چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدار
آفتاب سایه گستر، سایه پروردگار
ابر دریا، آستین خورشید گردون آستان
اردشیر شیر دل نوشین روان روزگار
زهره عشرت ماه طلعت مهر بهرام انتقام
مشتری رای عطارد فطنت کیوان وقار
ظل حق چشم و چراغ دوده چنگیز خان
کاسمان را بر مدار رای او باشد مدار
از خراب آباد شهر ساوه کردم عزم جزم
ساعتی میمون به فال سعد و روز اختیار
جمعی از واماندگان موج طوفان بلا
قومی از سرگشتگان تیه ظلم روزگار
جمله در فتراک من آویختند از هر طرف
کاخر از بهر خدا پا از پی اهل تبار
چون به سعی کعبه حاجات داری روی دل
حاجتی داریم حاجتمند را حاجت برآر
هدهدی تاج کرامت، بر سرت حال سبا
گر مجالی با شدت پیش سلیمان عرضه دار
کای سکندر معدلت از جور یاجوج الامان
وی سلیمان زمان از ظلم دیوان زینهار
ساوه شهری بود بل بحری پر از گوهر که بود
اصل او را معجز مولود احمد یادگار
هم نهاد خطهاش را زینت بیت الحرام
هم سواد عرصهاش را رتبت دارالقرار
باد او چون باد عیسی دلگشا و روح بخش
آب او چون آب کوثر غمزدای و سازگار
در شمال فصل تابستان او، برد شتا
در مزاج آذر و آبان او، لطف بهار
هیچ تشویشی در او نابوده جز در زلف دوست
هیچ بیماری درو ناخفته الا چشم یار
همچو نرگس مست و زردست ایمن نیم شب
خفته بودندی غریبان بر سر هر رهگذار
خواجگان ما دلدار معتبر در وی چنانک
هر یکی را همچو قارون بود صد سرمایه دار
خواجه شد بی اعتبار ومال شد مار سیه
ای خداوندان مال ، الاعتبار الاعتبار!
بوده از خوبی سوادش چون سواد خال جمع
وز پریشانی شده چون زلف خوبان تار تار
بقعه ای بینی چو دریا در تموج ز اضطراب
مردمی دروی چو در دریا غریق اضطراب
عین گستاخی است گفتن در چنین حضرت به شرح
آنچه در وی رفت از قحط وبا پیرار وپار
قحط تا حدی که مرد از فرط بی قوتی چو شمع
چشم خود را سوختی در آتش و بردی به کار
شب همه شب تا سحر بر ناله های رود زن
خون شوهر می کشد از کاسه سر چون عقار
هر دم از شوق سر پستان مادر می گرفت
در دهان پیکان خون آلود طفل شیر خوار
آه از آن اشرار کایشان ز آتش شمشیر میر
می جهند ونی نمی میرند هر یک چون شرار
اولا بردند هر یک از سرای وخان ومان
هر چه بود از نقد وجنس اندر نهان وآشکار
تا به آب دیده هازان خیکها کردند تر
تا به خشت خانه ها بر اشتران کردند بار
آن که مهتر بود بهتر از پی سیبی به چوب
پوست برتن سر به سر بشکافتنذش چون انار
همچو آتش چوب می خوردند می دادند زر
وانکه از بی طاقتی بر خاک می مردند زار
همچو اشک افتاده مردم زادگان از چشم خلق
رخ بی خون لعل شسته جسته از مردم کنار
آنکه دوش از ناز چون گل بود با صد پیرهن
می کند امروز بهر خورده ای خود از افکار
بر گل رخسار وسروقد خوبان چگل
چشم کردند چون سحاب از روی غیرت آشکار
توده توده بی کفن اندامهای نازنین
درمیان خاک وگل افتاده همچون خار وخوار
آنک از صد دست بودش جامه در تن این زمان
دستها بر پیش وپس دارد زخجلت چون چنار
تاج بردند از سر منبر چو دستار از خطیب
طاق بر کندند از مسجد چو قندیل از منار
بوریا در ناخن عابدزنان هر دم که خیز
حلقه بیرون کن زگوش وطوق پس پیش من آر
در ضیاع او که هر یک بود شهری معتبر
گور وآهو راست مسکن شیر وروبه را قرار
باغ چون راغش خراب ودشت گشتن چون سراب
زاغ آن را باغان وقاز این را باز یار
می کند هر شب به جای بلبلان فریادبوم
کا الفرار عاقلان زین وحشت آباد ، الفرار
خسرو الله دمی از حال مسکینان بپرس
((حسبه الله )) نظر بر حال مسکینان گمار
الامان از تیغ زهر آلود درویش الامان
الحذار از ناوک فریاد مظلوم ، الحذر !
