گنجور

 
ناصر بخارایی سلمان ساوجی

در این بخش شعرهایی را فهرست کرده‌ایم که در آنها ناصر بخارایی مصرع یا بیتی از سلمان ساوجی را عیناً نقل قول کرده است:


  1. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴ :: سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵۹

    ناصر بخارایی (بیت ۹): اقول بعدک من کل منزل اسفا - ایا منازل سلما فاین سلماکی

    سلمان ساوجی (بیت ۶): زمان زمان به دل و چشم خویش می‌گفتم - ایا منازل سلمان این سلماکی



در این بخش مجموعه شعرهایی از دو شاعر را که توأماً هموزن و همقافیه هستند در گروه‌های مجزا فهرست کرده‌ایم:


  1. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱ - در توحید حضرت باری تعالی عز اسمه:ای نام تو تاج سر هر نامه که خوانند - نام تو بخوانند ونشان تو ندانند


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۶:آنها که مقیمان خرابات مغانند - ره جز به در خانه خمار ندانند


  2. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳ - در نعت نبی اکرم فرماید:ای ز تأیید ازل نقد امانت را امین - محرم اسرار قرآن، همدم روح‌الامین

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۰:روز و شب بودند زلف و روی تو با هم قرین - صبح روشن مدتی با شام تیره همنشین


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۹ - در مدح سلطان اویس:پیش از این ملکی که جمع را شد میسر بیش از این - شاه را اکنون به فیروزی است در زیر نگین

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۰ - در مدح خواجه شمس الدین زکریا:داغ ابروی تو دل پیوسته دارد بر جبین - نقش یاقوتت نگارد جان شیرین بر نگین

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح شاه دوندی:ای زمین آستانت آسمان ملک و دین - آسمانی آسمان گر نقش بندد بر زمین


  3. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:همی دهند بشارت مبشران صبا - که شد مزاج جهان خوش ز اعتدال هوا


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸:بر آستان رفیع خدایگان جهان - سپهر کوه و قار آفتاب ابر عطا


  4. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح خواجه عبیدالله وزیر و صاحبدیوان:ز آفتاب رخ تست بر دل من تاب - ز تاب آتش رویت مرا چو زلف متاب

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲:کتبت من دم عیش الیک الف کتاب - هنوز شوق تو یک فصل نیست از صد باب


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴:جمال خود منما، جز به دیده پر آب - روا مدار، تیمم به خاک، در لب آب

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷:ز باغ وصل تو یابد، ریاض رضوان، آب - ز تاب هجر تو دارد، شرار دوزخ، تاب

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان اویس:ز سیم برف، زمین شد چون قلزم سیماب - بیا و کشتی دریای لعل را دریاب


  5. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح شیخ صفی‌الدین اردبیلی گوید:می‌رود قافلهٔ عمر رفیقان به شتاب - روز مولود رسولست خدا را در یاب


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲:چشمه چشم من از سرو قدت یابد آب - رشته جان من از شمع رخت دارد تاب

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳:چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب - رویت از آتش اندیشه دل یابد تاب


  6. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۳ - در مدح تاج‌الدین قاضی شیخ علی گوید:زهی بنا که جناب تو قبلهٔ فضلاست - چهار رکن تو همچو حرم مقام صفاست

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ:گل از نشاط به صد برگ مجلسی آراست - که از ترنم بلبل در او هزار نواست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳:مرا که همچو نی از آه و ناله برگ و نواست - تنی چو نال نزار و قدی چو چنگ دوتاست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴:بیا که تا اثری از وجود من بر جاست - ترا چو نور بصر در میان جانم جاست


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۵ - در مدح دلشاد خاتون:مصور ازل از روح، صورتی می‌خواست - مثال قد تو را برکشید و آمدراست


  7. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۱۶ - در مدح قاضی شیخ علی گوید:مرا چو زلف بتان خاطر پریشانست - تن چو موی بر آتش ز غصه پیجانست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴:مکن ملامت دُردی کشان باده پرست - که جای عقل نباشد دماغ عاشق مست


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰:دلی چو زلف تو سر تا به پای، جمله شکست - ز سر برآمده، در پا فتاده، رفته ز دست


