گنجور

 
اقبال لاهوری جامی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها اقبال لاهوری مصرع یا بیتی از جامی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. اقبال لاهوری » اسرار خودی » بخش ۵ - در بیان اینکه خودی از عشق و محبت استحکام می پذیرد :: جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳ - نعت خواجه ای که ربقه بندگیش طوق گردن سر بلندان است و داغ غلامیش نشان دولت ارجمندان

    اقبال لاهوری (بیت ۴۹): «نسخهٔ کونین را دیباچه اوست - جمله عالم بندگان و خواجه اوست»

    جامی (بیت ۱۳): نسخه کونین را دیباچه اوست - جمله عالم مفلسند و خواجه اوست



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷ - نه هر کس از محبت مایه دار است:نه هر کس از محبت مایه دار است - نه با هر کس محبت سازگار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۶۸ - مرا روزی گل افسرده ئی گفت:مرا روزی گل افسرده ئی گفت - نمود ما چو پرواز شرار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۷۴ - دماغم کافر زنار دار است:دماغم کافر زنار دار است - بتان را بنده و پروردگار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۷ - چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست:چه گویم نکتهٔ زشت و نکو چیست - زبان لرزد که معنی پیچدار است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۴۹ - مگو کار جهان نااستوار است:مگو کار جهان نااستوار است - هر آن ما ابد را پرده دار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۸۰ - تن مرد مسلمان پایدار است:تن مرد مسلمان پایدار است - بنای پیکر او استوار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۱۸ - سر منبر کلامش نیشدار است:سر منبر کلامش نیشدار است - که او را صد کتاب اندر کنار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۸ - به آن ملت اناالحق سازگار است:به آن ملت اناالحق سازگار است - که از خونش نم هر شاخسار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۷ - محبت از نگاهش پایدار است:محبت از نگاهش پایدار است - سلوکش عشق و مستی را عیار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۸۶ - گله از سختی ایام بگذار:گله از سختی ایام بگذار - که سختی ناکشیده کم عیار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۳۷ - فساد عصر حاضر شکار است:فساد عصر حاضر آشکار است - سپهر از زشتی او شرمسار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۴۲ - مشو نخچیر ابلیسان این عصر:مشو نخچیر ابلیسان این عصر - خسان را غمزهٔ شان سازگار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۳ - نهان اندر دو حرفی سر کار است:نهان اندر دو حرفی سر کار است - مقام عشق منبر نیست ، دار است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۴ - نهان اندر دو حرفی سر کار است:نهان اندر دو حرفی سر کار است - مقام عشق منبر نیست ، دار است


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰:مرا کار از غم عشق تو زار است - دلم رفته ست و جان نزدیک کار است


  2. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵ - تنی پیدا کن از مشت غباری:تنی پیدا کن از مشت غباری - تنی محکم تر از سنگین حصاری

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۳۶ - اگر در مشت خاک تو نهادند:اگر در مشت خاک تو نهادند - دل صد پارهٔ خونابه باری

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵۵ - مشو نومید ازین مشت غباری:مشو نومید ازین مشت غباری - پریشان جلوهٔ ناپایداری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۴۴ - که گفت او را که آید بوی یاری؟:که گفت او را که آید بوی یاری؟ - که داد او را امید نوبهاری؟

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۰ - مریدی خود شناسی پخته کاری:مریدی خود شناسی پخته کاری - به پیری گفت حرف نیش داری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۱ - تو هم بگذارن صورت نگاری:تو هم بگذارن صورت نگاری - مجو غیر از ضمیر خویش یاری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲۶ - پریشانم چو گرد ره گذاری:پریشانم چو گرد ره گذاری - که بر دوش هوا گیرد قراری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲۷ - خوشآن قومی پریشان روزگاری:خوشن قومی پریشان روزگاری - که زاید از ضمیرش پخته کاری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۶۷ - ترا با خرقه و عمامه کاری:ترا با خرقه و عمامه کاری - من از خود یافتم بوی نگاری

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۶ - به ساحل گفت موج بیقراری:به ساحل گفت موج بیقراری - به فرعونی کنم خود را عیاری


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۶:کیم من بیدلی بی اعتباری - غریبی بی نصیبی خاکساری


  3. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰ - ترا ای تازه پرواز آفریدند:ترا ای تازه پرواز آفریدند - سراپا لذت بال آزمائی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵ - رهی در سینهٔ انجم گشائی:رهی در سینهٔ انجم گشائی - ولی از خویشتن ناآشنائی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۳ - چسان ای آفتاب آسمان گرد:چسان ای آفتاب آسمان گرد - باین دوری به چشم من در آئی؟

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰ - عطا کن شور رومی، سوز خسرو:عطا کن شورِ رومی، سوزِ خسرو - عطا کن صدق و اخلاصِ سنایی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۵ - سراپا درد و سوز شنائی:سراپا درد و سوز آشنائی - وصال او زبان دان جدائی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۹ - خودی تا گشت مهجور خدائی:خودی تا گشت مهجور خدائی - به فقرموختداب گدائی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۸۸ - فتادی از مقام کبریائی:فتادی از مقام کبریائی - حضور دون نهادان چهره سائی


    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۴:ز بس کز آشنایان زخم خوردم - زند گر حلقه گردم اژدهایی


