خنده ای زد دهنت رسته دندان بنمود
وز رگ جان گره غصه به دندان بگشود
هست گویی ز لطافت ذقنت وز خوبان
کس درین عرصه چو تو گوی لطافت نربود
جیب جانم که شد از دست غمت چاک بدوز
تاری اندر شکن زلف تو انگار نبود
همه کس کشته خود می درود بخت نگر
که دلم مهر و وفا کشت و غم و درد درود
هستم از مردمک دیده خود غرقه به خون
که چرا دوش در آغوش خیال تو غنود
رود نیلی ست روان سوی تو ای مصر جمال
چشم گریان که شد از سنگ جفای تو کبود
بس که جامی پی پابوس تو هر سوی دوید
پای او سود ولبی بر کف پای تو نسود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از تأثیر خواب و خیال معشوق بر دل و جانش سخن میگوید. او به زیبایی و لطافت چهره معشوق اشاره کرده و میگوید که هیچکس به زیبایی او نیست. شاعر از غم و درد ناشی از دوری و جدایی رنج میبرد و دلش شکسته است. او همچنین به شوق و علاقهاش به معشوق اشاره کرده و میگوید چقدر در پی جلب محبت او و نشان دادن وفاداریاش کوشیده است. در نهایت، اشاراتی به تعبیر و حالتی از عشق و دلدادگی نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: با لبخند تو، دندانهای زیبات را به نمایش گذاشتی و به همین دلیل، گرههای غم و اندوه از جانم باز شد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که لطافت و زیبایی تو از هر زیبای دیگری در این دنیا بینظیر است و هیچکس در این عرصه به لطافت و نرمی تو نمیرسد.
هوش مصنوعی: جیب جانم که بر اثر غمت پاره شد، مانند این است که در چهرهی زیبایت، توری از تارها ببافم که انگار هیچ نبود.
هوش مصنوعی: هر کسی به نوعی به سرنوشت خود اشاره میکند؛ به روزگاری که دلم سرشار از محبت و وفاداری بود، اما در عوض غم و درد را تجربه کردم.
هوش مصنوعی: من از شدت دلتنگی و عشق به تو، چنان افسرده و غمگین هستم که انگار مردمک چشمم در خون غرق شده است. چرا که شب گذشته در آغوش خیالت خوابم برد و این حسرت و اندوه مرا فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: رود نیلی به سمت تو در حال حرکت است، ای مصر زیبایی، چشمی که به خاطر بدیهای تو گریه میکند و حالا از دل سنگ ضعف و تلخیات آسیب دیده و کبود شده است.
هوش مصنوعی: هرچقدر که مردم برای رسیدن به تو تلاش کردند و دور و بر تو دویدند، پایشان از آنهمه جست و خیز به تو نرسید و نتوانستند به واقعیّت تو دست یابند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
میزدم نعره و فریاد ز من کس نشنود
یا نبد هیچ کس از بادهفروشان بیدار
یا خود از هیچ کسی هیچ کسم در نگشود
چون که یک نیم ز شب یا کم یا بیش برفت
[...]
واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
فرقیی مشکل چون عاشق و معشوق نبود
جز قیاس و دوران هست طرق لیک شدست
بر اولوالفقه و طبیب و متنجم مسدود
اندر این صورت و آن صورت بس فکرت تیز
[...]
شرف نفس به جود است و کرامت به سجود
هر که این هر دو ندارد عدمش به که وجود
ای که در نعمت و نازی به جهان غره مباش
که محال است در این مرحله امکان خلود
وی که در شدت فقری و پریشانی حال
[...]
آسمان قدر وزیرا چو تو بر روی زمین
تا زمان هست نبودست و بزرگی نبود
شاه ملک کرمی در بر خود فرزین وار
جای دادی و پسندد ز تو هرکس شنود
بنده بر رقعه اخلاص چو رخ راست رواست
[...]
هرکه همچون من و تو از عدم آمد بوجود
همه دانند که از بهر سجود آمد وجود
تا بسی محنت خدمت نکشد همچو ایاز
مرد همکاسه نعمت نشود با محمود
هرکه مانند خضر آب حیات دین یافت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.