می رباید خال اقبال از رخ مقبل به حکم
تیر آه مستمندان در دل شبهای تار
چون روا داری که در ایام عدل شاملت
کز تواضع می فرستد باز تاج سر به سار
شیر وآهو دست ها در گردن هم کرده خو
خفته باشند ایمن و آسوده در هر مرغزار
آنکه از تشویش ما را جای در سورا خ موش
و آنکه از بیداد ما را پای بر دنبال مار
لجه دریا وما لب خشک چون کشتی صفت
حضرت خورشید وما محروم از وخفاش وار
اند آن شهر این زمان جمعی که باقی مانده اند
از فقیر واز توانگر وز صغار وز کبار
بر امید طلعت خورشید عدلت این زمان
همچو حربا بر سر راهند چشم انتظار
گر زاظهار عنایت هیچ تقصیری فتد
بعد از این دیار کی گردد به گرد این دیار؟
آفتابی از دل ما نور حشمت وا مگیر
آسمانی از سر ما ظل رحمت بر مدار
تا دعای دولتت را از سر امن وامن
می کنیم اندر ((اناء الیل )) و((اطراف انهار))
در کلامم چون که بود اطناب از بیم ملال
بر دو بیت عنصری کردم سخن از اختصار
(( تا ببندد تا گشاید تا ستاند تا دهد
تا جهان بر پای باشد شاه را این یادگار
آنچه بستاند ولایت ، آنچا بدهد خواسته
آنچا بندد پای دشمن ، وآنچه بگشاید حصار ))
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن نثر شاعرانهای است که با لحنی حماسی و توصیفی به تحلیل اوضاع زمانه و مشکلات جامعه میپردازد. شاعر از شهری به نام ساوه یاد میکند که درگذشته پر از نعمت و زیبایی بوده، اما اکنون به دلایلی نظیر قحطی و ظلم دچار بحران شده است. او به نمایندگی از مردم، فریاد تحقیر و رنج آنان را به تصویر میکشد و از قدرتهای زمان، نظیر سلیمان و اسکندر، استمداد میطلبد تا به وضع اسفناک مردم رسیدگی کنند. متن به تضاد عظیم بین زندگی خوب گذشته و شرایط سخت کنونی اشاره میکند و بر اهمیت عدل و رحمت الهی تأکید میکند. شاعر امید به بهبود وضعیت و فراوانی نعمتها دارد و از خداوند میخواهد که به حال مسکینان نظر کند.
هوش مصنوعی: زمانی که به قصد حضور در پیشگاه خورشید جمشید، شکوه و قدرت آفتاب همچون سایهای فراگیر، سایهای از پروردگار بر زمین گسترده میشود.
هوش مصنوعی: ابر دریا به معنی گستردگی و عظمت هستی است، در حالی که آستین خورشید نمادی از روشنی و نور است که بر آستان اردشیر، قهرمان دلیر و شیرین روانی در تاریخ، قرار دارد. این تصویر نشاندهندهی تلاقی طبیعت و احساسات انسانی در دوران زندگی است.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف زیباییها و جذابیتهای مختلف با استفاده از نمادهایی از ستارگان و سیارات میپردازد. در آن به چهره زیبا و دلنشین، لذت و خوشی، و همچنین قدرت و وقار اشاره شده است. به طور کلی، صحبت از زیباییها و عظمتهای موجود در عالم است که به نوعی با مفاهیم انسانی و احساسی گره خوردهاند.
هوش مصنوعی: سایه حق، روشنی و نور چشمان و دوده و دود چنگیز خان است و آسمان بر اساس اراده و تصمیم او میچرخد.
هوش مصنوعی: من از ویرانههای شهر ساوه تصمیم قطعی گرفتم و ساعتی خوش و سرشار از خوشحالی و شانس به دست آوردم.
هوش مصنوعی: گروهی از افرادی که در پی مشکلات و سختیها گیج و سرگردان ماندهاند، بخشی از کسانی هستند که زیر فشار و تاریکیهای زمانه دچار سردرگمی شدهاند.
هوش مصنوعی: آنها همهجا به من تهمت زدند و مرا زیر نظر داشتند، اما من به خاطر خدا و به عشق خانوادهام ادامه میدهم.
هوش مصنوعی: وقتی که به کعبه میروی و خواستههایت را با جدیت از خدا طلب میکنی، ما نیز در دل خود نیازهایی داریم. از خدا میخواهیم که درخواستهایمان را برآورده کند.
هوش مصنوعی: اگر هدهد، که نماد کرامت و مقام است، بر سرت باشد، خجسته خواهی بود و اگر فرصتی پیش آید، با قدرت و شجاعت به سلیمان خبر آور.
هوش مصنوعی: ای سکندر، تو با عدالتت از ظلم و ستم یاجوج و ماجوج نجات دهندهای! و ای سلیمان زمان، از ظلم و فساد دیوان مراقب باش!
هوش مصنوعی: ساوه، شهری است که در کنار دریا واقع شده و پر از جواهرات و گنجینهها است. این شهر از نسل پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، نشأت گرفته و به نوعی یادآور معجزات اوست.
هوش مصنوعی: زمینی که به عنوان خطهاش شناخته میشود، به زیبایی بیت الحرام جلا یافته است و منطقهاش نیز به اعتبار دارالقرار مشهور است.
هوش مصنوعی: نسیم او همچون نسیم عیسی، دل را شاد و روح را تازه میکند و آب او مانند آب کوثر، غمها را میزداید و آرامش بخش است.
هوش مصنوعی: در شمال، فصل تابستان به او رسیده است، زیرا در روح و طبیعت او، گرمای آذر و آبان نهفته است که به لطف بهار، زیبایی و نشاط را به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: در او هیچ گونه نگرانی وجود ندارد جز در مورد زلف معشوق. و هیچ گونه بیماری در او پنهان نیست مگر در چشم یار.
هوش مصنوعی: مانند نرگسی که در مستی و زردی خود غرق است، در نیمه شب، غریبان بر سر هر گذرگاهی به آرامی خوابیده بودند.
هوش مصنوعی: آقایان ما، دلدارانی معتبر دارند که هر یک از آنها مانند قارون، صاحب ثروت و سرمایههای فراوانی هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخص ثروتمند و معتبر (خواجه) به ناگاه از اعتبار افتاده و مال و ثروتش به جایی رسیده که به یک خطر سیاه و آسیبزا تبدیل شده است. در واقع، شاعر به صاحبان ثروت هشدار میدهد که ارزش و اعتبار واقعی در ثروت نیست، بلکه در انسانیت و اصول اخلاقی است.
هوش مصنوعی: به خاطر خوبیاش، سوادش مانند کمان خالی و بینقص است و از درهمریختگیاش، مانند موهای زیبا و تابدار به هم ریخته شده است.
هوش مصنوعی: مردم در حالتی پر از اضطراب و نگرانی هستند که همچون دریا در حرکت و تلاطماند. آنها مانند کسانی هستند که در دریا غرق شدهاند و به شدت از شدت این اضطراب رنج میبرند.
هوش مصنوعی: گفتن از مصیبتها و مشکلاتی که در آنجا پیش آمد، در این مقام و جایگاه، خود نوعی بیاحترامی به حساب میآید.
هوش مصنوعی: قحطی به آن حد رسید که مردم از شدت ناتوانی مانند شمعی که میسوزد، چشمان خود را در آتش سوزاندند و از این طریق به زندگی روزمره ادامه دادند.
هوش مصنوعی: در شبهای طولانی، تا صبح، نالههای رودخانه را بشنو که چه دردناک است. زنی که مانند یک دیوانه از غم شوهرش دچار درد و رنج شده است.
هوش مصنوعی: هر لحظه از شوق و عشق، نوک پستان مادر را در دهان کودک شیرخواره میگیرد، در حالی که این کودک خون آلود و آسیبدیده است.
هوش مصنوعی: آه از آن بدکاران که در آتش شمشیر رهبر خود میجهند و نمیمیرد، هر یک مانند جرقهای از آتش هستند.
هوش مصنوعی: در ابتدا، هر یک از خانهها و مکانهایمان را جستوجو کردند و هر آنچه که از دارایی و کالا در نهان و نمایان داشتیم، برداشتند.
هوش مصنوعی: آنها آنقدر اشک ریختند که پارچههایی که برای جمعآوری آب استفاده میشد، خیس شدند و بارهایی که به خانهها میبردند، بر روی شترها گذاشتند.
هوش مصنوعی: آن که در مقام و رتبه بالاتر است، به جای تلاش برای به دست آوردن یک سیب، با چوب بدن خود را مانند انار میشکافد.
هوش مصنوعی: آنها مانند آتش چوبهای زیادی را میسوزاندند و طلا به دست میآوردند، اما کسانی که از شدت ناراحتی و بیتابی جان میسپردند، با حالتی دردناک بر زمین میافتادند.
هوش مصنوعی: مردم که زادگان زندگی هستند، همچون اشکهایی از چشمان دیگران میافتند. چهرهای که خون سرخ لعل را ندارد، از کنار مردم به آرامی دور میشود.
هوش مصنوعی: شخصی که دیشب با ناز و زیبایی مانند گل ظاهر شده بود و با چندین لباس خود را آراسته بود، امروز به خاطر تلخی و ناراحتی افکارش، به تندی و عصبانیت رفتار میکند.
هوش مصنوعی: زیبایی صورت و قامت خوبان مانند گل و سرو است و چشمانشان مانند ابر از روی غیرت و غیرتورزی خود نمایان میشود.
هوش مصنوعی: جسدهای بیکفن و عزیز، به صورت تودههای بزرگ در میان خاک و گل افتادهاند، مثل خار و گیاهان بیقیمت.
هوش مصنوعی: او در حال حاضر لباسی دارد که بهواسطهی صد دست به تنش پوشیده شده است و احساس خجالت میکند، بهگونهای که دستهایش به جلو و عقب حرکت میکنند، مانند درخت چنار.
هوش مصنوعی: این بیت به طور کلی به این معناست که وقتی مقام یا موقعیتی از شخصی گرفته میشود، مانند این است که تاج یا عناوین را از او بردارند. در اینجا به نقل قولی اشاره میشود که وقتی مقام سخنران و منبر را از او بگیرند، مانند این است که چراغی از مسجد برداشته شده است. به عبارت دیگر، این تغییر موقعیت و سقوط مقام، میتواند مانند خاموش شدن نور و از دست دادن حرمت و اعتبار باشد.
هوش مصنوعی: در هر بار که عابدان بیدار و زهد پیشه سعی میکنند تا از دنیای مادی فاصله بگیرند، در واقع متوجه میشوند که هنوز در بند زنجیرها و محدودیتهایی هستند. این زنجیرها باید کنار گذاشته شوند و به سوی آزادی و رهایی گام برداشته شود.
