آن سفر کرده کش از ما دل گرفت
جان فدایش هر کجا منزل گرفت
جان باقی بود یارب از چه رو
رفت و خوی عمر مستعجل گرفت
تن فتاد از پای چون محمل براند
جان برید از تن پی محمل گرفت
تا دلش ناید به درد از حال ما
خویش را از حال ما غافل گرفت
گرد ما دریا شد از سیل سرشک
یار ازان دریا ره ساحل گرفت
من قتیل یارم ای خوش آن قتیل
کو تواند دامن قاتل گرفت
کی تواند جامی از پی رفتنش
چون ز گریه پای او در گل گرفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی حس فقدان و درد جدایی است. شاعر از درد دل و غم از دست دادن محبوب خود سخن میگوید. او اشاره میکند که محبوبش از میان رفته و دلش از سوگ او گرفته است. شاعر از این که جان محبوب هنوز در قید حیات است اما از او جدا شده، احساس ناامیدی میکند. این جدایی چنان عمیق است که گویا دل شاعر به درد میآید و به یاد محبوبش در غم و اندوه غوطهور است. در نهایت، شاعر به شدت احساس دلتنگی و افسردگی خود را بیان میکند و توانایی او برای فراموش کردن یا پذیرش این جدایی را ناشدنی میداند.
هوش مصنوعی: کسی که از ما رفته و دلش را از ما گرفته است، هر جا که سکونت کند، جانم فدای اوست.
هوش مصنوعی: ای کاش جان ابدی و جاویدان بود، چرا که عمر انسان به سرعت به پایان میرسد و زودگذر است.
هوش مصنوعی: تن به زمین افتاد مانند اینکه بارکش در حال حمل محموله است، و جان از بدن جدا شد و به دنبال محموله رفت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دلش از وضعیت ما رنج نمیکشد، خود را از حال ما بیخبر نگه میدارد.
هوش مصنوعی: با اشکهایی که به خاطر معشوق ریختهام، گرداگرد من به مانند دریا شده است و از این دریا، به سمت ساحل راه پیدا کردهام.
هوش مصنوعی: من کشتهی محبوبم، ای خوشا به حال آن کشته که میتواند یقهی قاتل خود را بگیرد.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند از کنار رفتن او چنان شکیبایی داشته باشد که همچون گریهی او، پایش در گلی گرفتار شود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عشق چون در سینهٔ منزل گرفت
جان آن کس راز هستی دل گرفت
آن خر عیسی مزاج دل گرفت
در مقام عاقلان منزل گرفت
عشق او چون در دلم منزل گرفت
جان ما را از دو عالم دل گرفت
عشق آمد در دلم منزل گرفت
منزل عشقش مرا در دل گرفت
بس بپای ناقه اش اشگم بریخت
سیل اشگم دامن محمل گرفت
کی از این دریا بر آرد گوهری
[...]
بوعلی اندر غبار ناقه گم
دست رومی پردهٔ محمل گرفت
این فرو تر رفت و تا گوهر رسید
آن بگردابی چو خس منزل گرفت
حق اگر سوزی ندارد حکمت است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.