ای ز روی تو آفتاب خجل
وز لبت آب زندگی حاصل
عاشقان را خیال عارض تو
در شب تیره نور دیده و دل
زانکه روی تو را ز غایت لطف
برگ گل شرمسار و لاله خجل
ز آرزوی قد تو سرو سهی
خشک بر جای مانده پا در گل
ای لبت را اسیر آب حیات
وی رخت را غلام شمع چگل
از برای کمند گیسویت
رشتهٔ جان عاشقان مگسل
رمقی بود باقی از جانم
که تو ناگه بدو شدی واصل
وای اگر خاطرت به جانب ما
لحظهای دیرتر شدی مایل
اتفاقی عجب: عراقی و وصل!
زانکه آشفته گم کند منزل
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و جذابیت معشوق پرداخته و حال و هوای عشق را توصیف میکند. شاعر از زیبایی چهره معشوق، لبهایش که آب حیات را به یاد میآورد، و قامتش که مانند سرو است صحبت میکند. عشق به معشوق آنقدر عمیق است که تصور او در شبهای تار برای عاشق روشنایی میآورد. شاعر همچنین از اثرات عشق بر جان خود و ترس از فاصله معشوق سخن میگوید و به شدت احساسات و دلتنگیهایش را ابراز میکند. در نهایت، او خواهان اتصال و وصال سریع است و به سرنوشت عاشق اشاره میکند که در این مسیر گم شده است.
هوش مصنوعی: تو همچنان که خورشید بر زیباییات شرم دارد و لبهایت، زندگی را به ارمغان میآورند.
هوش مصنوعی: عاشقان در شبهای تار، با خیال چهره تو، چشمانشان روشن و دلشان شاداب میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی و لطف تو به قدری است که گلبرگ گل و لاله نسبت به آن شرمنده و خجل هستند.
هوش مصنوعی: بر اثر آرزوی قامت تو، درخت زیبا و خوشقد و قامت در حال خشک شدن است و همچنان در گلی گم شده است.
هوش مصنوعی: لبهای تو همچون آب حیات به دام افتادهاند و دلبرانه، لباس تو همچون غلامی برای شمع زیباییات خدمت میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر کمند گیسویت، جان عاشقان را آزار نده.
هوش مصنوعی: هنوز کمی از جانم باقی مانده بود که ناگهان تو به آن رسیدی.
هوش مصنوعی: آه، اگر یاد تو به سمت ما حتی برای یک لحظه هم تأخیر کند، چه عذاب بزرگی خواهد بود.
هوش مصنوعی: تلاقی جالبی است: عراقی و وصال! زیرا کسی که در آشفتگی است، نمیتواند مقصدش را بیابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر ندانی ز زاغور بلبل
بنگرش گاه نغمه و غلغل
ای دو زلفت چو ماه در آخر
وی رخانت چو مشک در اول
احول اکحلی و متفقند
خلق در حسن احول اکحل
شده بار دگر کسی هم جفت
[...]
آمد از حوت برنهاده ثقل
پیشوای ستارگان به حمل
پر لطایف نموده عرض هوا
در طرایف گرفته طول جبل
کرده بر آب و باد و خاک طباع
[...]
نه به ذاتست ساکن هر دل
بلکه لطفش همی کند منزل
جان بیمار در تراقی وتو
میگشائی ز دست او قیفال
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.