  8. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:خدای خواست که بدهد جهانیان را داد - ترا ز خلق جهان برگزید و شاهی داد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹:دلم که چون سر زلف تو می‌رود بر باد - به دام عشق درافتاد، هر چه بادا باد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰:من اوفتاده و انفاس روح پرور باد - چو باد بر تو گذر می‌کند حرامش باد

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰:رخت گلست و قدت سرو و طره‌ات شمشاد - چو شانه در سر زلف توئیم از شم شاد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد - به غیر طره، پریشانیی، بدو مرساد

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۴:کنار حرص الا پر کجا توانی کرد - تو از طمع که سه حرف میان تهی افتاد

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۷:خدایگان وزیران ملک آصف عهد - زهی نهاده نهاد تو عدل را بنیاد


  9. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳۵ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:چو چشم مست تو بیمار گشته‌ام ز خمار - برای دفع حمارم سبوی می ز خم آر


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹۹:کدام پیک مبارک قدم دعای مرا - برد به حضرت خورشید آسمان مقدار

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰۰:طریق نیست سفارش به آسمان کردن - که سایه بر سر سکان ربع مسکون دار


  10. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - در لغز و مدح سلطان اسکندر:چه ماهی است که او را بود بر آب گذر - به بحر همچو صدف گشته حامل گوهر

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - در مدح خواجه علی وزیر:پیام گل سوی بلبل رساند باد سحر - سپید سر و به رقص آمد از سماع خبر

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت عید و مدح شاه ابوالمعالی:صباح عید و نسیم بهار جان پرور - دو قاصدند که از روضه می‌دهند خبر


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۰ - در مدح دلشاد خاتون :کجایی ای زنسیمت دماغ باغ معطر ؟ - بیا که باغ به شمع شکوفه گشت منور


  11. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۳۹ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:ای چو خورشیدت ندیده دیدهٔ انجم نظیر - پادشاهی، تاج بخشی، شهریاری تختگیر


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۰۶:ای شهنشاهی که از بهر صلاح مملکت - آهنیت خود تاج سر شد و مرکب سریر


  12. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در مدح خواجه ناصرالدین و حسب حال خود هنگام عزیمت به زیارت مکه:مطربا بر سر راهیم به آهنگ حجاز - دل عشاق حزین را به نوائی بنواز


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴:در مسجد چه زنی اینک در میکده باز - خیز مردانه قدم در نه و خود را در باز

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۱ - در مدح سلطان اویس:دارم آهنگ حجاز ، ای بت عشاق نواز - راست کن ساز ونوایی زپی راه حجاز

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۲ - در مدح شاه دوندی:حور اگر دیده بدین روضه کند روزی باز - کند از شرم در روضه فردوس فراز


  13. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح خواجه شیخ:دوش چون در تشت خون پنهان شد این زرینه تاس - ساقی دوران ز سیم ناب گردان کرد کاس

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۵:من هوس دارم که با او خوش برآرم یک نفس - زین هوس گر سر رود، از سر نخواهد شد هوس


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸:هست پیغامی مرا کو قاصدی مشکین نفس - سست می‌جنبد صبا ای صبح کار توست و بس


  14. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در مدح معزالدین ملک حسین پادشاه:نشست خسرو گردون به بارگاه حمل - به نام نامیه منشور داد بهر عمل

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۴:چو شاه عشق ظفر یافت بر ولایت دل - قماش خانه سبیل است و خون بنده بحل

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۸:به جان جملهٔ مردان که در صباح ازل - چو باد صبح روان شد ز جنبش اول

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۲:بیا که باغ به صد برگ می‌رسد از گل - چمن هزار نوا دارد از دم بلبل


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:به غیر صورت او هر چه آیدم در دل - به جان دوست که باشد تصور باطل


  15. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - در مدح سلطان اسکندر:سحر ز خون شب بریخت می در جام - بر آور از افق ساغر آفتاب مدام

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۱ - در مدح قاضی جلال‌الدین:طلوع کوکب اقبال اسلام - خجسته باد چو مه بر لیالی و ایام

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۷:مرا ز درد تو خون دل است و دُردی جام - دوای سوختگان نیست جز بادهٔ خام