هوش مصنوعی: در باغهای او که هر کدام به تنهایی شهری پر اعتبار محسوب میشود، قبر و آهو محل زندگی شیر و روباه است.
هوش مصنوعی: باغی که مانند یک ویرانه شده است، دشت به شکل سراب درآمده است. زاغ آن را به باغبانها معرفی میکند و قاز نیز این مورد را به یار باز میگوید.
هوش مصنوعی: هر شب به جای بلبلان، بوم (پرندهای شبزی) فریاد میزند. عاقلان از این وحشتزده، تنها چارهشان فرار است.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ، لحظهای به حال بیچارگان نگاه کن و از آنها بپرس، چرا که خداوند به وضعیت مسکینان توجه دارد و باید بر حال آنها نظارت کند.
هوش مصنوعی: پناه برم از شمشیر زهرآلود درویش و بیدار باش از تیر فریاد مظلوم. مراقب باش!
هوش مصنوعی: خال زیبای اقبال، مانند تیری که دلهای دردمندان را میشکافد، در چهره کسی که رو به خیر و نیکی است، میدرخشد و این زیبایی در شبهای تار و غمانگیز، بیشتر به چشم میآید.
هوش مصنوعی: چرا این طور رفتار میکنی که در زمان حکومت با عدالت، تواضعت باعث میشود که دوباره تاج سرت را به تو برگردانند؟
هوش مصنوعی: شیر و آهو با دستهایشان گردن هم را گرفتهاند و در آرامش و بیخیالی در هر مرتع خوابیدهاند.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر نگرانی ما را در محلی ناامن قرار میدهد و کسی که به خاطر ظلم ما، ما را به دنبال خطر میکشاند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تضاد بین دریا و خشکی اشاره میکند. دریا به عنوان نمادی از وسعت و عمق در نظر گرفته شده، در حالی که خشکی کوچک و محدود است. همچنین، کشتی به فراوانی و حرکت اشاره دارد و حضرت خورشید نماد روشنی و حیات است. در مقابل، شاعر خود را در وضعیتی محروم و مشابه به خفاش میبیند که در تاریکی و تنهایی به سر میبرد. این تصویرسازی نشاندهنده احساس افسردگی و جدایی از منابع نور و زندگی است.
هوش مصنوعی: در این شهر در حال حاضر افرادی وجود دارند که شامل فقرا و ثروتمندان، همچنین جوانان و سالخوردگان میشوند.
هوش مصنوعی: به امید اینکه روزی طلوع خورشید عدالت را ببینیم، در حال حاضر همچون سربازانی در میانه راه، منتظر نشستهایم.
هوش مصنوعی: اگر از نشان دادن محبت و لطف، کموکاستیای باشد، بعد از این چگونه ممکن است که این سرزمین به دور این سرزمین بچرخد؟
هوش مصنوعی: خورشیدی از دل ما نور و شکوه زندگی را نگیرد، زیرا آسمانی از سر ما سایه رحمت بر زمین میاندازد.
هوش مصنوعی: ما دعا و آرزوی موفقیت و خوشبختیات را در ساعات آرام شب و در کنار رودها و نهرها به جا میآوریم.
هوش مصنوعی: من در سخن خود به خاطر ترس از خستگی و دلزدگی، به بیان مختصر و کوتاهی پرداختم و از اشعار عنصری دو بیت را انتخاب کردم.
هوش مصنوعی: برای اینکه جهان پابرجا باشد، شاه باید با تدبیر و خرد، هر چیزی را در وقت مناسب ببندد یا بگشاید، بگیرد یا بدهد. اینها نشانهای از حکمت و یادگار او هستند.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در قدرت ولایت باشد، آنچه را که میخواهد به دست میآورد. آنچه که دشمن را محدود میکند، و آنچه که مانع را برطرف میسازد، نیز در دست آن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.