  4. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶ - سحر در شاخسار بوستانی:سحر در شاخسار بوستانی - چه خوش میگفت مرغ نغمه خوانی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۳ - درین وادی زمانی جاودانی:درین وادی زمانی جاودانی - زخاکش بی صور روید معانی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۰۵ - رخم از درد پنهان زعفرانی:رخم از درد پنهان زعفرانی - تراود خون ز چشم ارغوانی


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۲:سقاک الله یا خیر المغانی - ولا اخلاک عن وصل الغوانی


  5. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۵۳ - مرا فرمود پیر نکته دانی:مرا فرمود پیر نکته دانی - هر امروز تو از فردا پیام است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۹۹ - تو گوئی طایر ما زیر دام است:تو گوئی طایر ما زیر دام است - پریدن بر پر و بالش حرام است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۲ - جهان ما که جز انگاره ئی نیست:جهان ما که جز انگاره ئی نیست - اسیر انقلاب صبح و شام است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۱۸ - دوام ما ز سوز ناتمام است:دوام ما ز سوز ناتمام است - چو ماهی جز تپش بر ما حرام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۹ - هنوز این چرخ نیلی کج خرام است:هنوز این چرخ نیلی کج خرام است - هنوز این کاروان دور از مقام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۵۸ - ترا اندر بیابانی مقام است:ترا اندر بیابانی مقام است - که شامش چون سحر آئینه فام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۷ - مسلمان از خودی مرد تمام است:مسلمان از خودی مرد تمام است - بخاکش تا خودی میرد غلام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۹ - میان امتان والا مقام است:میان امتان والا مقام است - که آن امت دو گیتی را امام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۳۶ - هنوز اندر جهان دم غلام است:هنوز اندر جهاندم غلام است - نظامش خام و کارش ناتمام است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۴۳ - حریف ضرب او مرد تمام است:حریف ضرب او مرد تمام است - کهنتش نسب والامقام است


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱:هلال عید جستن کار عام است - هلال عید خاصان دور جام است


  6. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۶۷ - مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر:مشو ای غنچهٔ نورسته دلگیر - ازین بستان سرا دیگر چه خواهی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۱۲ - جهان کز خود ندارد دستگاهی:جهان کز خود ندارد دستگاهی - به کوی آرزو می جست راهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۶۴ - مسلمان آن فقیر کج کلاهی:مسلمان آن فقیر کج کلاهی - رمید از سینه او سوز آهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۷۰ - جوانی خوش گلی رنگین کلاهی:جوانی خوش گلی رنگین کلاهی - نگاه او چو شیران بی پناهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۹ - بباد صبحدم شبنم بنالید:بباد صبحدم شبنم بنالید - که دارم از تو امید نگاهی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۵۵ - درین گلشن ندارم ب و جاهی:درین گلشن ندارم آب و جاهی - نصیبم نی قبائی نی کلاهی


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۱:ز چشمت چشم آن دارم که گاهی - کند سوی گرفتاران نگاهی


  7. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۸۲ - کرا جوئی چرا در پیچ و تابی:کرا جوئی چرا در پیچ و تابی - که او پیداست تو زیر نقابی

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۹۰ - به چندین جلوه در زیر نقابی:به چندین جلوه در زیر نقابی - نگاه شوق ما را بر نتابی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۴ - بده با خاک اون سوز و تابی:بده با خاک اون سوز و تابی - که زاید از شب اوفتابی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۹۰ - تو هم مثل من از خود در حجابی:تو هم مثل من از خود در حجابی - خنک روزی که خود را بازیابی


    جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۸:بخور چندانکه ننهد خانه تن - ز بیشی و کمی رو در خرابی


  8. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۹۶ - تو میگوئی که آدم خاکزاد است:تو میگوئی که آدم خاکزاد است - اسیر عالم کون و فساد است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۴۱ - بشر تا از مقام خود فتاد است:بشر تا از مقام خود فتاد است - بقدر محکمی او را گشاد است


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۳:رخت روز طرب را بامداد است - سر زلفت شب غم را سواد است


  9. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۰۶ - بیا با شاهد فطرت نظر باز:بیا با شاهد فطرت نظر باز - چرا در گوشهٔ خلوت گزینی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۹۸ - ز سوز این فقیر ره نشینی:ز سوز این فقیر ره نشینی - بده او را ضمیر آتشینی


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۶۸:به کوی می فروشان خرده بینی - بر آن آزاده می کرد آفرینی


  10. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۲۷ - چه غم داری ، حیات دل ز دم نیست:چه غم داری ، حیات دل ز دم نیست - که دل در حلقه بود و عدم نیست


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۵:درونی پر طمع جامی مزن طعن - که در طبع فلان ممسک کرم نیست

    جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷:دلا گر آیدت روزی غمی پیش - چو یاری باشدت غمخوار غم نیست


  11. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۴۷ - خیالم کو گل از فردوس چیند:خیالم کو گل از فردوس چیند - چو مضمون غریبی آفریند

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۸ - خیالش با مه و انجم نشیند:خیالش با مه و انجم نشیند - نگاهشن سوی پروین ببیند

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۰۳ - جوانمردی که خود را فاش بیند:جوانمردی که خود را فاش بیند - جهان کهنه را بازفریند


