جان را بدهد، غمت ستاند
عاشق که گذر کند به کویت
جان پیش سگ درت فشاند
با وصل بگو که: عاشقان را
از دست فراق وارهاند
بیچاره دلم که کشتهٔ توست
دور از رخ تو نمیتواند
بویی به نسیم کوی خود ده
تا صبحدمی به دل رساند
کین مرده به بوت زنده گردد
وز عشق رخت کفن دراند
مگذار که خسته دل عراقی
بیعشق تو عمر بگذراند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و فراق سخن میگوید. او به این نکته اشاره میکند که کسی که از غم عشق تو دور بماند، خوشبخت نیست و همهجا بیهدفی را دنبال میکند. همچنین بیان میکند که تنها کسی که محبت تو را درک کند، به تو نزدیک میشود و هیچ راهی جز عشق تو نمیشناسد. عاشق برای کسی که محبوبش است، جانش را فدای او میکند و به خاطر عشق، حتی جانش را به موهای محبوبش تقدیم میکند. شاعر از درد فراق میگوید و از محبوب میخواهد که بویی بفرستد تا دل عاشقان همچنان زنده بماند و در انتها نگران حال دلی است که بدون عشق محبوبش نمیتواند زندگی کند.
هوش مصنوعی: کسی که غم تو را از زندگیاش دور کند، خوشبختیاش همیشه سرگردان و آشفته خواهد بود.
هوش مصنوعی: کسی که به راهنمایی و لطف تو هدایت شده باشد، جز در آستانه تو راهی نمیداند.
هوش مصنوعی: کسی که عشق تو را پذیرفته، جانش را فدای تو میکند و غم تو را از او میگیرد.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی از کنار خانه تو میگذرد، جانش را فدای وفاداری به تو میکند و حتی فدای سگ درب خانهات میشود.
هوش مصنوعی: با وصل و پیوند، به دیگران بگو که عاشقان را از درد و رنج جدایی نجات دهند.
هوش مصنوعی: دل من که به تو وابسته است و به خاطر هنرت جانش را داده، در دوری از چهرهات نمیتواند تحمل کند.
هوش مصنوعی: یک عطر و بویی از کوچه و محله خود پخش کن تا یک صبح زود به دلها برساند.
هوش مصنوعی: این شخصی که مرده به نظر میرسد، با عشق تو زنده میشود و از عشق تو به گونهای میپوشد که گویی هیچ کس از او خبر ندارد.
هوش مصنوعی: اجازه نده که دل شکسته و خسته عراقی بدون محبت و عشق تو روزهایش را بگذراند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاندیشه چو سر به خط رسانَد
جز باز پس آمدن نداند
آن را که غمت به خویش خواند
شادی جهان غم تو داند
چون سلطنتت به دل درآید
از خویشتنش فراستاند
ور هیچ نقاب برگشایی
[...]
لعل تو به نکته دُر چکاند
وین قاعده کس چو تو نداند
در حسن رخت بدست مردی
از ماه خراج ها ستاند
خورشید نمیرسد بگردت
[...]
این درد مرا دوا که داند؟
وین نامهٔ اندهم که خواند؟
جز لطف توام که دست گیرد؟
جز رحمت تو کهام رهاند؟
بنمای رخت به دردمندی
[...]
خوش باش که هر که راز داند
داند که خوشی خوشی کشاند
شیرین چو شکر تو باش شاکر
شاکر هر دم شکر ستاند
شکر از شکرست آستین پر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.