|
غیرفعال و فعال کردن دوبارهٔ حالت چسبانی نوار ابزار به بالای صفحات
|
|
راهنمای نوار ابزار
|
|
پیشخان کاربر
|
|
اشعار و ابیات نشانشدهٔ کاربر
|
|
اعلانهای کاربر
|
|
ادامهٔ مطالعه (تاریخچه)
|
|
خروج از حساب کاربری گنجور
|
|
لغزش به پایین صفحه
|
|
لغزش به بالای صفحه
|
|
لغزش به بخش اطلاعات شعر
|
|
فعال یا غیرفعال کردن لغزش خودکار به خط مرتبط با محل فعلی خوانش
|
|
فعال یا غیرفعال کردن شمارهگذاری خطوط
|
|
کپی نشانی شعر جاری در گنجور
|
|
کپی متن شعر جاری در گنجور
|
|
همرسانی متن شعر جاری در گنجور
|
|
نشان کردن شعر جاری
|
|
ویرایش شعر جاری
|
|
ویرایش خلاصه یا برگردان نثر سادهٔ ابیات شعر جاری
|
|
شعر یا بخش قبلی
|
|
شعر یا بخش بعدی
|
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این اشعار به توصیف عشق و زیبایی معشوق پرداخته و از قدرت و تاثیر آن بر قلب و جان سخن میگوید. شاعر به زیبایی چهره و زلف معشوق اشاره میکند و با تعابیر مختلف نشان میدهد که عشق او چقدر عمیق و غیرقابل فرار است. همچنین به پیوند عشق با آتش و نور اشاره میکند و نشان میدهد که هیچ چیزی نمیتواند انسان را از این عشق رها کند. در نهایت، شاعر به سادگی و کمال زیبایی معشوق اشاره میکند و از قدرت عشقش صحبت میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو به قدری عظیم و شگفتانگیز است که حتی اعتقادات و دینهای مختلف را تحت تأثیر قرار داده است و مانند آتشی سوزان بر وجود زردشت روشنایی بخشیده است.
هوش مصنوعی: چهره و پیشانیات چنان روشن است که گویی تو خود خورشید و ماهی هستی که پشت سر هم در آسمان درخشندگی میافزایند.
هوش مصنوعی: زلف تو را آنچنان توصیف کردهاند که نویسندگان را به نوشتن وا داشته و تمام جوهر و قلم را از انگشتان خود به کار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: باید قبول کنیم که عشق همچون جادو و افسون است و فرار از آن امکانپذیر نیست. مانند این است که بگوییم نمیتوانیم نور صبح را از نفسکشی خود بگیریم. عشق در زندگی ما به گونهای است که نمیتوان به سادگی از آن دور شد.
هوش مصنوعی: از آن چشم فریبنده، جلوهگری نکن و در برابر آن نشانهی زیبا، با سادگی خودت خودت را به دردسر نینداز.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صفاهان را نماندی خشت بر خشت
نکردی کس به صد سال اندر او کشت
یکی برزیگرک نالان درین دشت
به خون دیدگان آلاله میکشت
همیکشت و همیگفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت
نظامی در خراسان خورد گشنیز
که تا گشتش رسن تابی فرامشت
به شهر خویش گوئی خویشتن را
نماید کان چه . . . ونست آن به انگشت
به . . . ون در برد باید سو کمان را
[...]
به فرمانی که خواهد خلق را کشت
به دستش ده قلم یعنی ده انگشت
به زیور کی شود چون ماه تو زشت؟
به ضرب مشت چون گردد برانگشت؟
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.