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲۱:نظام واسطه عقد گوهر آدم - که سلک ملک ز رایش گرفته است نظام

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲۳:خدایگانا از حد گذشت و بی مر شد - حدیث فاقه داعی و عرض قصه وام

    سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۱۲ - تاریخ نظم داستان:به رسم حضرت سلطانِ عهدْ شیخ اویس - که عهدِ سلطنتش باد متصل به دوام


  16. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - در مدح محمد شاه:صبح روش رخ نمود از پردهٔ تاریک شام - آفتاب ملک بیرون آمد از ظل غمام


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۰:آرزو دارم ز لعلش تا به لب جام مدام - وز سرم بیرون نخواهد رفتن این سودای خام


  17. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۳ - در مدح سلطان عزالدین محمد شاه ثانی:از صدق می‌زنم به مهرت چو صبح دم - ای آفتاب روشنئی ده به صبحدم


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۲۵:صاحب قران مملکت ای آصفی که هست - صدر تو قبله عرب و کعبه عجم


  18. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۶ - تحیت‌نامه‌ایست که از شام به بخارا می‌فرستد:صبا تحیت بلبل به گلستان برسان - حدیث درد دل من به دلستان برسان


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۲ - در مدح سلطان اویس:نسیم صبح سلامم به دلستان برسان - پیام بلبل عاشق به گلستان برسان


  19. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۷ - در وصف پائیز و مدح امیر شرف‌الدین محمد و یادی از بخارا:صباغ ماه از خم نیلی آسمان - بس رنگ مختلف که بر آورد در خزان

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۸:چون همنشین ماه نگردم بر آسمان - آن به که همچو گرد نهم سر بر آستان


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۵:زاهد بگ آفتاب سلاطین شرق و غرب - دارای تاج بخش و خدیو جهان ستان


  20. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۵۸ - در مدح جلال‌الدین هوشنگ شاه:نماز شام که از دور چرخ روئین تن - برفت رستم خورشید در چه بیژن


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴۰:ز هجرت نبوی رفته هفصد و چل و چار - در آخر رجب افتاد اتفاق حسن

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۴۱:جهان مجد و معالی رشید دولت و دین - زهی به جاه و جمال تو چشم جان روشن


  21. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۱ - در مدح امیر اعظم امیر محمود خلدالله دولته:ز زلف تو به خطا گر صبا برد یک چین - شود چو زلف تو بر باد بوی نافهٔ چین

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۲ - در وصف بنای جلال‌الدین هوشنگ شاه:زهی بنای مبارک اساس متین - که چار رکن تو چون حصن چرخ باد حصین

    ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح سلطان شیخ اویس:طراوتی ست زمین را ز فرّ فروردین - که هر زمان خجل است آسمان ز روی زمین


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۲ - در مدح سلطان اویس:طراوتی است جهان را به فر فروردین - که هر زمان خجل است اسمان ز روی زمین


  22. ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح خواجه شمس‌الدین قاضی:نماز شام که باران رحمت باری - بشست از دل شب گرد تیره و تاری

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۳:بیامدم ز سفر باز جانب یاری - به جستن دل خود گرد کوی دلداری

    ناصر بخارایی » قطعات » شمارهٔ ۱۱:خطاب کرد مرا وقت صبح، کای ناصر - چرا چو ثابته ساکن شدی ز سیّاری؟


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۵:چه می‌بری دل ما چون نگه نمی‌داری؟ - چه دلبری که نمی‌آید از تو دلداری؟

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵۶:ز دور دایره این محیط پرگاری - نصیب من همه سرگشتگی است پنداری

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۸۹ - در مدح سلطان اویس:دمید گرد لب جوی خط زنگاری - بیاد و در قدح افکن شراب گلناری


  23. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱:آیینهٔ‌ خدائی رخسار توست یارا - بگذار تا ببینم در آینه خدا را


    سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹۴ - دوبیتی:آیا کراست زهره، آیا کراست یارا؟ - از من برد به یارم این یک سخن که: «یارا؟


  24. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲:چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را - در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳:ای چشم تو بر هم زده حال دل ما را - زلف تو بر آشفته من بی سر و پا را


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶ - در مدح دلشاد خاتون:ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را - هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را