    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۱۶:همه شحمی و لحم ای شوخ قصاب - خوش آن کو چون تو باری برگزیند


  12. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۵۰ - رمیدی از خداوندان افرنگ:رمیدی از خداوندان افرنگ - ولی بر گور و گنبد سجده پاشی


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۳:گهی در دل گهی در دیده باشی - دلم را خون کنی وز دیده پاشی


  13. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۰ - بحرف اندر نگیری لامکانرا:بحرف اندر نگیری لامکانرا - درون خود نگر این نکته پیداست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲۲ - درن شبها خروش صبح فرداست:درن شبها خروش صبح فرداست - که روشن از تجلیهای سیناست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۶۳ - ادب پیرایه نادان و داناست:ادب پیرایه نادان و داناست - خوشنکو از ادب خود را بیاراست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۵۳ - فقیرم ساز و سامانم نگاهی است:فقیرم ساز و سامانم نگاهی است - به چشمم کوه یاران برگ کاهی است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۸۵ - نه هرکس خود گردهم خود گد از است:نه هرکس خود گردهم خود گد از است - نه هرکس مست ناز اندر نیاز است


    جامی » بهارستان » روضهٔ نخستین (در ذکر احوال مشایخ صوفیه) » بخش ۲۲:جوانمردی دو چیز است ای جوانمرد - به سویم گوش کن تا گویمت راست


  14. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۵ - گل نخستین:هنوز همنفسی در چمن نمی‌بینم - بهار می‌رسد و من گل نخستینم


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۱۱:به دیده ای که ز راه تو خار و خس چینم - دریغم آید اگر در گل و سمن بینم

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۱:نشان پای سگانت که بر زمین بینم - برآسمان شرف هست عقد پروینم


  15. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۶۹ - بوی گل:حوری به کنج گلشن جنت تپید و گفت - ما را کسی ز آنسوی گردون خبر نداد


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۹:زان پیش کز مداد دهم خامه را مدد - جویم مدد ز فضل تو ای مفضل احد


  16. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۰ - کبر و ناز:یخ ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت - ما را ز مویهٔ تو شود تلخ روزگار


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۵:گر همچو عود جا دهدم یار در کنار - از دست او کنم بر او ناله های زار

    جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۴ - عمارهٔ مروزی:غره مشو به آنکه جهانت عزیز کرد - ای بس عزیز را که جهان کرد زود خوار


  17. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۱ - لاله:آن شعله ام که صبح ازل در کنار عشق - پیش از نمود بلبل و پروانه می تپید

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۳ - شوپنهاور و نیچه:مرغی ز آشیانه به سیر چمن پرید - خاری ز شاخ گل بتن نازکش خلید

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۶ - نیچه:از سستی عناصر انسان دلش تپید - فکر حکیم پیکر محکم‌تر آفرید

    اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۲۹ - صورت گری که پیکر روز و شب آفرید:صورت گری که پیکر روز و شب آفرید - از نقش این و آن بتماشای خود رسید


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱:ساقی به شکل جام زر آمد هلال عید - می ده به فر دولت سلطان ابوسعید


  18. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۲ - حکمت و شعر:بوعلی اندر غبار ناقه گم - دست رومی پردهٔ محمل گرفت


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۸:آن سفر کرده کش از ما دل گرفت - جان فدایش هر کجا منزل گرفت


  19. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۸ - ساقی نامه در نشاط باغ کشمیر نوشته شد:خوشا روزگاری خوشا نوبهاری - نجوم پرن رست از مرغزاری


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۳۵:مرا بر دل است از تو چون کوه باری - وز آن کوه چشمم بود چشمه ساری


  20. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۸۹ - شاهین و ماهی:ماهی بچه‌ای شوخ به شاهین بچه‌ای گفت - این سلسلهٔ موج که بینی همه دریاست


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸:لاله قدح باده و گل شاهد رعناست - گلبانگ زنان مرغ چمن مطرب گویاست


  21. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۵ - جهان عمل:هست این میکده و دعوت عام است اینجا - قسمت باده به اندازهٔ جام است اینجا


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳:طرف باغ و لب جوی و لب جام است اینجا - ساقیا خیز که پرهیز حرام است اینجا


  22. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۱۹۶ - زندگی:پرسیدم از بلند نگاهی حیات چیست - گفتا مئی که تلخ تر او نکوتر است


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷:منشور دولتی که ز عشقم میسر است - طغرایش آن خطی ست که بر دور ساغر است

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:امشب ز شغل شاعریم حال دیگر است - همچون ردیف قافیه پیشم مکرر است

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۷:آن شاخ گل که تازه بر و سایه پرور است - بر آفتاب سنبل او سایه گستر است

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۸:تا آن ذقن ز خط شده گوی معنبر است - زان عنبرین شمامه مشامم معطر است


  23. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۰ - الملک ﷲ:طارق چو بر کناررهٔ اندلس سفینه سوخت - گفتند کار تو به نگاه خرد خطاست


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷:قربان شدن به تیغ جفای تو عید ماست - جان می دهیم بهر چنین عید عمرهاست

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۳:گنجی ست نقد فقر که آن را طلسمهاست - مشکل ترین طلسم طلسم وجود ماست

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۶۰:گفتم به قامتت ز کجی خوشتر است راست - کرد ابرویت ز گوشه اشارت که این خطاست

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:گنج مراد را که بر او قفل ابتلاست - دندانه کلید ز دندان اژدهاست

    جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۹:چون ذل فاقه زور کند بر سخنوری - گر مدح پادشاه سخاور کند سزاست


  24. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۰۷ - غلامی:آدم از بی بصری بندگی آدم کرد - گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰:خبر آمدن یار دلم خرم کرد - لیک نا آمدنش حال مرا درهم کرد


  25. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۵ - تهذیب:انسان که رخ ز غازهٔ تهذیب بر فروخت - خاک سیاه خویش چو آئینه وانمود


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶:ساقی بیار می که گل از غنچه رو نمود - چون بگذرد بهار و پشیمان شوی چه سود


  26. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۶ - بهار تا به گلستان کشید بزم سرود:بهار تا به گلستان کشید بزم سرود - نوای بلبل شوریده چشم غنچه گشود

    اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۱ - تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود:تو کیستی ز کجائی که آسمان کبود - هزار چشم براه تو از ستاره گشود


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷:ترانه های تحیت سرودهای درود - نثار مجلس سلطان عاقبت محمود

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۸۶:زهی جمال تو خورشید آسمان شهود - تویی بدیع ترین نقش کارگاه وجود


  27. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۷ - حلقه بستند سر تربت من نوحه کران:حلقه بستند سر تربت من نوحه کران - دلبران زهره وشان گل برنان سیم بران


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۲۱:ای شه تنگ قبایان مه زرین کمران - سرور کج کلهان خسرو شیرین پسران


  28. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۱۹ - مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است:مرا ز دیدهٔ بینا شکایت دگر است - که چون بجلوه در آئی حجاب من نظر است


    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۱۷:اگر ز سهم حوادث مصیبتی رسدت - درین نشیمن حرمان که موطن خطر است

    جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۵:مرا به دست چپ و راست چون خدا آراست - روا مدار که ماند چپم جدا از راست


  29. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۰ - به این بهانه درین بزم محرمی جویم:به این بهانه درین بزم محرمی جویم - غزل سرایم و پیغام آشنا گویم


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳:شدم به باغ که کنج فراغتی جویم - غمت ز پرده دل خیمه زد به پهلویم

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۴:ز سجده ای که نباشد در ابرویت رویم - به پیشت از خوی خجلت جبین همی شویم


  30. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۲۹ - بیار باده که گردون بکام ما گردید:بیار باده که گردون بکام ما گردید - مثال غنچه نواها ز شاخسار دمید


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:ز سبزه گرد لب جوی خط تازه دمید - به تازگی خط آیندگان باغ رسید

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴:به طرف باغ عجب دلکش است سایه بید - که لمعه لمعه درخشد ازان میان خورشید

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قطعات » شمارهٔ ۹:به گرد عارض تو گر دمیده یک دو سه موی - مکن ز عشق من و حسن خویش قطع امید


  31. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۳۲ - ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست:ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست - تجلی دگری در خور تقاضا نیست

    اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۳۹ - نوای حلاج:ز خاک خویش طلب آتشی که پیدا نیست - تجلی دگری در خور تقاضا نیست


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۹۷:به بزم زنده دلان ذکر دی و فردا نیست - صفای وقت جز از باده مصفا نیست

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۶۴:نماند جا که تر از ابر دیده ما نیست - ولی چه سود که آن مه در ابر پیدا نیست


  32. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۴۱ - این گنبد مینائی این پستی و بالائی:این گنبد مینائی این پستی و بالائی - در شد بدل عاشق با این همه پهنائی


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۴:هر لحظه جمال خود نوع دگر آرایی - شور دگر انگیزی شوق دگر افزایی


  33. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۰ - مثل آئینه مشو محو جمال دگران:مثل آئینه مشو محو جمال دگران - از دل و دیده فرو شوی خیال دگران


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۴:من و فکر تو چه بینم به جمال دگران - هم خیال تو مرا به که وصال دگران


  34. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۱ - جهان عشق نه میری نه سروری داند:جهان عشق نه میری نه سروری داند - همین بس است که آئین چاکری داند


    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰:پریوشی که به رخ رسم دلبری داند - سگ خودم شمرد و آدمیگری داند


  35. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۵۶ - نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی:نظر تو همه تقصیر و خرد کوتاهی - نرسی جز به تقاضای کلیم اللهی


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۶:چیست خور در خم این دایره خرگاهی - عکسی از شعشعه طلعت شاهنشاهی


  36. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۷ - حکیم اینشتین:جلوه ئی میخواست مانند کلیم ناصبور - تا ضمیر مستنیر او گشود اسرار نور


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۰:ابشروا اذ لاح من نجد مقامات السرور - منزل سلمی و اطلالش نمایان شد ز دور


  37. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۸ - بایرن:مثال لاله و گل شعله از زمین روید - اگر به خاکِ گلستان تراود از جامش


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹:سپیده دم که شد از خانه عزم حمامش - هزار دلشده شد خاک ره به هر گامش


  38. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۶۹ - نیچه:گر نوا خواهی ز پیش او گریز - در نی کلکش غریو تندر است

    اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۵ - ):میخورد هر ذره ما پیچ و تاب - محشری در هر دم ما مضمر است


    جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴۹:دی همی خواندی به دعوی مطلعی - کین نه مطلع بلکه بحر گوهر است


  39. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۷۶ - میخانهٔ فرنگ:یاد ایامی که بودم در خمستان فرنگ - جام او روشنتر از آئینهٔ اسکندر است


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶:تارک درویش تارک فارغ از تاج زر است - کمترین ترک از کلاه تارکش ترک سر است

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸:یار رفت از دیده لیکن روز و شب در خاطر است - گر به صورت غایب است اما به معنی حاضر است

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۶:کنگر ایوان شه کز کاخ کیوان برتر است - رخنه ها دان کش به دیوار حصار دین در است

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۷:حبذا قصری که ایوانش ز کیوان برتر است - قبه والای او بالای چرخ اخضر است

    جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۳۲ - امیر علی شیر نوایی:آتشین لعلی که تاج خسروان را زیور است - اخگری بهر خیال خام پختن در سر است

    جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۹:با کسی منشین که نبود با تو در گوهر یکی - رشته پیوند صحبت اتحاد گوهر است


  40. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۰ - خرابات فرنگ:دوش رفتم به تماشای خرابات فرنگ - شوخ گفتاری رندی دلم از دست ربود


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۹:خنده ای زد دهنت رسته دندان بنمود - وز رگ جان گره غصه به دندان بگشود

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:هر که از میکده عشق تو بویی شنود - تا زید مست زید چون برود مست رود


  41. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۱ - خطاب به انگلستان:مشرقی باده چشیده است ز مینای فرنگ - عجبی نیست اگر توبهٔ دیرینه شکست


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۸:پیش ازان دم که قلم نقش کند حرف نخست - داشت طفل دل من لوح وفای تو درست


  42. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۸۷ - ):کلک را ناله از تهی مغزی است - قلم سرمه را صریری نیست


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹:عاشق تو شهید تیغ بلاست - سرکوی تو روضة الشهداست

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۲۹:خوشنویسی چو عارض خوبان - سخنم را به خط خوب آراست


  43. اقبال لاهوری » پیام مشرق » بخش ۲۹۱ - ):ای برادر من ترا از زندگی دادم نشان - خواب را مرگ سبک دان مرگ را خواب گران


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۲۰:این همایون خانه کامد خانه چشم جهان - روشنایی باد ازو چشم جهان را جاودان

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۱:جان شیرین است گفتم آن دولب گفت آن دهان - در میان جان شیرین سر ما باید نهان

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۱۰:قبه بر کیوان رساند این کاخ گردون آستان - گو کلاه انداز ازین شادی زمین برآسمان

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۱۰:آمد آن سرو روان بیرون به پا گیسوکشان - شد مرا مربوط با هر موی او رگ‌های جان


  44. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱ - بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را:بر سر کفر و دین فشان رحمت عام خویش را - بند نقاب بر گشا ماه تمام خویش را


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۰:بام برآی و جلوه ده ماه تمام خویش را - مطلع آفتاب کن گوشه بام خویش را


  45. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۲ - یا مسلمان را مده فرمان که جان بر کف بنه:یا مسلمان را مده فرمان که جان بر کف بنه - یا درین فرسوده پیکر تازه جانی آفرین


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۹:ای ز خورشید رخت تا ماه بعد المشرقین - اهل بینش را تماشای جمالت فرض عین

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۲:ترک شهر آشوب من زینسان که شد صحرانشین - خواهم از شوقش به صحرا رو نهادن بعد ازین

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قصاید » شمارهٔ ۲۱:برتر آمد در علو این منزل از چرخ برین - نیست با این منزلت یک خانه در روی زمین

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۷:جامی ارباب کرم نایاب چون عنقا شدند - اهل همت را بود قاف قناعت فرض عین

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۲:گفت دانایی چو پرسیدم که قلب العبد این - از سر بینش که قلب العبد بین الاصبعین

    جامی » بهارستان » دیباچه:با خرد گفتم چه سازم زیور این نوعروس - تا به چشم خواستگارانش فزاید زیب و زین


  46. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۴ - سوز و گداز زندگی لذت جستجوی تو:سوز و گداز زندگی لذت جستجوی تو - راه چو مار می گزد گر نروم بسوی تو


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۸:گر به خطا کنم نگه یک سر مو به روی تو - باد مرا بدین گنه روی سیه چو موی تو


  47. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۲۶ - ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز:ساقیا بر جگرم شعلهٔ نمناک انداز - دگر آشوب قیامت به کف خاک انداز


    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۸:یا به شمشیر جفا در جگرم چاک انداز - یا به رحمت نظری بر من غمناک انداز


  48. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۶۷ - دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت:دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت - نشسته بر سر بالین من ز درمان گفت


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱:شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت - که شکر نعمت صبح وصال نتوان گفت


  49. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۶۹ - غلام زنده دلانم که عاشق سره اند:غلام زنده دلانم که عاشق سره اند - نه خانقاه نشینان که دل بکس ندهند


    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - فی تاریخ وفاتة قدس سره:به بوستان ولایت کهن درخت بلند - که عمرها به سر اهل فقر سایه فکند


  50. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۸۵ - شراب میکدهٔ من نه یادگار جم است:شراب میکدهٔ من نه یادگار جم است - فشردهٔ جگر من به شیشهٔ عجم است


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰:لطافتی که رخت را ز جعد خم به خم است - هزار عاشق اگر باشدت هنوز کم است


  51. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۱ - انقلاب! ای انقلاب!:خواجه از خون رگ مزدور سازد لعل ناب - از جفای دهخدایان کشت دهقانان خراب


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۴:آفتاب حسن طالع شد چو افکندی نقاب - حسن طالع بین که دیدم آن رخ چون آفتاب

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۵:هر کجا زد خیمه چون ماه سپهر آن آفتاب - بیدلان از رشته جان ساختند آن را طناب

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲:جامی ابنای زمان از قول حق صم اند و بکم - نام ایشان نیست عندالله به جز شرالدواب

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:بود پاک از رنگها بی شیشه نور آفتاب - چون به رنگ شیشه ظاهر گشت شد برخود حجاب

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۲۰:آن یکی خواهد به شهوت زن که تا فرزند او - بعد مرگ از وی بماند در جهان نایب مناب

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۵۰:دی به حمام اندرون از فرق آن مه سرتراش - جمع می کرد آنچه می افکند در یک کاسه آب


  52. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۵ - برون زین گنبد در بسته پیدا کرده ام راهی:برون زین گنبد در بسته پیدا کرده ام راهی - که از اندیشه برتر می پرد آه سحر گاهی


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۷۰:به فکرت خواستم کز سر وحدت یابم آگاهی - خطاب آمد که از پیر مغان خواه آنچه می خواهی


  53. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۹۶ - گنه‌کار غیورم مزد بی‌خدمت نمی‌گیرم:گنه‌کار غیورم مزد بی‌خدمت نمی‌گیرم - از آن داغم که بر تقدیر او بستند تقصیرم


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۹۷:چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم - روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم


  54. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۰۲ - عشق اندر جستجو افتاد آدم حاصل است:عشق اندر جستجو افتاد آدم حاصل است - جلوهٔ او آشکار از پردهٔ آب و گل است


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷:شاهد بستان که چشمش نرگس و رویش گل است - سایه بر برگ گل او کرده شاخ سنبل است

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۸۶:ای که سلطان خیالت کرده در جان منزل است - منزلت را منزلت بالاتر از آب و گل است


  55. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۰ - من هیچ نمی‌ترسم از حادثهٔ شب‌ها:من هیچ نمی‌ترسم از حادثهٔ شب‌ها - شب‌ها که سحر گردد از گردش کوکب‌ها


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۵:ریزم ز مژه کوکب بی‌ماه‌رخت شب‌ها - تاریک شبی دارم با این همه کوکب‌ها


  56. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۱۳ - می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست:می دیرینه و معشوق جوان چیزی نیست - پیش صاحب نظران حور و جنان چیزی نیست


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴:به خدا غیر خدا در دو جهان چیزی نیست - بی نشان است همه نام و نشان چیزی نیست


  57. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۲۳ - بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو:بگذر از خاور و افسونی افرنگ مشو - که نیرزد به جوی اینهمه دیرینه و نو


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۵:تا خم چرخ کهن باشد و جام مه نو - بهر جامی بودم خرقه به خمخانه گرو

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸:خواجه درمانده فرج است و گرفتار گلو - «فانکحوا» بیش نخوانده ست ز قرآن و «کلوا»

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰:ساقیا خیز که چون داس زر آمد مه نو - عید ازان مزرع پرهیز و ورع کرد درو


  58. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۲۸ - بهار آمد نگه می غلطد اندر آتش لاله:بهار آمد نگه می غلطد اندر آتش لاله - هزاران ناله خیزد از دل پرکاله پرکاله


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۴:ز چشمم ریخت چندان آب کامد خون ز دنباله - کنون افتد به جان خون دلم پرکاله پرکاله


  59. اقبال لاهوری » زبور عجم » بخش ۱۳۳ - ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ:ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ - در من نگر که میدهم از زندگی سراغ


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰:خلقی چو گل شکفته و خندان به طرف باغ - ما و دلی ز هجر تو چون لاله داغ داغ


  60. اقبال لاهوری » جاویدنامه » بخش ۴۱ - نوای طاهره:گر به تو افتدم نظر چهره به چهره رو به رو - شرح دهم غم تو را نکته به نکته مو به مو


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۶:ای به دلم گرفته جا دمبدم از نظر مرو - مرهم سینه چون تویی مردم دیده هم تو شو


  61. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹ - چه می‌خواهی از این مرد تن‌آسای:چه می‌خواهی از این مرد تن‌آسای؟ - به هر بادی که آمد رفتم از جای

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۸۱ - یکی از حجرهٔ خلوت برونی:یکی از حجرهٔ خلوت برونی - بباد صبحگاهی سینه بگشای


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۱:تویی آن آفتاب عالم آرای - که داری در دل هر ذره ای جای


  62. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۰ - به آن قوم از تو می‌خواهم گشادی:به آن قوم از تو می‌خواهم گشادی - فقیهش بی‌یقینی، کم‌سوادی

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۵۴ - در صد فتنه را بر خود گشادی:در صد فتنه را بر خود گشادی - دو گامی رفتی و از پا فتادی


