گنجور

 
عراقی

مبند ای دل، بجز در یار خود دل

امید از هر که داری جمله بگسل

ز منزلگاه دونان رخت بربند

ورای هر دو عالم جوی منزل

برون کن از درون سودای گیتی

ازین سودا بجز سودا چه حاصل؟

منه دل بر چنین محنت سرایی

که هرگز زو نیابی راحت دل

دل از جان و جهان بردار کلی

نخست آنگه قدم زن در مراحل

که راهی بس خطرناک است و تاریک

که کاری سخت دشوار است و مشکل

نمی‌بینی چو روی دوست، باری

حجابی پیش روی خود فروهل

ز شوق او تپان می‌باش پیوست

میان خاک و خون، چون مرغ بسمل

چو روی حق نبینی دیده بردوز

نباید دید، باری، روی باطل

تو هم بربند بار خود از آنجا

که همراهانت بربستند محمل

قدم بر فرق عالم نه، عراقی

نمانی تا درینجا پای در گل

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
منوچهری

الا یا خیمگی! خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل

تبیره زن بزد طبل نخستین

شتربانان همی‌بندند محمل

نماز شام نزدیکست و امشب

[...]

باباطاهر

حرامم بی‌ته بی آلاله و گل

حرامم بی‌ته بی آواز بلبل

حرامم بی اگر بی‌ته نشینم

کشم در پای گلبن ساغر مُل

مسعود سعد سلمان

به علم فلسفه چندین چه نازی

که باشد فلسفی دایم معطل

هزاران گونه مشکل بیش بینم

در آن زلفین مفتول مسلسل

ارکب حل شکل کل یوم

[...]

ابوالفرج رونی

فلک در سایه پر حواصل

زمین را پر طوطی کرد حاصل

هوا بر سیرت ضحاک ظالم

گزید آئین نوشروان عادل

خزان را با بهار از لعب شطرنج

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه