گنجور

 
جامی

هلال عید جستن کار عام است

هلال عید خاصان دور جام است

بیا ساقی که امشب توبه ما

ز می چون روزه فردا حرام است

برافراز آتشی دیگر ز باده

که دیگ ما ز روزه نیم خام است

ز روزه رخنه شد ایام عیشم

خوشا رندی که عیش او مدام است

ز بس بیهوشی و مستی نداند

که ماه روزه در عالم کدام است

کرم کن یک دو جام دیگرم ده

که از من تا به مستی یک دو گام است

به میخانه چو خاک افتاده جامی

به بوی جرعه جام کرام است