  25. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸:می‌کشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را - هست سوزی کو به شمعی می‌کشد پروانه را


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را - غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را


  26. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵:مایل عشق خرابات است عقل پیر ما - تا چه آرد بر سر ما پیر بی‌تدبیر ما


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷:ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما - کس نمی‌داند به غیر از پیر ما، تدبیر ما


  27. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹:عاقبت رحمی کند بر درد ما، درمان ما - بندگان خویش را یاد آورد سلطان ما


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:بی‌گل رویت ندارد، رونقی بستان ما - بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما

    سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۸۰ - غزل:بی گل رویت ندارد رونقی بستان ما - بی حضورت هیچ نوری نیست در ایوان ما


  28. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱:دوش می‌دیدم دل گم گشتهٔ خود را به خواب - اکثرش خون بود جائی،‌ آتش و جائی کباب

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵:چشم او مست است و در مستی شده مخمور خواب - دیده گر بر هم زند بنیاد جان گردد خراب

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶:گر گشایی ابر برقع، از حیا گردد گُل آب - وز هوا داری فشاند بر گل رویت گلاب


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱:نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب - می‌کند، بنیاد مستوری مستوران، خراب

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۹ - در طلب بخشش از سلطان:ای سران ملک را شمشیر تو مالک رقاب! - باغ عدل از جویبار تیغ سبزت خورده آب!


  29. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴:چشم تو سر بر نمی‌دارد ز خواب - مست در محراب می‌نوشد شراب


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵:غمزه سرمست ساقی، بی‌شراب - کرد هشیاران مجلس را خراب


  30. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰:عشق و بیماری و درویشی و صد طعن رقیب - این همه جمع و من مهجور تنها و غریب


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹:جان نیاید در نشاط، الا که بر بوی حبیب - تا گل رنگین نبالد، خوش ننالد عندلیب


  31. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶:کافِر چه گنه کرد و مسلمان چه عبادت - دیباچهٔ عشق است کسی را چه ارادت


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱:باز آمدی ای بخت همایون به سعادت - چون جان گرامی، به بدن، روز اعادت


  32. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱:بر خوان حسن تو نمی از ملاحت است - ما را از او نصیب نمک بر جراحت است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵:چشم و چراغ شرع که ذات منورت - از پای تا به سر همه عین سعادت است


  33. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶:طاق ابروی تو پیوستهٔ دور قمر است - شب گیسوی تو نزدیک طلوع سحر است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶:هرکه از خود خبری دارد، ازو بی‌خبر است - عشق جایی نبرد، پی که ز هستی اثر است


  34. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷:تا تنم ای جان شیرین از وصال تو جداست - هر بلا کز چرخ نازل می‌شود بر جان ماست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۰:سرو بالای تو را آب روان از چشم ماست - گر نشاید روزگارش در کنار ما رواست

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۱:با هوس بیگانه گردد هر که با عشق آشناست - عشق را ره در دلی باشد که خالی از هواست


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳ - درمصیبت كربلا:خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست - آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟


  35. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸:مرا حاصل ز عمر خود همین است - که آن دلدار با خود همنشین است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۲۰:زهی آصف کز صفاتی کز کفایت - تو را ملک سلیمان در نگین است


  36. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:گر دلم در بر چو آتش بی‌قرار افتاده است - درّ دریای سرشکم آبدار افتاده است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴:خواب مستی کرده چشمت، در خمار افتاده است - زلف مشکین تو، چون من، بی‌قرار، افتاده است


  37. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰:زلفت به شور و فتنه اگر قلب ما شکست - عمرش دراز باد که بشکست و بازبست


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست - مردانه، روی بست و دل عاشقان، شکست

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳:تا بر نخیزی، از سر دنیا و هر چه هست - با یار خویشتن، نتوانی دمی، نشست


  38. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲:با رخ و زلف تو دل را روز بازار امشب است - تا درین سودا برآید جان شیرین بر لب است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶:تا بدیدم حلقه زلف تو، روز من، شب است - تا ببوسیدم سر کوی تو، جانم بر لب است


  39. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰:یار اگر در دیده پنهان است پیدا در دل است - گر به صورت می‌کند دوری به معنی واصل است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱:من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است - کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است


