خلقی چو گل شکفته و خندان به طرف باغ
ما و دلی ز هجر تو چون لاله داغ داغ
در باغ اگر نه بوی تو یابم ز هر گلی
آهی برآرم از دل و آتش زنم به باغ
پوشیده دار غنچه صفت پیرهن ز باد
تا بوی او چو گل نشود عطر هر دماغ
حاجت مبر به خانه همسایه ای رفیق
کامشب شرار سینه من بس بود چراغ
در چابکی طریق تو ورزند نیکوان
لیکن خرام کبک دری نیست کار زاغ
کی سایه بر سرم فکند آن همای قدس
چون بر کلوخ می ننشیند مرا کلاغ
فصل بهار بسته جهانی به عیش دل
جامی و درد عشق و ز عیش جهان فراغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی و شگفتی گلها اشاره میکند و احساسات خود را به عشق و جدایی از معشوقش تشبیه میکند. او از دلی که به خاطر دوری معشوقش دچار آتش شده، صحبت میکند و میگوید که اگر بوی معشوق را در باغ پیدا نکند، درد و غم عمیقی را تجربه خواهد کرد. او همچنین از ضرورت حفظ رایحه معشوق و دوری از دیگران به خاطر اینکه خود را با یاد او تسکین دهد، میگوید. در نهایت، شاعر از بهار و لذتهای آن سخن میگوید، اما عاشق درد عشق را در دل دارد و نمیتواند از شادیهایی که دنیا ارائه میدهد، بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: مردم شاد و خندان مانند گلها به سوی باغ ما میآیند، اما دل من به خاطر دوری تو مانند لالهای پر از داغ و غصه است.
هوش مصنوعی: اگر در باغ نتوانم عطرت را احساس کنم، از هر گلی که ببینم افسوس میخورم و دلشکسته میشوم و آتش غم را در باغ مشتعل میکنم.
هوش مصنوعی: پیرهن خود را طوری نگهدار که بهکُنه غنچه باشد و تحت تأثیر باد قرار نگیرد، تا بوی او مانند عطر گل در فضا پخش نشود.
هوش مصنوعی: به دوستانت نیاز ندارم و نیازی به کمک از همسایه ندارم، زیرا امشب آتش شوق و اشتیاق در قلبم به اندازه کافی روشنی بخش است.
هوش مصنوعی: در مسیر تو، نیکمردان به خوبی عمل میکنند، اما مانند کبک دری با وقار و زیبایی راه نمیروند. زاغ از این هنر بیبهره است.
هوش مصنوعی: چه کسی مثل آن پرنده مقدس بر سرم سایه میافکند؟ زیرا کلاغ که بر زمین نشسته، به من نزدیک نمیشود.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، تمام جهان به شادی و سرگرمی مشغول است. دل انسان از درد عشق و غمهای زندگی رهایی یافته و از خوشیهای دنیا لذت میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار
یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ
پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ
دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب
کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ
از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست
[...]
امروز روز شادی و امسال سال لاغ
نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل
چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان
[...]
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی موجب فراغ
کاین سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ
سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
[...]
دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.