یخ ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت
ما را ز مویهٔ تو شود تلخ روزگار
گستاخ می سرائی و بیباک میروی
هر سال شوخ دیده و آواره تر ز پار
شایان دودمان کهستانیان نئی
خود را مگوی دخترک ابر کوهسار
گردنده و فتنده و غلطنده ئی بخاک
راه دگر بگیر و برو سوی مرغزار
گفت آب جو چنین سخن دل شکن مگوی
بر خویشتن مناز و نهال منی مکار
من میروم که در خور این دودمان نیم
تو خویش را ز مهر درخشان نگاه دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، یخ جوی کوه به نوعی به کبر و ناز اشاره میکند و میگوید که تلخی روزگار به خاطر گریه و اندوه تو به وجود میآید. شاعر از بیپروا و شجاع بودن فردی سخن میگوید که هر سال بیشتر از سال قبل سرگردان میشود. او به دخترک ابر کوهسار تأکید میکند که به خود مغرور نباشد و به جای تکیه بر ناز و کبر، باید به سمت زیباییها و زندگی بهتر پیش برود. در نهایت، او میگوید من به این دودمان تعلق ندارم و تو باید محبت و درخشش خود را حفظ کنی.
هوش مصنوعی: یخ به خاطر برتری و غرور خود، به جوی آب کوه میگوید که سرخی و غم تو باعث تلخی زندگی ما خواهد شد.
هوش مصنوعی: شجاعانه شعر میگویی و بیپروا به سفر میروی، هر سال با چشمان شیطون و آوارهتر از سالهای قبل.
هوش مصنوعی: به کسی که از خانوادهای بزرگ و با احترام میآید، نیازی نیست که در مورد ریشه و هویت خودش صحبت کند. دخترکی که در ابر کوهسار است، باید به خود ببالد.
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده که در حال حرکت و چرخش هستی، حال باید مسیر جدیدی انتخاب کنی و به سمت دشت و فضایی باز بروی.
هوش مصنوعی: آب جو به من گفت که دلسردکننده سخن نگو و با خودت درگیر نشو، تو مانند نهالی هستی که نباید فریب بخوری.
هوش مصنوعی: من میروم تا این خانواده را درخور خود بکنم و تو را از عشق روشن و درخشانم حفظ کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او سیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.