  40. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲:گلست آنکه ز حسنش جهان گلستان است - از او به هر چمنی صدهزار دستان است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مدح سلطان اویس:بهار خانه چین، عرصه گلستان است - مخوان بهار مغانش که دشت موغان است


  41. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳:تاق ابروی‌ تو منزلگه بیماران است - دام گیسوی تو مأوای گرفتاران است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۴:چشم سر مست خوشت، فتنه هشیاران است - هر که شد مست می عشق تو، هشیار، آن است


  42. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴:ز چشمم خون دل هر شب روان است - سرشک خونی‌ام از شبروان است


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۳:رفیقان! کاروان، امشب، روان است - دل مسکین من، با کاروان است


  43. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۶:پیش آن سرو روان آب رخ من آب جوست - آب خورد سرو ما گویی مگر از آب روست


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:مشک ریزان می‌جهد، باد صبا از کوی دوست - شاخه‌ای گویی ربودست، از خم گیسوی دوست


  44. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱:ز کفر زلف تو اسلام در پریشانیست - ز چشم کافِر تو فتنه در مسلمانیست


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲:شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست - عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست


  45. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶:بیش از این‌ام سر این خاطر شیدائی نیست - طاقت این دل شوریدهٔ سودائی نیست


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:سرو را، پیش قدت، منصب بالایی نیست - ماه را، با رخ تو، دعوی زیبایی نیست


  46. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰:شمع‌وار از سر گذشتم بشنو از من سرگذشت - آتشم سر تا به پا بگرفت و آب از سر گذشت


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۸:چند گویم، در فراقت کابم از سر گذشت؟ - شد بپایان عمر و پایانی ندارد سرگذشت

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۹:بر دل من تا خیال آن پری پیکر، گذشت - کافرم گر در خیالم، صورتی دیگر گذشت


  47. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱:چون صبا در کوی تو آشفته بر خواهم گذشت - بر درت بیمار خواهم رفت و درخواهم گذشت


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰:از سر دنیا و دین، مردانه در خواهم گذشت - مست و لایعقل، به کوی یار، بر خواهم گذشت


  48. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸:تا دلم دلبر گرفت، از جان و دل دل برگرفت - آستین از جان فشاند و دامن دلبر گرفت


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۵:باز دل سودای آن زنجیر مو، از سر گرفت - آتشم بنشسته بود از شمع رویش، در گرفت


  49. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲:پای بیرون ز حد خویش نهاد - زلف تو سر از آن دهد برباد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۱:صدر عالی، کمال دولت و دین - ای به تو کشور کرم، آباد

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۴۲:پادشاها صبوح دولت تو - متصل با صباح محشر باد


  50. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۷:چنان پر شد دل از دلبر که دل در بر نمی‌گنجد - وگر گنجد دل اندر بر، در او دلبر نمی‌گنجد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجد - چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی‌گنجد


  51. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹:یا رب آن سرو روان تازه گلی بار آورد - باغبان بین که چنین نخل به بازار آورد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰:ناتوان چشم توام گرچه به زنهار آورد - ناتوان دردسری بر سر بیمار آورد


  52. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲:هر گه که رخ بدزدد و دزدیده بنگرد - ما را کُشد به غمره و نادیده آورد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:روی تو آب چشمه خورشید می‌برد - لعلت به خنده پرده یاقوت می‌درد


  53. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۹:گر به خونریزی آن ترک ختا برخیزد - چه صواب آید و آنگه چه خطا برخیزد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۵۷:من که باشم که شوی رنجه به پرسیدن من - این چنین لطف و کرم هم ز شما برخیزد


  54. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۲:گفتم که دمی بنشین تا فتنه نبرخیزد - گفتا نبود عاشق کز فتنه بپرهیزد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶:گر وقت سحر، بادی از کوی تو برخیزد - هر جا که دلی باشد در دامنش آویزد


  55. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۶:گر سرم خاک شود در کف پایت باشد - ور تنم گرد بود، گرد هوایت باشد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۱:بر منت ناز و ستم، گرچه به غایت باشد - حاش لله که مرا از تو شکایت باشد!


  56. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۳:در پایش افکنم سر، تا دردسر نباشد - با زلف او دهم دل، تا دل دگر نباشد

    ناصر بخارایی » قطعات » شمارهٔ ۶:شد دشمن جوانی موی سپید بر سر - آن به که جای دشمن بالای سر نباشد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد - در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۶۱:شاها مرا به اسبی موعود کرده بودی - در قول پادشاهان قیلی مگر نباشد


  57. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۲:ای که از چشم خوشت رنج دلم افزون شد - دل بیمار مرا هیچ نپرسی چون شد


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱:نظری کن که دل از جور فراقت خون شد - نیست دل را به جز از دیده ره بیرون شد


  58. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳:نتواند که ز خط تو سوادی خواند - هرکه یک حرف سپیدی ز سیاهی داند


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:زلف و رخسار تو را شام و سحر چون خواند؟ - هر که یک حرف سیاهی ز سپیدی داند


  59. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹:زبان اشک رنگینم، سخن از دیده می‌راند - معمای ضمیر روشنم چون آب می‌خواند


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹:سلام حال بیماران رسانیدن صبا داند - ولی او نیز بیمارست و می‌ترسم که نتواند

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۱:تو را آنی است در خوبی که هرکس آن نمی‌داند - خطی گل بر ورق دارد که جز بلبل نمی‌خواند


  60. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵:هرکس حکایتی ز جمالت شنیده‌اند - ور نه به دیده صورت رویت ندیده‌اند


    سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۱۰ - قطعه:شاهی که در بسیط زمین حکم نافذش - جذر اصم ز صخره صمّا شنیده‌اند


  61. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۸:سبزه از خط غبارت خاک بر سر می‌کند - غنچه از لعلت قبا را چاک در بر می‌کند


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱:هر زمان عشقش سر از جایی دگر بر می‌کند - سوزش اندر هر سری سودای دیگر می‌کند

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۲:بوی زلف او دماغ جان معطر می‌کند - یاد روی او چراغ دل منور می‌کند

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در مدح سلطان اویس:وصف ماه من چو شعری را منور می‌کند - آفتاب از مطلع آن شعر سر بر می‌کند


  62. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱:سرو اگر در پیش قدت سرفرازی می‌کند - راستی او این حماقت از درازی می‌کند


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:چشم مستت گرچه با ما ترک تازی می‌کند - لعل جانبخش تو هر دم دلنوازی می‌کند


  63. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۲:لعل تو چون کشف اسرار نهانی می‌کند - جزع من بر روی من گوهر فشانی می‌کند


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۵:با سر زلفش دلم، پیوند جانی می‌کند - با خیالش خاطرم، عیشی نهانی می‌کند


  64. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۴:یارب این دل به کجا رفت و کجا خواهد بود - هر کجا چشم خوش و زلف دوتا خواهد بود


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۸۳:اول آن است که چون نیت عزلت دارد - بنده زین دایره جمع جدا خواهد بود


  65. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۲:یار تنها شد و آن به که به تنها نرود - جان من رفت بدو تا تنِ تنها نرود


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۰:سر سودای تو هرگز ز سر ما نرود - برود این سر سودایی و سودا نرود


  66. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸:چون ز مهرت ذره‌ای در جان من پیدا شَود - راز پنهانم چو شمع از روشنی رسوا شود


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴:گرز خورشید جمالت ذره‌ای پیدا شود - هر دو عالم در هوایش، ذره‌سان دروا شود

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۹ - در مدح سلطان اویس:وقت آن آمد که بلبل در چمن گویا شود - بهر گل گوید «خوش آمد» تا دل گل وا شود


  67. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۴:بکاهد صبرم و عشقت فزاید - رود ماهی و خورشیدی برآید


    سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۲۵ - غزل:غباری کز ره معشوقه آید - به چشم عاشقان عنبر نماید


  68. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۸:حُسنش چو گل به هردم رنگی دگر برآید - از هر ورق چو غنچه نقش دگر نماید


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶:از توبه ریایی، کاری نمی‌گشاید - وز ملک و پادشاهی، چیزی نمی‌فزاید


  69. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۳:تن سرگشته ز هجر تو به جان می‌آید - همچو شمع آتشم از دل به زبان می‌آید


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۳۳:یار می‌آید و در دیده چنان می‌آید - که پری پیکری از عالم جان می‌آید


  70. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶:چه مطرب است که امشب بدین مقام رسید - بساخت پردهٔ عشاق و پرده‌ها بدرید


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۹۴:شبی زبان فصاحت ز منهیان خرد - سوال کرد غرض آنکه مدتی است مدید


  71. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۰:آنچه از رهگذر دیده به رویم برسید - ماجرائی‌ست که آن را نتوان گفت و شنید


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۰:مانده یک ذره از آن دل که هوای تو گزید - لله الحمد که آن ذره به خورشید رسید

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲:چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟ - یا ز نادیدنت این دیده غم دیده چه دید؟


  72. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۲:گر شود با من ز لطف آن مه‌رخ عیّار یار - نخل امید من آرد در جهان این بار بار


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه:چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار - آفتاب سایه گستر، سایه پروردگار

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۵ - در مدح سلطان اویس:فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار - شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در وصف ساغر و می :نیست پیدا ، این محیط لاجوردی را کنار - ساقیا دریای می در کشتی ساغر بیار !

    سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۹ - قطعه:داور دنیا، معز الدین حق، سلطان اویس - آفتاب عدل پرور سایه پروردگار


  73. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۸:آنکه در سایهٔ مهراند همه آفاقش - بر قمر جفت هلال است به خوبی طاقش


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:مست حسنی که ندارد خبر از آفاقش - چه خبر باشد از احوال دل عشاقش؟


  74. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۴:بسکه هر شب سرگذشت خویش می‌رانم چو شمع - سر به سر رَخت وجودم را بسوزانم چو شمع


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۲:چند گویی با تو یک شب روز گردانم چو شمع - من عجب دارم گر امشب تا سحر مانم چو شمع


  75. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱:نمود صبح ازل آفتاب روز وصال - هوای عشق مرا در ربود ذره مثال

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲:شنیده‌ایم که عشاق مستقیم احوال - به درد هجر بمردند بر امید وصال


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۶:به مهر روی تو خواهم رسید، ذره مثال - نمی‌رسد به زمین پایم از نشاط وصال

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۱۸:پناه زمره اسلام تاج دولت و دین - زهی خرد ز وجود تو کسب کرده کمال


  76. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶:دل من می‌کشد و چون نروم از پی دل - سوی دلبر که دل‌ آرام نگیرد با گِل

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۰:بگذر ای عاقل و بگذار مرا لایعقل - بر سر کوی بتان پای به گل دست به دل


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۱ - در مدح غیاث الدین محمد:راه نجم چو مشرف کند ایوان حمل - عامل نامیه را باز فرستد به عمل


  77. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷:وجود من همه عیب است و یک هنر دارم - که گر نگار بیازاردم نیازارم


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۶۶ - درطلب آمرزش:منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم - گناهکار وامید عفو می دارم


  78. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵:تنم گردی است سرگردان به گرد دامن جانم - بیار آبی روان ساقی، مگر گردی بر افشانم


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۹:بر افشان آستین تا من ز خود دامن برافشانم - برافکن پرده تا پیدا شود احوال پنهانم


  79. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۷:به ابرویت که نشسته به گوشه‌ای چو کمانم - به چشم تو که چو نرگس به صورتت نگرانم


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۸:تو می‌روی و بر آنم که در پی تو برانم - ولیک گردش گردون گرفته است عنانم


  80. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۹:چون کمانت تا پی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ئی بر استخوان دارد تنم - گر کنی صد پی مرا، دوتاه پیمان نشکنم


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۶:عزم آن دارم که با پیمانه پیمانی کنم - وین سبوی زرق را بر سنگ قلاشی کنم


  81. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶:آن به که غم دل به حضور تو بگویم - کاسرار دل از گریه فتاد‌ه‌ست به رویم


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰:در راه غمت کرده ز سر پای بپویم - ور دست دهد، ترک سر و پای بگویم


  82. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵:حالیا خواهم فشاند از دامن جان گرد تن - یوسفم را چند پنهان دارم اندر پیرهن


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۳۸:شاعری سحر آفرینم، ساحری معجز نما - خازن گنج ممالک، مالک ملک سخن

