گنجور

 
جامی

خوشنویسی چو عارض خوبان

سخنم را به خط خوب آراست

لیک در هر غزل به سهو قلم

گاه چیزی فزود و گاهی کاست

کردم اصلاح آن من از خط خویش

گرچه نامد چنانچه دل می خواست

هر چه او کرده بود با سخنم

با خط او قصور کردم راست

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
رودکی

به سرای سپنج مهمان را

دل نهادن همیشگی نه رواست

زیر خاک اندرونت باید خفت

گرچه اکنونت خواب بر دیباست

با کسان بودنت چه سود کند؟

[...]

شهید بلخی

دانشا! چون دریغم آیی از آنک

بی‌بهایی و لیکن از تو بهاست

بی تو ار خواسته مبادم و گنج

همچنین زاروار با تو رواست

با‌ادب را ادب سپاه بس است

[...]

فرخی سیستانی

من ندانم که عاشقی چه بلاست

هر بلایی که هست عاشق راست

زرد و خمیده گشتم از غم عشق

دو رخ لعل فام و قامت راست

کاشکی دل نبودیم که مرا

[...]

ابوالفضل بیهقی

بسرای سپنج‌ مهمان را

دل نهادن همیشگی‌ نه رواست‌

زیر خاک اندرونت باید خفت‌

گرچه اکنونت خواب بر دیباست‌

با کسان‌ بودنت چه سود کند؟

[...]

ناصرخسرو

هر چه دور از خرد همه بند است

این سخن مایهٔ خردمند است

کارها را بکشی کرد خرد

بر ره ناسزا نه خرسند است

دل مپیوند تا نشاید بود

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه