یاد ایامی که بودم در خمستان فرنگ
جام او روشنتر از آئینهٔ اسکندر است
چشم مست می فروشش باده را پروردگار
بادهخواران را نگاه ساقیاش پیغمبر است
جلوهٔ او بی کلیم و شعلهٔ او بی خلیل
عقل ناپروا متاع عشق را غارتگر است
در هوایش گرمیٔ یک آهِ بیتابانه نیست
رندِ این میخانه را یک لغزشِ مستانه نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به یاد دوران خوشی میافتد که در خمستان (مکانی برای نوشیدن شراب) گذرانده است. او درباره زیبایی و روشنی شراب میگوید که حتی از آینه اسکندر نیز روشنتر است. چشمهای میفروش مانند پروردگار باده را میپرورش میدهند و ساقی آنان مانند پیامبری است که بادهخواران به او احترام میگذارند. جلوه و زیبایی او بدون نیاز به معجزات و مأموران الهی نمایان است و عقل ناپروا عشق را میدزدد. در این فضا نمیتوان احساس بیتابی کرد و رند میخانه به طور معمول دچار لغزشهای ناشی از مستی نمیشود.
هوش مصنوعی: به یاد روزهایی میافتم که در باغهای زیبای فرنگ بودم، جایی که لیوان شرابم از آئینهٔ اسکندر هم درخشانتر بود.
هوش مصنوعی: چشمان زیبا و سرمست آن نوشنده، خالق شراب را به یاد میآورد، و کسی که شراب را در دست دارد، مانند پیغمبری است که نغمههای او را به گوش میرساند.
هوش مصنوعی: ظاهر او بدون موسی (کلیم) و وجودش بدون ابراهیم خلیل است. عقل سرکش به تنهایی میتواند عشق را به غارت ببرد.
هوش مصنوعی: در هوای این مکان، حس و حال گرمی که ناشی از آه و ناله باشد وجود ندارد. اینجا، در این میخانه، هیچ نشانهای از لغزش و بیتابی خالی از دلمشغولی و بیقیدی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است
چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است
اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن
هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است
هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک
[...]
شهریارا خرمی کن کاول شهریور است
با دلارامی که با هر شادئی اندر خور است
جان و دل را مونس است و با گل و با نرگس است
نوبهار مجلس است و آفتاب لشگر است
این جهان همچون صدف گشت و تو او را گوهری
[...]
ای جوانبختی که تخت بختت از کیوان براست
در فلک فرمانبر رأی تو سعد اکبر است
بر بداندیشان تو بهرام کینه گستر است
مجلس بزم ترا خورشید رخشان ساغر است
چون قدح گیری بمجلس زهره چون رامشگر است
[...]
ذرهای اندوه تو از هر دو عالم خوشتر است
هر که گوید نیست دانی کیست آن کس کافر است
کافری شادی است و آن شادی نه از اندوه تو
نی که کار او ز اندوه و ز شادی برتر است
آن کزو غافل بود دیوانهای نامحرم است
[...]
کوس شه خالی و بانک غلغلش درد سر است
هر که قانع شد به خشک و تر شه بحر و بر است
تا ز هر بادی به جنبی ، پا به دامن کش چو کوه
کادمی مشتی غبار و عمر باد صرصر است
شکرگو ، ار فقر نفست را کشد ، زیرا خلیل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.