نشان پای سگانت که بر زمین بینم
برآسمان شرف هست عقد پروینم
برآن سرم به رهت کرده پای از سر خویش
که تا به جاست سر من ز پای ننشینم
جمال عارض و خط تو یاد میآید
به گرد صفحه باغ از خط ریاحینم
چو آمدی به سرم عمر رفته باز آمد
برفت جان چو خرامان شدی ز بالینم
کند خراش غمت ساز چون بریشم چنگ
هزار ناله ز هر تار دلق پشمینم
چگونه لاف زنم با کسان ز دین درست
هزار رخنه ز عشق تو بیش در دینم
چنین که چرخ دغا مهره دزد شد جامی
ازین بساط همان به که مهره برچینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و دلبستگی عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او نشان پای سگانت را روی زمین میبیند و به شرافت زیبایی معشوق در آسمان اشاره میکند. شاعر به خواسته و ارادهاش در مسیر عشق اشاره دارد و بیان میکند که حتی در سختیها هم از عشق معشوق دست نمیکشد. همچنین زیبایی چهره و خطوط معشوق در یاد او زنده میشود و به او زندگی و vitality میبخشد. غم و عشق او درونی و عمیق است و شاعر توانایی ندارد در برابر دیگران از عشق خود سخن بگوید. در نهایت، او با تعبیراتی از قمار زندگی به این نتیجه میرسد که بهتر است از بازی رها شود تا مهرهها را جمع کند و از عشق بیدردسر لذت ببرد.
هوش مصنوعی: میگوید وقتی نشانههای پای سگهایت را بر زمین میبینم، به آسمان هم اهمیت و ارزشی دارم چون به عقد ستاره پروین وابستهام.
هوش مصنوعی: من برای تو که در مسیرت هستی، از خودم گذشتم و تا زمانی که پایم به زمین باشد، سرم را از زمین نخواهم برداشت.
هوش مصنوعی: چهره زیبا و خطّ خوش تو در ذهنم نقش بسته است، مانند آنکه بر گرد دور باغ، خطوط گلها را میبینم.
هوش مصنوعی: به محض اینکه تو به سرم آمدی، عمر رفتهام بازگشت، و جانم به عشق تو همچون پرندهای که از بالینم میگذشت، به پرواز درآمد.
هوش مصنوعی: غم تو مانند ساز خراشهای عمیق را تولید میکند، همانطور که هزاران ناله از هر تار دلق پشمی من برمیخیزد.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم با افرادی که به دین خود مباهات میکنند، لاف بزنم در حالی که عشق تو در دلم به اندازهی هزار ایراد و نقص در دین من نفوذ کرده است؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که در زندگی، گاهی اوقات شرایط به گونهای پیش میرود که انصاف و صداقت زیر سوال میرود و افراد ممکن است در موقعیتهای ناعادلانه قرار بگیرند. نتیجهگیری این است که بهتر است از این وضعیت فاصله گرفت و به دور از مشکلات بازیگران دستکاریشده زندگی، خود را به سمت آرامش و انصاف سوق داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهر کژم که نهی نقش خویش می بینم
نه آن حریفم لیکن که مهره برچینم
گرفت دستخوشم، عشوه وصال تو لیک
بدست نامد خوش خوش ز پای ننشینم
بر آن دلم که نبینم بچشم روی صلاح
[...]
شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
که باز با تو دمی شادمانه بنشینم؟
به گوش دل سخن دلگشای تو شنوم؟
به چشم جان رخ راحت فزای تو بینم؟
اگر چه در خور تو نیستم، قبولم کن
[...]
سگی شکایت ایام با کسی میکرد
نبینیام که چه برگشته حال و مسکینم
نه آشیانه چو مرغان نه غله چون موران
قناعتم صفت و بردباری آیینم
هزار سنگ پریشان به یک نگه بخورم
[...]
چنین که غمزه خوبان نشست در کینم
مدان که یک نفس ایمن ز فتنه بنشینم
حلال باد چو می خون من بر آن ساقی
که غرقه کرد به یک جرعه تقوی و دینم
چنان اسیر بتم کم ز قبله نیست خبر
[...]
نه یاریی دهدم بخت تا رخت بینم
نه طاقتی که دمی در فراق بنشینم
نه صبر آنکه برآرم دمی نفس بی تو
نه آنکه غیر تو خواهم کسی که بگزینم
دلم ببردی و آنگاه قصد جان کردی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.