گنجور

 
جامی

ساقی به شکل جام زر آمد هلال عید

می ده به فر دولت سلطان ابوسعید

قفلی که روزه بر در عیش و نشاط زد

شکل هلال عید ز زر ساختش کلید

من بعد ما و عید و می لعل و عیش نقد

نی شادمان به وعده و نی خایف از وعید

عهدی بعید شد که ز می عهد کرده ایم

نبود بعید نقص چنین عهدها به عید

عید نو است و یار نو است و بهار نو

دارد ز هر جدید دلم لذتی جدید

شد بر مزید عشرت ما از دعای شاه

بادش همیشه دولت و اقبال بر مزید

جامی شکرلبان سمرقند را شدی

از جان مرید یسرک الله ما ترید