گنجور

 
عراقی

همی گردم به گرد هر سرایی

نمی‌یابم نشان دوست جایی

وگر یابم دمی بوی وصالش

نیابم نیز آن دم را بقایی

وگر یک دم به وصلش خوش برآرم

گمارد در نفس بر من بلایی

وگر از عشق جانم بر لب آید

نگوید: چون شد آخر مبتلایی؟

چنان تنگ آمدم از غم که در وی

نیابی خوشدلی را جایگایی

عجب زین محنت و رنج فراوان

که چون می‌باشد اندر تنگنایی؟

ازین دریای بی‌پایان خون خوار

برون شد کی توان بی‌آشنایی؟

مشامم تا ازو بویی نیابد

نیابد جان بیمارم شفایی

مرا یاری است، گر خونم بریزد

نیارم خواست از وی خون بهایی

غمش گوید مرا: جان در میان نه

ازین خوشتر شنیدی ماجرایی؟

 
 
 
باباطاهر

سر راهت نشینم تا بیایی

در شادی به روی ما گشایی

شود روزی بروز مو نشینی

که تا وینی چه سخت بی‌وفائی

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از باباطاهر
سوزنی سمرقندی

نصیر دین که چشم پادشائی

نبیند چون تو فرخ کدخدائی

جهان را کدخدائی جز تو نبود

چنان چون نیست جز یزدان خدائی

اگر گویم بهمت آسمانی

[...]

عطار

دلا در راه حق گیر آشنایی

اگر خواهی که یابی روشنایی

چو مست خنب وحدت گشتی ای دل

میندیش آن زمان تا خود کجایی

در افتادی به دریای حقیقت

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۸۲ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه