گنجور

 
عراقی

ای ز روی تو آفتاب خجل

وز لبت آب زندگی حاصل

عاشقان را خیال عارض تو

در شب تیره نور دیده و دل

زانکه روی تو را ز غایت لطف

برگ گل شرمسار و لاله خجل

ز آرزوی قد تو سرو سهی

خشک بر جای مانده پا در گل

ای لبت را اسیر آب حیات

وی رخت را غلام شمع چگل

از برای کمند گیسویت

رشتهٔ جان عاشقان مگسل

رمقی بود باقی از جانم

که تو ناگه بدو شدی واصل

وای اگر خاطرت به جانب ما

لحظه‌ای دیرتر شدی مایل

اتفاقی عجب: عراقی و وصل!

زانکه آشفته گم کند منزل

 
 
 
منوچهری

گر ندانی ز زاغور بلبل

بنگرش گاه نغمه و غلغل

مسعود سعد سلمان

ای دو زلفت چو ماه در آخر

وی رخانت چو مشک در اول

احول اکحلی و متفقند

خلق در حسن احول اکحل

شده بار دگر کسی هم جفت

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

آمد از حوت برنهاده ثقل

پیشوای ستارگان به حمل

پر لطایف نموده عرض هوا

در طرایف گرفته طول جبل

کرده بر آب و باد و خاک طباع

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه