گنجور

 
جامی

گفتم به قامتت ز کجی خوشتر است راست

کرد ابرویت ز گوشه اشارت که این خطاست

مایل به ابروی تو شدم قد دلکشت

گفتا ز راست میل تو سوی کجی چراست

کج آن توست و راست هم ای شاه نیکوان

گر خاست فتنه ای ز کج و راست از تو خاست

گر دارد ابرویت کجی عین راستیست

با راستی قامت تو خود کجی کجاست

من نی کجم نه راست مرا هر صفت که هست

عاریتیست وان به حقیقت همه تو راست

پشت من از تخیل ابروی توست کج

طبع من از تصور بالای توست راست

جامی چو راستی و کجی جمله از تو دید

بهر تو خواست هر کجی و راستی که خواست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode