شبی زبان فصاحت ز منهیان خرد
سوال کرد غرض آنکه مدتی است مدید
که بر خلاف طباع زمانه میبینم
که حصن ملک حصین است و سد عدل سدید
زوال ظلمت ظلم است از ستاره بدیع
کمال دولت فضل است از زمانه بعید
چه خامهای است که کوتاه میکند هر دم
زبان تیغ که بودی دراز در تهدید
چه عادلی است که ز عدل او ممالک را
تنعمی است موفی سعادتی است سعید
چه صاحبی است که اصحاب دین و دولت را
ز تیغ خامه او حاصل است وعده وعید
جواب داد خرد کافتاب دولت و دین
که ماه رایت او خلق راست چون مه عید
هلال غره دولت جمال طلعت ملک
غیاث دین محمد محمدبن رشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، سخنگو از زبان فصاحت درباره وضعیتی نگرانکننده در جامعه صحبت میکند و میپرسد چرا بر خلاف طبیعت زمانه، ظلم و فساد ادامه دارد. او به تضاد قدرت و عدالت اشاره میکند و از کمبود عدالت در ممالک شکایت میکند. خرد، که نماد عقل و دانش است، پاسخ میدهد که دولت و دین به خوبی برقرارند و در حقیقت در ترویج عدالت و رونق جامعه شایستگی میورزند. در نهایت، به اهمیت شخصیتهای برجستهای چون پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین اشاره میکند.
هوش مصنوعی: یک شب زبان فصاحت از خرد پرسید که مدتیست که هدفش چیست.
هوش مصنوعی: من میبینم که بر خلاف رفتار و روحیات زمانه، کشور ما به دژ مستحکم و دیوار ستمگری قویای تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: از بین رفتن تاریکی به وسیلهٔ ستارهای درخشان، نشانهای از نقص و ظلم است، در حالی که بهترین نعمت و کمال از زمانهای دور به وجود میآید.
هوش مصنوعی: خودم را در نظر بگیر که چگونه با هر بار نوشتن، تواناییام را محدود میکنم؛ مثل زبان یک شمشیر که هر لحظه تهدیدی محسوب میشود، اما در عین حال، به نازکی و کمتری در میآید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی عدالت الهی و تأثیر آن بر زندگی مردم صحبت میکند. میگوید که عدالت خداوند به کشورهای مختلف آرامش و رضایت بخشیده است و این باعث خوشبختی و سعادت مردم میشود.
هوش مصنوعی: چه کسی است که قدرت و ثروت و دین مردم به خاطر قلم او به دست آمده و او پیوسته وعده و وعید میدهد؟
هوش مصنوعی: خرد پاسخ داد که خورشید حکومت و دین است و ماه پرچم او خلق را راست میکند مانند ماه در روز عید.
هوش مصنوعی: ماه نازنین حکومت زیبایی، چهره فرمانروای حمایتکننده دین محمد، محمد بن رشید است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دریغ! مدحت چون درو آبدار غزل
که چابکیش نیاید همی به لفظ پدید
اساس طبع ثنایست، بل قویتر ازان
ز آلت سخن آمد همی همه مانیذ
دو دیدهٔ من و از دیده اشکِ دیدهٔ من
میانِ دیده و مژگان ستارهوار پدید
به جَزع ماند یک بر دگر سپید و سیاه
به رشته کرده همه گرد جَزع مروارید
نگار من چو ز من صلح دید و جنگ ندید
حدیث جنگ به یک سو نهاد و صلح گزید
عتابها ز پس افکند و صلح پیش آورد
حدیث حاسد نشنید و زان من بشنید
چو من فراز کشیدم بخویشتن لب او
[...]
هزار خرمی اندر زمانه گشت پدید
هزار مژده ز سعد فلک به ملک رسید
که شاه شرق ملک ارسلان بن مسعود
عزیز خود را اندر هزار ناز بدید
سپهر قدری شاهی که وهم آدمیان
[...]
درین مقام طرب بی تعب نخواهی دید
که جای نیک و بدست و سرای پاک و پلید
مدار امید ز دهر دو رنگ یک رنگی
که خار جفت گلست و خمار جفت نبید
به عیش ناخوش او در زمانه تن در ده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.