ساقی بیار می که گل از غنچه رو نمود
چون بگذرد بهار و پشیمان شوی چه سود
دوران گل چو دیر نپاید درین چمن
زان پیشتر که بگذرد آن زود باش زود
دل آینه ست و تفرقه روزگار زنگ
این زنگ جز به صیقل می کی توان زدود
مطرب بساز عود که ندهد خلاصیم
از پایمال غصه بجز گوشمال عود
راهی بزن که جز سر انگشت مطربان
نتوان گره ز رشته امیدها گشود
گردون نیافت بر قد یک تن لباس عیش
کان را نه از بریشم چنگ است تار و پود
جامی بساز مرهم دلها به شعر خویش
گو ریش شو ز نیش حسد سینه حسود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از دوران کوتاه زندگی و شادی صحبت میکند. او به ساقی میگوید که زمانی که گلها شکوفا میشوند، باید از آن لذت برد و نباید به گذشته افسوس خورد. زیبایی و شادی مانند بهار زودگذر است و باید در زمان مناسب از آن بهرهبرداری کرد. شاعر به دلهای شکسته و غمها اشاره میکند و میگوید که هیچ چیزی جز هنر و موسیقی نمیتواند به رهایی از غمها کمک کند. او همچنین بر این نکته تأکید میکند که زندگی پر از حسد و مشکلات است و باید با شعر و هنر در برابر آنها ایستاد. در نهایت، او خواهان تولید جامی است که مرهمی بر دلها باشد و از حسد دوری کند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، می بیاور تا گلها از غنچه بیرون بیایند. وقتی بهار بگذرد و پشیمان شوی، دیگر فایدهای ندارد.
هوش مصنوعی: زمانی که گلها در این باغ پایدار نمیمانند، پیش از آن که از بین بروند، بهتر است سریعاً از زیباییهایشان بهره ببریم.
هوش مصنوعی: دل مانند آینهای است که تأثیرات منفی و ناهماهنگیهای زمان بر آن نشسته است. تنها با تلاش و کوشش میتوان این زنگارها را زدود و آن را دوباره درخشان کرد.
هوش مصنوعی: آوازخوان، عود را به صدا درآور که تنها راه رهایی ما از غم و اندوه، گوش زد شدن به صدای عود است و هیچ چیز دیگری ما را از این درد رها نمیکند.
هوش مصنوعی: مسیر را به گونهای انتخاب کن که تنها با تجربه و مهارت موزیسنها بتوان گرههای امید را باز کرد.
هوش مصنوعی: آسمان برای یک نفر لباس شادی نیافرید، زیرا این شادی نه از جنس ابریشم است و نه میتواند به سادگی بافته شود.
هوش مصنوعی: برای دلهای دردمند، شعری بساز که مثل مرهم عمل کند و بر زخمهای ناشی از حسادت و کینه تو را ریشریش کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شاخی برآمد از بر شاخ درخت تود
تاخی ز مشک و شاخ ز عنبر درخت عود
گر فرخی بمرد، چرا عنصری نمرد؟
پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
فرزانهای برفت و ز رفتنْش هر زیان
دیوانهای بماند و ز ماندنْش هیچ سود
ای آنکه از خصال تو قدر هدی فزود
بادا ستوده ، هر که خصال ترا ستود
طاعت ترا سزد ، بجهان در ، که چون تویی
زین پس نبود خواهد وزین پیش هم نبود
در دور هشت چرخ ز ترکیب چار طبع
[...]
گفتم ترا مدیح دریغا مدیح من
خود کردهام ندارد باکرد خویش سود
چون احتلام بود مرا مدح گفتنت
بیدار گشتم آب نه درجای خویش بود
رُهبان دَیْر را سببِ عاشقی چه بود؟
کاو روی راز دیر به خَلقان نمینمود
از نیستی دو دیده به کس مینکرد باز
وز راستی روانِ خلایق همیربود
چون در فتاد در محنِ عشق زان سپس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.