بیار باده که گردون بکام ما گردید
مثال غنچه نواها ز شاخسار دمید
خورم بیاد تنک نوشی امام حرم
که جز به صحبت یاران رازدان نچشید
فزون قبیلهٔ آن پخته کار باد که گفت
چراغ راه حیات است جلوهٔ امید
نوا ز حوصلهٔ دوستان بلند تر است
غزل سرا شدم آنجا که هیچکس نشنید
عیار معرفت مشتری است جنس سخن
خوشم از آنکه متاع مرا کسی نخرید
ز شعر دلکش اقبال میتوان در یافت
که درس فلسفه میداد و عاشقی ورزید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مفهوم شادمانی و لذت از زندگی اشاره دارد. شاعر دعوت به نوشیدن میکند و لحظات خوش با دوستان را ارزشمند میداند. او به یاد امام و محافل دوستانه اشاره میکند و بر اهمیت امید و عشق در زندگی تأکید میکند. شاعر همچنین به علم و معرفت اشاره دارد و بیان میکند که هرچه معرفت بیشتر باشد، ارزش سخن نیز بالاتر میرود. در نهایت، او بر این باور است که شعر و عاشقی درسهای مهمی برای زندگی ارائه میدهند.
هوش مصنوعی: بیا باده بیاور که آسمان به نفع ما تغییر کرد، مانند غنچه که از شاخه شکوفا میشود و نغمه سرمیدهد.
هوش مصنوعی: من به یاد طعم خوش شراب امام حرم، مینوشم که فقط در کنار دوستان آگاه و رازدان، آن را چشیدهام.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که افراد با تجربه و هوشمند در یک قبیله، به ارزش و اهمیت امید و چراغ راه زندگی توجه دارند. آنها متوجه هستند که امید میتواند راهگشا و راهبردی در زندگی باشد.
هوش مصنوعی: آواز و نغمه دوستانم بیشتر از حوصله و صبر آنها بود، بنابراین در مکانی غزل سرودم که هیچکس آن را نشنید.
هوش مصنوعی: معیار واقعی شناخت و آگاهی، کیفیت کلام است. من خوشحالم که کالای من مورد توجه کسی قرار نگرفته است.
هوش مصنوعی: از آثار زیبای اقبال مشخص میشود که او به تدریس فلسفه مشغول بوده و همچنین در عشق و محبت نیز سرگرم بوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.