چو آنم دسترس نبود که روزی دامنش گیرم
روم باری به حسرت زیر بار توسنش میرم
من ار بار سفر می بندم از خاک درش باری
تو باش ای جان که خواهی از سگانش عذر تقصیرم
پس از مردن به خاکم گر زیارت آیی ای محرم
مخوان جز نام آن بت کان بود اخلاص و تکبیرم
چو عشق آن سوار آرد جنون ای همدم مشفق
خدا را ز آهن نعل سمندش ساز زنجیرم
نه تاب هجر و نی یارای وصل آوه چه حال است این
برآی ای زار مانده جان ز تن کاین ست تدبیرم
چو من اینجا به جان درماندم از سودای بدکیشی
چه سود ای قصه خوان افسانه خوبان کشمیرم
مگو جانا که هستی جامیا سلطان وقت خود
سگ کوی توام آخر مکن زین بیش تحقیرم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر حسرت و دلتنگی شاعر است. او از امکان دسترسی به معشوقش ناامید است و به نظر میرسد که نمیتواند از عشق و درد فراق فرار کند. شاعر حتی در مرگ نیز به یاد معشوق خود بوده و خواسته که او را زیارت کند. احساس درونی او از جدایی و عشق شدیدش به معشوق، به او فشار میآورد و او را به زنجیرِ عشق تبدیل کرده است. او از تحقیر و بیتوجهی معشوقش ناراحت است و در پایان، به عالم عشق و فراق اشاره میکند و میخواهد به دنبال آرامش باشد. شعر تمهای عشق، حسرت، و کمارزشی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی نتوانم روزی به او نزدیک شوم و دامنش را بسنجم، به حسرت به یاد او زیر بار گامهای تند اسبش میروم.
هوش مصنوعی: اگر من از درگاهت میروم، تو ای عزیز، دلیل نرویم را بپذیر. هر جا که بروم، همواره یاد تو در دل دارم.
هوش مصنوعی: بعد از مرگ من، اگر به دیدنم بیایی، تو که به رازها واردی، جز نام آن معشوق به یاد نیاور؛ زیرا او دلیل اخلاص و شعار من بوده است.
هوش مصنوعی: وقتی عشق مانند سوارکاری دیوانه به قلب من میآید، ای دوست مهربان، بهتر است از آهن زنجیری بسازم که به سمند او وصل شود.
هوش مصنوعی: فراق و جدایی برایم طاقتفرساست و از سوی دیگر، توانایی برای رسیدن به معشوق را هم ندارم. این حال و روز من چگونه است؟ ای روح بیمار و زار، از بدن جدا ماندهای و این وضعیت نتیجه تدبیر من است.
هوش مصنوعی: در اینجا من از آرزوهای ناپسند خود رنج میبرم و به جان خود در این وضعیت گرفتار شدم. بنابراین، ای راوی داستانهای زیبا، چه فایدهای دارد که به من بگویی داستانهای خوبان کشمیر؟
هوش مصنوعی: ای معشوق، نگو که تو چه هستی، چون من در عشق تو مانند سگی در کوی تو هستم. خواهش میکنم بیشتر از این من را تحقیر نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بیا ای سرو ناز من روان تا در برت گیرم
گهی دست تو را گیرم گهی در پای تو میرم
اگر کامم به ناکامی رسانی از شب وصلم
به روز حشر برخیزم به حسرت دامنت گیرم
طبیب من چو دردم دید در دم گفت بیچاره
[...]
از آن چون زلف ماتم دیدگان ژولیده زنجیرم
که چون برگ خزان دیده است روز دست تدبیرم
ز اقلیم اثر برگشتن آه من نمی داند
به عنقا می رساند نسبت خود را پرتیرم
اگر غافل به صید بیگناهی شست بگشایم
[...]
به دام دلبری افتاده ام گمگشته تدبیرم
سراپا وحشتم در کوی او آهوی تصویرم
ضعیفم بر تمنای دل خود بس نمی آیم
هوس دیوانه و باریکتر از موست زنجیرم
عصا از خانه ام ننهاده چون پرگار پا بیرون
[...]
چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس میآید به زنجیرم
دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست مینازد به تصویرم
کتاب صلح کل ناز عبارت برنمیدارد
[...]
ز اشک و آه اندر بوتهٔ تصعید و تقطیرم
اگر باورنداری بین ز اشک سرخ اکسیرم
مشو سرپیچ چون زلف شب آسایت حذر فرما
ز افغان سحرگاه وزدود آه شبگیرم
بشارت ای گروه کودکان دیوانهٔ آمد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.