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۵ - در موعظه و دوری از دنیا :ای دل آخر یک قدم بیرون خرام از خویشتن - آشنا شو با روان بیگانه شو از خویشتن

    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۷۶ - در مدح سلطان اویس:نقره ی خنگ صبح را در تاخت سلطان ختن - ساقیا گلگون کمیتت را به میدان در افکن


  83. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۶:جز دهانش نیست در هر دو جهان مقصود من - کی به کام من شود مقصود ناموجود من


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰:ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من - خود چه باشد جز تو و دیدار تو مقصود من


  84. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۵:ای بلای عاشقان بالای سروآسای تو - کار ما بالا گرفته از قد و بالای تو


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۱:ای سر سودای من رفته در سودای تو - باد سر تا پای من برخی ز سر تا پای تو


  85. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴:عالم چو سراب است، طلب کن تو سر آبی - می نوش که خوشتر ز سراب است شرابی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۸:در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی - کردیم سوال و نشنیدیم جوابی


  86. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱:به درد عاشقی خو کن، مجو درمان اگر مردی - به دردی مردن اولی‌تر که درماندن به بی دردی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۳:دلا راه هوا خالی نخواهد بودن از گردی - قدم مردانه نه کانجا به گردی می‌رود مردی


  87. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۴:به گوش یار پیغامی رساندن از سر یاری - نمی‌یارند یارانم، صبا برخیز اگر یاری


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۷:نمی‌پرسی ز حال ما، نه از ما یاد می‌آری - عزیز من عزیزان را کسی دارد بدین خواری؟


  88. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۵:سخت سستی تو در وفا داری - نیک بد می‌کنی جفا کاری


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۴:به نیازی که با خدا داری - که دلم بیش ازین نیازاری


  89. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۴:بکشت چشم تو ما را از عین بی باکی - و ما ترحمنی غیر عینی الباکی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قطعات » قطعه شمارهٔ ۱۵۹:چو بر طلول دیار حبیب بگذشتم - که کرده بود خرابش جهان ز بی باکی

    سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۵۶ - قطعه:چو بر حدود یار حبیب بگذشتم - که کرده بود خرابش جهان ز بی‌باکی


  90. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۲:سالی گذشت و نامد زان ماهرو سلامی - جان کرد عزم رفتن کانجا برد پیامی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۱:ساقی ز جام مستی ما را رسان به کامی - تا ما ز کوی هستی، بیرون نهیم گامی


  91. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۸:مرا چون حلقهٔ زلفت بر آتش چند پیچانی - که از سودای تو عمرم سیه شد در پریشانی

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۰:مرا دشوار می‌آید که با رویت به آسانی - مقابل گردد آئینه به روی سخت و پیشانی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:دلا من قدر وصل او ندانستم تو می‌دانی - کنون دانستم و سودی نمی‌دارد پشیمانی


  92. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۱:روی دربست به ما ابرویت از پیشانی - ماه را نیست چنان روی و چنین پیشانی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۴:هر که از روی تواضع بنهد پیشانی - پیش روی تو زهی روی و زهی پیشانی!


  93. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۳:از روز ناتوانی اندیش تا توانی - می نوش با جوانان در موسم جوانی

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۴:هر چند می‌شکافی تو موی در معانی - از معنی میانش ای عقل بر کرانی

    ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۵:پیک صبا اگر چه رنجور و ناتوانی - پیغام ما بگوئی آنجا اگر توانی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۵:بازا که بی حضورت، خوش نیست زندگانی - دور از تو می‌گذارم، عمری چنانکه دانی


  94. ناصر بخارایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲۹:از حیای عارض تو گل برآمد سرخ روی - عارضش حسنی که دارد سر به سر رنگ است و بوی


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۱:گلرخا برخیز و بنشان سرو را بر طرف جوی - روی بنمای و رخ گل را به خون دل بشوی


  95. ناصر بخارایی » قطعات » شمارهٔ ۵:پیر دبیر خواجهٔ آفاق خواجگی - ای خواجگی ز رفعت نام تو نامدار


    سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳ - در مدح سلطان اویس:زامروز تا به حشر بر ابنای روزگار - شکرانه واجب است به روزی هزار بار