گنجور

 
عراقی

در صومعه نگنجد، رند شرابخانه

عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟

ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه

بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه

تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی

بر هم زنم ز مستی نیک و بد زمانه

زین زهد و پارسایی چون نیست جز ریایی

ما و شراب و شاهد، کنج شرابخانه

چه خوش بود خرابی! افتاده در خرابات

چون چشم یار مخمور از مستی شبانه

آیا بود که بختم بیند به خواب مستی

او در کناره، آنگه من رفته از میانه؟

ساقی شراب داده هر لحظه جام دیگر

مطرب سرود گفته هر دم دگر ترانه

در جام باده دیده عکس جمال ساقی

و آواز او شنوده از زخمهٔ چغانه

این است زندگانی، باقی همه حکایت

این است کامرانی، باقی همه فسانه

میخانه حسن ساقی، میخواره چشم مستش

پیمانه هم لب او، باقی همه بهانه

در دیدهٔ عراقی جام شراب و ساقی

هر سه یکی است و احول بیند یکی دوگانه

 
 
 
عراقی

در صومعه نگنجد رند شرابخانه

ساقی، بده مغی را، درد می مغانه

ره ده قلندری را، در بزم دردنوشان

بنما مقامری را، راه قمارخانه

تا بشکند چو توبه، هر بت که می‌پرستید

[...]

مولانا

دیدم نگار خود را می‌گشت گرد خانه

برداشته ربابی می‌زد یکی ترانه

با زخمه چو آتش می‌زد ترانه خوش

مست و خراب و دلکش از باده مغانه

در پرده عراقی می‌زد به نام ساقی

[...]

سعدی

می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

ای ساقی صبوحی درده می شبانه

عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش

هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه

گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن

[...]

امیرخسرو دهلوی

شمع فلک برآید با آتشین زبانه

ساقی نامسلمان درده می مغانه

کشتی من روان کن مانا کرانه یابم

دریای غم ندارد چون هیچ جا کرانه

چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده

[...]

قاسم انوار

مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه

جان را وحید کردی آخر بهر بهانه

شب بود قوت ما، روزست قدرت ما

ما مست جام عشقیم، از باده شبانه

رحمی کن،ای طبیبم، ای دلبر حبیبم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه