ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
بس دل که به کوی غم او شاد فروشد
بس جان که ز عشق رخ او زار برآمد
در صومعه و بتکده عشقش گذری کرد
مؤمن ز دل و گبر، ز زنار برآمد
در کوی خرابات جمالش نظر افگند
شور و شغبی از در خمار برآمد
در وقت مناجات خیال رخش افروخت
فریاد و فغان از دل ابرار برآمد
یک جرعه ز جام لب او میزدهای یافت
سرمست و خرامان به سر دار برآمد
در سوختهای آتش شمع رخش افتاد
از سوز دلش شعلهٔ انوار برآمد
باد در او بر سر آتش گذری کرد
از آتش سوزان گل بی خار برآمد
ناگاه ز رخسار شبی پرده برانداخت
صد مهر ز هر سو به شب تار برآمد
باد سحر از خاک درش کرد حکایت
صد نالهٔ زار از دل بیمار برآمد
کی بو که فروشد لب او بوسه به جانی؟
کز بوک و مگر جان خریدار برآمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی است که ناگهان در زندگی شاعر شکوفا میشود. شاعر توصیف میکند که عشق معشوقش چگونه شور و شوق را به بازار و کوی و برزن آورده و دلها را شاد و جانها را بیمار میکند. او از تأثیرات عشق بر روح و ذهن خود صحبت میکند و اینکه حتی در حال عبادت نیز خیال معشوقش او را مشغول کرده است. تصویر زیبایی از چراغی که در شب روشن است و از آتش و بادهای که از لب معشوق مینوشد، ایجاد میکند. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که عشق بسیار ارزشمندتر از هر چیز دیگری است و این عشق که به جان خریدار میارزد، حقیقتی عمیق است.
هوش مصنوعی: ناگهان معشوق من، که حالت مستی دارد، به بازار آمد و در همین لحظه، هیجانی در تمام بازار ایجاد شد.
هوش مصنوعی: بسیاری از دلها به خاطر غم او شادابی خود را از دست میدهند و جانهای زیادی به خاطر عشق به چهرهاش زار و نزار میشوند.
هوش مصنوعی: عشق او در دل مؤمن و بتپرست جایی پیدا کرد و کسی که به خداوند ایمان دارد و کسی که به بتها میپرستد، هر دو از بندهای خود رها شدند.
هوش مصنوعی: در محله نوشیدنیفروشی، زیبایی او را دیدم و از درِ میخانه صدایی از شادی و هیجان به گوش رسید.
هوش مصنوعی: در لحظهای که به راز و نیاز پرداختم، یاد چهرهات در دلم شعلهور شد و صدای ناله و التماس از دل پاکان بلند شد.
هوش مصنوعی: یک جرعه از لیوان لب او نوشیدم و سرمست و خوشحال به روی دار رفتم.
هوش مصنوعی: در دل یک نفر که غم و اندوهی عمیق دارد، شعلههای نوری به وجود آمده که ناشی از احساسات و احساس سوز و گداز اوست. در واقع، نشان میدهد که احساسات او به گونهای است که نور و زیبایی از آن ساطع میشود.
هوش مصنوعی: باد در حالی که بر روی آتش میوزید، شعلههای آتش را به حرکت درآورد و از دل این آتش سوزان، گلی زیبا و بیخار شکفت.
هوش مصنوعی: ناگهان از چهره شب پرده کنار رفت و صدها ماه در تاریکی شب، روشنایی بخشیدند.
هوش مصنوعی: باد سحر از خاک آن مکان خبرهایی آورد که صدای نالههای دردناک قلبی بیمار به گوش رسید.
هوش مصنوعی: کیست که لبان او را به بوسه به بهایی بفروشد؟ زیرا بویی که از او برمیآید، بسیار ارزشمندتر از جان خریدار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روزی بت من مست به بازار برآمد
گرد از دل عشاق به یک بار بر آمد
صد دلشده را از غم او روز فرو شد
صد شیفته را از غم او کار برآمد
رخسار و خطش بود چو دیبا و چو عنبر
[...]
عشق تو ز سقسین و ز بلغار برآمد
فریاد ز کفار به یک بار برآمد
در صومعهها نیم شبان ذکر تو میرفت
وز لات و عزی نعرهٔ اقرار برآمد
گفتم که کنم توبه در عشق ببندم
[...]
ناگه بت من مست به بازار برآمد
شور از سر بازار به یکبار برآمد
مانا به کرشمه سوی او باز نظر کرد
کین شور و شغب از سر بازار برآمد
با اهل خرابات ندانم چه سخن گفت؟
[...]
آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
امسال در این خرقه زنگار برآمد
آن ترک که آن سال به یغماش بدیدی
آنست که امسال عرب وار برآمد
آن یار همانست اگر جامه دگر شد
[...]
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل و لاله به یک بار برآمد
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گویان
زین غنچه که از طرف چمنزار برآمد
آب از گل رخساره او عکس پذیرفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.