دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت
نشسته بر سر بالین من ز درمان گفت
زبان اگرچه دلیر است و مدعا شیرین
سخن ز عشق چه گویم جز اینکه نتوان گفت
خوشا کسی که فرو رفت در ضمیر وجود
سخن مثال گهر بر کشید و آسان گفت
خراب لذت آنم که چون شناخت مرا
عتاب زیر لبی کرد و خانه ویران گفت
غمین مشو که جهان راز خود برون ندهد
که آنچه گل نتوانست مرغ نالان گفت
پیام شوق که من بی حجاب می گویم
به لاله قطره شبنم رسید و پنهان گفت
اگر سخن همه شوریده گفته ام چه عجب
که هر که گفت ز گیسوی او پریشان گفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مورد عشق و احساساتی است که در دل نسبت به یار وجود دارد. شاعر میگوید که نمیتواند به سادگی درباره دلبستگیها و احساسات خود سخن بگوید، زیرا عشق موضوعی پیچیده و عمیق است. او برای کسانی که توانستهاند به عمق وجود دیگران پی ببرند، ابراز شادمانی میکند. همچنین شاعر اشاره میکند که با وجود غم و حسرت، نباید ناراحت شد، زیرا بعضی از رازها در زندگی همچنان پنهان باقی میمانند. در نهایت، او به این نکته میرسد که اگر احساساتش را به شکل آشفتهای بیان کرده، طبیعی است، زیرا هرکسی که از عشق سخن میگوید، به نوعی دچار سردرگمی میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف احساسی اشاره دارد که در آن شخصی به سادگی و دلسپردگی یار خود فکر میکند. او میگوید که یار با بیخبری و سادگی در کنار او نشسته و از درمان و بهبودی صحبت میکند، در حالی که شاید خود او در درد و رنج است. این بیان نشاندهندهٔ تضاد میان امید و واقعیت است.
هوش مصنوعی: زبان اگرچه شجاع و تواناست و میتواند افکار را به زیبایی بیان کند، اما در مورد عشق چه میتوانم بگویم که در واقع نمیشود بیان کرد؟
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که به عمق وجودش نگاهی انداخته و مثل جواهر سخنانی گرانبها را بیرون آورده و به روشنی بیان کرده است.
هوش مصنوعی: من آنقدر از لذت و شادی بینصیبم که وقتی مرا شناخت، با دلخوری و کنایه حرف زد و گفت که زندگیام خرابهای بیش نیست.
هوش مصنوعی: ناراحت نباش که دنیا اسرارش را فاش نمیکند، زیرا آنچه را که گل نتوانست بگوید، پرندهٔ غمگین بیان کرد.
هوش مصنوعی: شوق خود را بدون هیچ پرده و پوششی بیان میکنم. این احساس به لالهای رسید و آن را در قالب یک قطره شبنم به طور پنهان گفت.
هوش مصنوعی: اگر من هم سخنانی عجیب و غریب بگویم، جای تعجب نیست زیرا هر کسی که از زیبایی و جذابیت او سخن میگوید، حرفهایش به طور طبیعی تحت تأثیر او و اخلاقش قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شنیدهام سخنی خوش که پیرِ کنعان گفت
فِراق یار نه آن میکند که بتوان گفت
حدیثِ هولِ قیامت که گفت واعظِ شهر
کنایتیست که از روزگارِ هجران گفت
نشانِ یارِ سفرکرده از کِه پُرسم باز
[...]
صبا حکایت زلف مرا پریشان گفت
سیاهکاری شوریده باز نتوان گفت
خط غبار که تعلیق ثلث عارض تست
محققش بتوان نسخ خط ریحان گفت
نسیم طرهّ سنبل به هم برآمده یافت
[...]
شنیده ام که به گل بلبل سحرخوان گفت
که شکر نعمت صبح وصال نتوان گفت
درون غنچه چرا خون و جیب گل چاک است
اگر نه مرغ چمن داستان هجران گفت
سماع لحن مغنی خوش است وین نکته
[...]
بیا که هاتف میخانه دوش پنهان گفت
به من حکایتی از سر می که نتوان گفت
چو گشت واقف ازین حال پیر باده فروش
میم به تهنیه داد و به لطف و احسان گفت
که ای گدای خرابات ناامید مباش
[...]
بناله صبحدمم بلبل خوش الحان گفت
که از جفای گل آن میکشم که نتوان گفت
بگوش جان دلم این نکته دوش پنهان گفت
غمیست عشق که نتوان نهفت و نتوان گفت
جگر خراش از آن شد صفیر مرغ اسیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.