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۹:هوای نیکوان عیش است و شادی - مراد عشقبازان نامرادی


  63. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۳ - دگر قومی که ذکر لاالهش:دگر قومی که ذکر لاالهش - برآرد از دل شب صبحگاهش


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۳:سر من کاش بودی خاک راهش - مگر گشتی لگدکوب سپاهش


  64. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴۰ - به پایان چون رسد این عالم پیر:به پایان چون رسد این عالَمِ پیر - شود بی‌پرده هر پوشیده تقدیر

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۶ - عروس زندگی در خلوتش غیر:عروس زندگی در خلوتش غیر - که دارد در مقام نیستی سیر

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۹ - گشودم پردهء از روی تقدیر:گشودم پردهء از روی تقدیر - مشو نومید و راه مصطفی گیر

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۵ - فرنگی صید بست از کعبه و دیر:فرنگی صید بست از کعبه و دیر - صدا از خانقاهان رفت «لاغیر»

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۵۷ - برهمن گفت برخیز از در غیر:برهمن گفت برخیز از در غیر - ز یاران وطن ناید به جز خیر

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۲۸ - به روما گفت با من راهب پیر:به روما گفت با من راهب پیر - که دارم نکته ئی از من فراگیر


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۰:مکن در کشتنم زین بیش تقصیر - چو من مردم ز غم دیگر چه تدبیر

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۱۳:شدی جامی چو پیر از گردش دهر - ز پیوند جوانان گوشه ای گیر


  65. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴۱ - بدن وامانده و جانم در تک و پوست:بدن وامانده و جانم در تک و پوست - سوی شهری که بطحا در ره اوست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۴ - گرفتم حضرت ملا ترش روست:گرفتم حضرت ملا ترش روست - نگاهش مغز را نشناسد از پوست


    جامی » بهارستان » روضهٔ هشتم (در حکایات حیوانات) » بخش ۴:به دشمن دوست شو زانسان که هرگز - به تیغ دشمنی نخراشدت پوست


  66. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴۲ - الا یا خیمگی خیمه فروهل:«الا یا خیمگی خیمه فروهل - که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل»


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۸:برون آی از نقاب غنچه ای گل - که از شوق جمالت سوخت بلبل

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۶۳:شتربانا مبند امروز محمل - مرا باری چنین مپسند بر دل

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قصاید » شمارهٔ ۲۱:اتتنی من لدی نجم الافاضل - صحیفة احتوت کل الفضائل


  67. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۴۶ - به این پیری ره یثرب گرفتم:به این پیری ره یثرب گرفتم - نوا خوان از سرود عاشقانه

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۱ - پرد در وسعت گردون یگانه:پرد در وسعت گردون یگانه - نگاه او به شاخ آشیانه

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۵۸ - تب و تابی که باشد جاودانه:تب و تابی که باشد جاودانه - سمند زندگی را تازیانه

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۷۳ - نگر خود را بچشم محرمانه:نگر خود را بچشم محرمانه - نگاه ماست ما را تازیانه

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۷۴ - نهنگی بچه خود را چه خوش گفت:نهنگی بچه خود را چه خوش گفت - به دین ما حرام آمد کرانه

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۸۷ - چه پرسی از نماز عاشقانه:چه پرسی از نماز عاشقانه - رکوعش چون سجودش محرمانه


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۴:تعالی الله زهی شاه یگانه - زهی حسن و جمال جاودانه

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۶۶:منم امروز و اشک دانه دانه - که رفت از چشمم آن در یگانه

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۳۱:فغان از دست آن کاتب که کلکش - به بیش و کم نویسی شد فسانه


  68. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۷۲ - بروی او در دل ناگشاد:بروی او در دل ناگشاد - خودی اندر کف خاکش نزاده


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » اشعار پراکنده » شمارهٔ ۶:چو در ساغر ببیند درد باده - شود تایب ز تاج توبه ساده


  69. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۱۶ - نه با ملا نه با صوفی نشینم:نه با ملا نه با صوفی نشینم - تو میدانی که من آنم ، نه اینم


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۶:چو نتوانم که با آن مه نشینم - به چشم حسرتش از دور بینم


  70. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۴۲ - گلستانی ز خاک من بر انگیز:گلستانی ز خاک من بر انگیز - نم چشمم بخون لاله آمیز

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۸۷ - ز قرآن پیش خود آئینه آویز!:ز قرآن پیش خود آئینه آویز - دگرگون گشته‌ای از خویش بگریز

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۰۱ - تو ای باد بیابان از عرب خیز:تو ای باد بیابان از عرب خیز - ز نیل مصریان موجی برانگیز


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰:خطت فتنه ست و لبها فتنه انگیز - دلم زان فتنه خون و دیده خونریز


  71. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۰ - ز افرنگی صنم بیگانه تر شو:ز افرنگی صنم بیگانه تر شو - که پیمانش نمی‌ارزد به یک جو

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۲ - به منزل کوش مانند مه نو:به منزل کوش مانند مه نو - درین نیلی فضا هر دم فزون شو


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۷۹۸:شبی چون مه نمودی روی نیکو - برآمد نعره از انجم که ما هو

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۰۰:دلا کام از لبش با چشم تر جو - والا لم تجد ما کنت ترجو


