تا آن ذقن ز خط شده گوی معنبر است
زان عنبرین شمامه مشامم معطر است
پرچین ز خار خشک بود رسم و خط تو
پرچین نهاده گرد گل از سنبل تر است
دل بد مکن که خاتمه حسن شد خطت
کان پیش ما مقدمه حسن دیگر است
قدت چه دلرباست که بینم هزار دل
کاندر میان گرفته تو را چون صنوبر است
پیوسته در برابر جانم خیال توست
آری مرا خیال تو با جان برابر است
دل دربرم چو اخگر و فرسوده تن بر او
خاکستری پدید شده هم ز اخگر است
دارد بر سر ز تیغ تو جامی نشان چو فرق
لیکن نشان تیغ تو از فرق برتر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جذابیت معشوق میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات و تصویرسازی، شکوه و جشنل خط و قامت محبوب را به نمایش میگذارد. او میگوید که زیبایی معشوق، خواص شگفتانگیزی دارد و حتی نشانهای بیماری یا غم را هم تحتالشعاع قرار میدهد. در این اثر، عشق و خیال معشوق بهطور عمیق در دل شاعر نشسته و او را دچار شوق و التهاب میکند. شاعر همچنین به مقایسه زیبایی محبوب با خاکستر و تیغ میپردازد و نتیجه میگیرد که زیبایی او فراتر از همهی نشانهها و زیباییهاست.
هوش مصنوعی: ذقن که به خط شده است، نشانه زیبایی و جذابیت است و بوی خوشی که از عطر عنبر بلند میشود، رایحهای دلنشین و معطر را به مشام میرساند.
هوش مصنوعی: پرچین از خارهای خشک تشکیل شده، اما نوار و نشان تو مانند پرچینی زیباست که دور گلی از سنبل قرار داده شده است.
هوش مصنوعی: دل را به درد نیاور، زیرا پایان کار تو زیبایی و نیکی است؛ آنچه در گذشته برای ما به عنوان مقدمهای از زیبایی بود، حالا به عنوان نتیجهاش جلوهگر شده است.
هوش مصنوعی: قد و قامت تو چقدر دلربا و زیباست که همه دلها در برابر تو درگیر و مجذوب تو هستند، مانند درخت صنوبر که همواره صاف و ستبر است.
هوش مصنوعی: همیشه در ذهن من تصویر تو وجود دارد و واقعاً این تصویر برای من به اندازه جانم بااهمیت و ارزشمند است.
هوش مصنوعی: دل من مانند آتش سوزان است و بدنم به خاطر آن فرسوده و خاکستری شده که نشانهای از این آتش در آن نمایان است.
هوش مصنوعی: نشان و علامتی که روی سر من به خاطر تیغ تو ایجاد شده، شبیه به یک جام است؛ اما این نشانه فراتر از یک علامت ساده است و به نوعی ارزش و اهمیت بیشتری دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فریاد من همیشه از این ایر کافر است
ایر است و با عذاب است و سنگر است
وصفش ترا بگویم اگر خورده نیستی
ور خورده ای صفات وی از منت باور است
شمشاد قد و لاله رخ و یاسمین بر است
با سرو و گل به قامت و عارض برابر است
دایم غلام و چاکر یاقوت و شکرم
کو را لب و حدیث ز یاقوت و شکر است
گفتم ز خط و زلف تو بر جان من بلاست
[...]
ای دل به عشق بر تو که عشقت چه درخور است
در سر شدی ندانمت ای دل چه در سر است
درد کهنت بود برآورد روزگار
این دردِ تازهروی نگوئی چه نوبر است
شهری غریب دشمن و یاری غریب حسن
[...]
جان را ز عارض و لب او شیر و شکر است
دل را ز طره و رخ او مشک و عنبر است
هم دل در آن وصال چو با عنبر است مشک
هم جان در آن فراق چو با شیر شکر است
آشوب عقلم آن شبه عاج مفرشست
[...]
گفتار تلخ از آن لب شیرین نه در خورست
خوش کن عبارتت که خطت هرچه خوشتر است
بگشای لب به پرسش من گرچه گفته ام
کان قفل لعل بابت آن درج گوهر است
تا بر گرفتی از سر عشاق دست مهر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.