  72. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۶۴ - بیا ساقی بگردان ساتگین را:بیا ساقی بگردان ساتگین را - بیفشان بر دو گیتی آستین را

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۸۰ - مسلمانی که داندررمز دین را:مسلمانی که داند رمز دین را - نساید پیش غیر الله جبین را


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۱۹:بنازم آن سوار نازنین را - که برد از کف عنان عقل و دین را


  73. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۷۲ - خدا آن ملتی را سروری داد:خدا آن ملتی را سروری داد - که تقدیرش بدست خویش بنوشت


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:زهی عشق تو را بر کفرو دین پشت - رخت آتش زده بر جان زردشت


  74. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۱۹۳ - بگیر از ساغرشن لاله رنگی:بگیر از ساغرشن لاله رنگی - که تاثیرش دهد لعلی به سنگی


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۵۲:به صحرا دید ماری آن مخنث - که از مردی نبودش هیچ رنگی


  75. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۰۴ - به روی عقل و دل بگشای هر در:به روی عقل و دل بگشای هر در - بگیر از پیر هر میخانه ساغر


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۳:ز رشک قدت ای سرو سمنبر - به صد پاره دلی دارد صنوبر

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۴:به خونم گر کشی تیغ ای ستمگر - نخواهد شد تمنای تو از سر

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۶:کند گل چون رخت خود را تصور - ازان دارد ز گل غنچه دلی پر

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۲۳:دلا منشین درین ویرانه چون چغد - سوی مرغان قدسی آشیان پر

    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۷:زهی نور تو از هر ذره ظاهر - کمال وحدت ذات تو قاهر

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸:قدت سرویست جانا سایه پرور - به صد دل در هوای او صنوبر


  76. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۳ - مسلمان بنده مولا صفات است:مسلمان بنده مولا صفات است - دل او سری از اسرار ذات است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۴۴ - جهان را محکمی از امهات است:جهان را محکمی از امهات است - نهادشان امین ممکنات است

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۳۰ - ثباتش ده که میر شش جهات است:ثباتش ده که میر شش جهات است - بدست او زمام کائنات است


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴:خطت گرد لب آن مشکین نبات است - که رسته بر لب آب حیات است


  77. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۱۵ - مسلمانی غم دل در خریدن:مسلمانی غم دل در خریدن - چو سیماب از تپ یاران تپیدن


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » قطعات » شمارهٔ ۳۵:به دندان رخنه در پولاد کردن - به ناخن راه در خارا بریدن

    جامی » بهارستان » روضهٔ هفتم (در شعر و بیان شاعران) » بخش ۹ - ناصرخسرو:همه جور من از بلغاریان است - که مادامم همی باید کشیدن


  78. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۲۲۰ - سحرگاهان که روشن شد در و دشت:سحرگاهان که روشن شد در و دشت - صدا زد مرغی از شاخ نخیلی


    جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۴:چو نبود شاه را عز و سیاست - کشد از دست گستاخان ذلیلی


  79. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۰ - نگرید مرد از رنج و غم و درد:نگرید مرد از رنج و غم و درد - ز دوران کم نشیند بر دلش گرد

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۶ - مگو با من خدای ما چنین کرد:مگو با من خدای ما چنین کرد - که شستن میتوان از دامنش گرد


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » قطعات » شمارهٔ ۲۳:کلامت بس دقیق افتاد کلا - که در دقت ز مو فرقش توان کرد


  80. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۰۷ - برون کن کینه را از سینهٔ خویش:برون کن کینه را از سینهٔ خویش - که دود خانه از روزن برون به


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۸۳۳:به لطف قد ره دلها زد آن مه - زهی لطف قد اعلی الله قدره


  81. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۱۷ - گهی جویندهٔ حسن غریبی:گهی جویندهٔ حسن غریبی - خطیبی منبر او از صلیبی


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۲۳:به شهر نیکوان مسکین غریبی - که جز خون خوردنش نبود نصیبی


  82. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۷۸ - فرنگی را دلی زیر نگین نیست:فرنگی را دلی زیر نگین نیست - متاع او همه ملک است دین نیست

    اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۸۲ - مقام شوق بی صدق و یقین نیست:مقام شوق بی صدق و یقین نیست - یقین بی صحبت روح الامین نیست


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹:غزالی چون تو در صحرای چین نیست - چه جای چین که در روی زمین نیست


  83. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۸۳ - مسلمان را همین عرفان و ادراک:مسلمان را همین عرفان و ادراک - که در خود فاش بیندر مزلولاک


    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷:مرا شد جامه جان از غمت چاک - بیا ای آرزوی جان غمناک

    جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸:ز هجران بر لب آمد جان غمناک - الا یا لیت شعری این القاک

    جامی » دیوان اشعار » خاتمة الحیات » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۰:بیا ساقی بیار آن باده پاک - بشو حرف مرا زین تخته خاک


  84. اقبال لاهوری » ارمغان حجاز » بخش ۳۸۴ - به افرنگی بتان خود را سپردی:به افرنگی بتان خود را سپردی - چه نامردانه در تبخانه مردی


    جامی » دیوان اشعار » واسطة العقد » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۳:بر اوج حسن چون خورشید فردی - ولی هرگز به گرد ما نگردی